زندگی پر از خاطره است...

زندگی پر از خاطره است...

خاطرات زندگی من در آلمان
زندگی پر از خاطره است...

زندگی پر از خاطره است...

خاطرات زندگی من در آلمان

بارون

یک شنبه جایتان خالی کل روز بارونی بود. صبح که بیدار شدیم بارون گلاب پاشی از شب قبل آغاز شده بود و به مرور به بارون آب پاشی تبدیل شد.مرحله بعد دیگه با سطل آب می ریختن و یه دفعه انگار آب استخر رو خالی می کردن بارون شدت گرفت. توی خونه وقتی درها بسته باشه شدت بارون معلوم نیست. چون هم در و پنجره ها دوجداره است و هم کانال کولری وجود نداره که صدای بارون بیاد تو. باران بدون باد هم اصولا سروصدا نداره. فقط می دیدیم که از ناودون ها به شدت آب می ریزه. خلاصه همه روز رو توی خونه بودیم.

امروز رفته بودم میدون اصلی شهر که دیدم اوه چه خبره...

دوباره بازارچه فصلی برپا کردن. یه عالمه چادر که توش وسایل مختلف می فروشن.حالا من نمی دونم واقعا قیمتش فرق می کنه یا نه. از وسایل آشپزخانه بگیر تا لباس و رومیزی و عروسک و ..

مثل همیشه کنارش بساط خوردن و بازی بچه ها فراهمه. احتمالا عصر مشتری هاش بیشتر باشه.


وسایل بازی بچه ها

چرخ و فلک قدیمی ها که توی فیلم ها هست!

بساط خوردن مهیاست. ساندویچ های سوسیس. میگن سوسیس های اینجا خیلی معروفه. البته من نخوردم و نظری ندارم. ولی قیافه سوسیس وقتی لای نون ساندویچی می ذارن رو کلا دوست ندارم مثل انگشت مرده می مونه که به تو اشاره میکنه

این هم یه قطار که توی محوطه مخصوصش حرکت می کنه. محوطه رو هم شکل قبیله سرخ پوست ها ساختن . چادر و اسب و کنده درخت و خود شخص سرخپوست هم حضور دارد.


حالا یه بار عصر باید رفت دید چه خبره.

ضمنا وقتی داشتم می رفتم میدون جناب شهردار رو هم دیدم. اول یه لحظه گفتم این آقاهه چقدر آشناست .فکر کردم که شاید توی دانشگاه دیدمش ولی دیدم یک خانومی سلامش کرد. بعد که رد شد یادم اومد که این آقاهه همونه که توی تبلیغات انتخابات شهرداری دیده بودمش وبهمون یک کیف داده بود. خیلی عادی و طبیعی داشت با دوستش راه می رفت و حرف می زد.

این هم عکس درخت قرمز


من این عکس رو توی دو تا سایت مختلف آپلود کردم. هر کی از هر جا بگه کدوم رو می بینه. علی آقا شما می تونی ببینی؟

نظرات 8 + ارسال نظر
کامیابی دوشنبه 18 اردیبهشت‌ماه سال 1391 ساعت 09:26 ب.ظ http://mehdi102.blogfa.com/

سلام لیلی خانم!
ممنون بابت پاسخ صبورانه شما.

بارون بدون سر و صدا هم زیاد خوب نیست؛من که بارونو با صداش دوس دارم.

راستی یه موضوعی؛من وبلاگ شما رو توی پیوندهای وبلاگم لینک کردم,می خواستم ببینم اگه نوشته های شما خیلی خصوصیه و نمی خواین بقیه بخوننش لینک رو حذفش کنم.

شبتون آفتابی!

خواهش می کنم
بارون نم نم خوبه که بشه زیرش قدم زد
مشکلی نیست

کامیابی دوشنبه 18 اردیبهشت‌ماه سال 1391 ساعت 09:49 ب.ظ

مامان سه‌شنبه 19 اردیبهشت‌ماه سال 1391 ساعت 01:22 ب.ظ

چهشه. بازار جالبی شانزلیزه خودمون یه وقت چیزای خوب توش پیدا می

بله بله!

مامان سه‌شنبه 19 اردیبهشت‌ماه سال 1391 ساعت 01:25 ب.ظ

بارون بارون خیلی خوبه.نم نمش بهترهوباز باران با ترانه........

بارون نم نمش خوبه که بری زیرش قدم بزنی

نرگس سه‌شنبه 19 اردیبهشت‌ماه سال 1391 ساعت 02:51 ب.ظ

اوووووووووه! این همه بساط بازی بچه‌ها و خوردن رو برای بازار فصلی اوردن؟ چه باحالن اینا!

هی بازار راه می ندازن
هی خرید می کنن

نرگس سه‌شنبه 19 اردیبهشت‌ماه سال 1391 ساعت 02:53 ب.ظ

فکر کنم چون خونه شما وسط شهره، هی آقای شهردار رو می‌بینی. وگرنه تو کاشان هم شهردار برای خودش خیلی کلاس نمیذاره!

نه من رفته بودم طرف های شهرداری و اونجا دیدمش

نرگس سه‌شنبه 19 اردیبهشت‌ماه سال 1391 ساعت 02:56 ب.ظ

راستی یادم رفت بگم که من هر دو عکس رو می‌بینم.

خوش به حالت

علی چهارشنبه 20 اردیبهشت‌ماه سال 1391 ساعت 12:17 ق.ظ

سلام
عکس توی این سرور نشون میده
http://axgig.com/images/33907260149622308352.jpg

خدا رو شکر

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد