زندگی پر از خاطره است...

زندگی پر از خاطره است...

خاطرات زندگی من در آلمان
زندگی پر از خاطره است...

زندگی پر از خاطره است...

خاطرات زندگی من در آلمان

مهدکودک - kindergarten

جایتان خالی از این هوای بی حساب کتاب. یک روز اونقدر سرد میشه که مجبوری کاموایی بپوشیم و امروز که هوا گرم و شرجیه.

یکی از دوستانمان که اونها هم مثل ما دانشجو هستند از یک شهره دیگه اومده بودن اینجا. و چند روزی سرمون گرم بود. اونها یک دختر 4 ساله داشتند که مهدکودک میره اینجا. حرف زدن این کوچولو خیلی بامزه بود. توی یک جمله که می گفت دوسه تا کلمه آلمانی بود. و مامانش هم برای اینکه لغات رو یاد بگیره همون کلمه رو می گفت و این دخترکوچولو نمی دونست این کلمه به کدوم زبانه. فردا که بره ایران با دوستاش حرف بزنه احتمالا نصف حرف هاش رو نمی فهمن.

مامانش می گفت که اوایل که مهد می رفت هیچی نمی فهمید و دوست نداشت. و هر روز که میومده خونه کلی گله می کرده که من این جمله رو گفتم و بچه ها نفهمیدن!

و الان بعد 6 ماه به خوبی با دوستاش ارتباط برقرار می کنه و کلی هم فارسی یادشون داده!!

مربی مهد بهشون گفته بچه ها قبل از 5 سالگی توانایی یادگیری 5 تا زبان رو دارند. و می تونند هم زمان 3 تا زبان رو یاد بگیرند. شقایق می گفت که یک دوست لهستانی داره که شوهرش پاکستانیه و توی این کشور با هم آشنا شدن و ازدواج کردن و اسم پسرشون هم "رمضان" گذاشتن(به خاطر رضایت خانواده پسره) و الان پسرشون 3 تا زبان پاکستانی و لهستانی و آلمانی رو حرف می زنه. یعنی به هر زبونی که باهاش حرف بزنی با همون زبون جوابت رو میده!

من از مامان این کوچولو(همون دوستمون) از مهدکودک و روش های یادگیری شون پرسیدم. می گفت که مربی های مهد 3 سال دوره آموزشی مربی گری باید بگذرونند.

ساختمان مهد هم منحصرا برای اینکار ساخته شده و شامل اتاق بازی و اتاق خواب و اتاق غذاخوری و اتاق قصه واتاق نقاشی و ... است. بچه ها خودشون تصمیم می گیرند که امروز چیکار کنند. این طوری نیست که مثلا ساعت 10 باید برن اتاق قصه یا برن زمین بازی. توی هر اتاق یک یا دومربی هست و هر بچه که میره توی اتاق می تونه بازی کنه یا اگه خسته باشه میره توی اتاق خواب و می خوابه و مربی نظارت می کنه. یعنی آموزش اجباری ندارند. وسایل بازی هم تاب و سرسره چوبی و اسباب بازی هست. یک مربی کاردستی هم دارند که به بچه ها گفته هر وسیله ای که می خواین توی خونه دور بندازن و به درد نمی خوره(مثل لوله دستمال کاغذی و یا قوطی )بیارین و با این وسایل  کاردستی های خوشگل درست می کنند.

کلا به دوره مهد کودک هم دوره استعدادیابی می گن. یعنی می فهمن که این بچه استعداد هنر یا کاردستی یا خواب!! داره.

چون توی هر مهد بچه خارجی هم هست(از بس خارجی توی این مملکت زیاده) دوساعت در هفته کلاس آموزش زبان دارند. البته این کلاس هم طوری نیست که خارجی ها رو جدا کنند همه شرکت می کنند و با شعر و قصه و نمایش این زبان مشکل رو به بچه ها یاد می دهند.

ساعت تغذیه هم دارند که میوه و صبحانه می خورند و خانواده ها می تونن بگن که به بچه ما مثلا گوشت یا مواد غذایی خاصی رو ندید(این رو موقع ثبت نام مشخص می کنند)

البته کلاس شنا یا موسیقی یا حرکات موزون و ژیمناستیک و اینها جداست.

هر کودکی که اینجا به دنیا میاد و پدر یا مادر آلمانی داره تابعیت یا شناسنامه آلمانی دریافت می کنه و این کودک تا 18 سالگی از دولت ماهیانه حقوق دریافت می کنه و ضمنا حقوق بچه دوم از بچه اول بیشتره!! مثلا بچه اول 300 یورو و بچه دوم 400 یورو و همین طور تصاعدی بالا میره. حالا شما حساب کنید که صاحب خونه شقایق که 5 تا بچه داره چقدر برای همه بچه هاش میگیره؟؟

نکته جالبش اینه که به بچه های خارجی هم ماهیانه یک مبلغ ناچیزی می دهند!

خانوم این دوستمون می گفت که کلاس های مختلفی که برای یچه اسم بنویسی خیلی هزینه اش کمه. مثلا کلاس شنا سالی 40 یورو میشه.

ایشون می گفت که برای عید نوروز سفره هفت سین بردم مهد و اسم ها رو به آلمانی نوشتم و  دخترش هم یک شعر به فارسی خونده.مسئول مهد هم کلی با بچه ها از این سفره عکس گرفتن

کلا هم یک نشریه دیواری دارند که فعالیت های مهد رو به صورت نوشته و عکس هر هفته روی دیوار اعلام می کنند.

ضمنا KinderGarten یک واژه آلمانی است که به زبان انگلیسی راه پیدا کرده.

البته مدارس ابتدایی تطبیقی هم وجود داره و بچه های خارجی که زبان مسلط نیستند به این مدارس می روند تا کم کم زبان یادبگیرند.

نظرات 6 + ارسال نظر
مریم پنج‌شنبه 4 خرداد‌ماه سال 1391 ساعت 07:50 ب.ظ

ااااااااا! من تصمیم گرفتم تحصیلاتم رو دوباره از مهدکودک شروع کنم! میشه منو ببری اونجا؟ تو لو خدا!

خب پس باید اسمت رو از حالا بنویسم. چون مهدها باید از قبل اسم بنویسی

مریم پنج‌شنبه 4 خرداد‌ماه سال 1391 ساعت 07:52 ب.ظ

ولی شرط میبندم اونا توی مهدکودک سوزن کاری رو مقوا ندارن! این کار مختص خودمونه که منم از بچگی عاشقش بودم!

نمی دونم که دارن یا نه ولی می دونم که تو توی مهد سوزن کاری های قشنگی درست می کردی
من یک تارعنکبوت که با شاخه خشک درخت و نخ درست شده بود رو دیدم که بچه ها درست کرده بودن

مامان فاطی عاشق دخترش لیلی و پسرش م شنبه 6 خرداد‌ماه سال 1391 ساعت 11:07 ق.ظ

وای چه جالب راز موفقیتشون احتمالا همینجاس اهمیت دادن به مهد ها باید بیشتر یاد بگیریم و برا این کارمون هم برنامه ریزی کنیم مرسی از اطلاعات خوبت عزیزم

ممنون مامان مهربونم.
من هم فکر می کنم استعدادیابی شون توی همین مهدها صورت میگیره و بعد بچه ها رو سوق میدن سمت استعدادهاشون. بچه ها از روی چشم و هم چشمی مسیر زندگی شون رو انتخاب نمی کنن

ماما شنبه 6 خرداد‌ماه سال 1391 ساعت 11:13 ق.ظ

چه خوب شد من مهد نزدم چه بی تجربه بودم شما بیشتر تحقیق کن .خوبه یادگیری بچه ها از همینجاس نهادینه کردن خوبیها و بلکه یه کاری بکنیم وبه امید خدا .چه راه درازی در پیش داریم

برادر سمیرا توی ایران یه دوره های آموزشی برگزار میکنه . کلی وقت سمیرا براش اینجا روش های آموزشی رو تحقیق می کرد

نرگس دوشنبه 8 خرداد‌ماه سال 1391 ساعت 12:06 ق.ظ

من خیلی از این روش مهدشون خوشم اومد! عالی بود!

نفیسه چهارشنبه 6 بهمن‌ماه سال 1400 ساعت 03:59 ب.ظ

سلام واقعا متشکرم که تجربیاتتون رو به اشتراک گذاشتین.راستش من مرک مربیگری هم دارم ولی هر مهد کودکی که میرم برای استخدام میبینم مربی ها با بچه ها خیلی بد رفتار میکنن،سرشون داد میزنن،دعواشون میکنن یا مدام یه بچه رو تنبیه میکنن جلوی بقیه و اعتماد به نفسش رو میارن پایین .این که دارم میگم اتفاقا توی مهد های مناطق بالای تهران هم دیدم..من هیچوقت با بچه ها بد رفتاری نمیکنم ودر عین حال میتونم کلاس رو بگردونم ولی با این حال به من میگن نباید با بچه ها مهربون باشی .توی این مهد ها همش دارن به بچه ها دستور میدن خلاقیت رو ازشون میگیرن میخوان بچه ها رو به روبات حرف گوش کن تبدیل کنن.

متاسفانه کسانی مربی هستند که آشنایی با بچه ها و روح لطیفشون ندارند
ممنون از این که خوب هستین

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد