زندگی پر از خاطره است...

زندگی پر از خاطره است...

خاطرات زندگی من در آلمان
زندگی پر از خاطره است...

زندگی پر از خاطره است...

خاطرات زندگی من در آلمان

شهرداری

امروز برای کار ویزا رفتیم شهرداری.راس ساعت 12 که قرار داشتیم آقاهه در اتاقش رو باز کرد و ما رو پشت در رویت بنمود(کلا ما هم در این صحنه بسیار وقت شناس ظاهر شدیم) بسیار محترمانه برخورد نمودیم با همدیگه. ما برای محکم کاری مدارک بیشتری برده بودیم. مثلا قبلا گفته بود یک عکس، من سه تا عکس به جاش برده بودم. گفته بود پاسپورت خودت من پاسپورت کل اهالی خونه(همون 1 نفر غیر از خودم منظورمه) رو برداشته بودم و تازه کارت ویزای قبلی رو که آقاهه نگفته بود رو هم من همراه برده بودم.ببینید من چقدر خوب و محکم کار بودم. فکر کنم آقاهه تعجب کرد که من به جای یک عکس، سه تا عکس بهش دادم! و وقتی دید 2 تا پاسپورت و کارت هم همراهمه بیشتر تعجب نمود. حتما با خودش میگه "این دختره زبان آدم حالیش نیست، من که مدارک رو براش نوشته بودم" نمی دونه که ما جماعت ایرانی عادت به محکم کاری داریم از بس که ...

برای واریز پول گفت که باید به صندوق مراجعه کنیم و بعد خودش گفت که چون وقت اداری تموم شده و صندوق بسته است من خودم همراهتون میام تا  یک اتاق دیگه کار رو براتون انجام بده. همراهمون اومد و با ما توی صف ایستاد. اون کسی هم که توی اتاق کارها رو انجام می داد، دید که همکارش توی صف ایستاده ولی پارتی بازی نکرد. کلا هم وقتی کسی پای باجه یا پیشخوان و یا پشت میز ایستاده و کار داره بقیه با فاصله 1 متری از اون صف رو می بندند. بعد هم آقاهه بهمون گفت که تا یک ماه دیگه کارت اقامتت میاد.


طبقه اول شهرداری مخصوص ثبت ازدواج هست. من نمی دونم که کشیش هم هست یا نه. وقتی ما توی شهرداری بودیم 2تا عروس و دوماد دیدیم که برای ثبت ازدواج اومده بودند. هر کدوم حدود 15 نفر همراه داشتند و روی سرشون گلبرگ و برنج می ریختند.اینجا برنج ریختن سر عروس و داماد رسم هست و نماد داشتن فرزندان زیاد و خوشبختی است.



یک نفر هم از بین حضار عکس و فیلم می گرفت. همه هم لباس های شیک پوشیده بودند. یک میز هم کنار سالن آورده بودند و نوشیدنی می دادند. عروس هم یک لباس شیک پوشیده بود و موهاش رو شونه کرده بود و2 تا گل سر هم به موهاش زده بود. (فقط همین) 



کمی توی محوطه داخل سالن شهرداری و کمی هم در حیاط پشتی ایستادند و عکس گرفتند و نوشیدنی هاشون رو خوردند و دسته گلشون رو به عروس هدیه کردند و بعد رفتند. من شنیدم که یک شام یا ناهار هم عروس و داماد به دوستاشون می دن و مراسم تموم میشه.


اتاق عقد


مجسمه توی اتاق عقد!

اتاق عقد


این پست کامل می شود.

نظرات 6 + ارسال نظر
مریم شنبه 7 مرداد‌ماه سال 1391 ساعت 10:44 ق.ظ

عروس یخ نزنه والا!

هوا گرمه هنوز

نرگس شنبه 7 مرداد‌ماه سال 1391 ساعت 11:23 ب.ظ

والاااااااااا! چه عروسی خلوتی! پس اون شونصد تا مهمون دیگه کوشن؟

اونها توی سالن جامونده اند

نرگس شنبه 7 مرداد‌ماه سال 1391 ساعت 11:29 ب.ظ

عوضش من رفته بودم زنجان تسویه حساب یه دونه عکس هم با خودم نبرده بودم! اونجا مجبور شدیم بریم عکس فوری بگیریم. تازه شانس آوردم که خانواده شناسنامه‌ام رو آورده بودن و کپی گرفتیم.
از شما چه پنهون، تازگی هم رفته بودم رفاهی تفریحی شهرداری کلاس ثبت‌نام کنم. آقاهه تو تلفن گفته بود 2 تا عکس، ولی من یکی برده بودم! اون بنده خدا هم به همون یکی راضی شد!

شما روش بسیار خوبی در پیش گرفته اید. همین طور ادامه بدید حتما موفق می شید

بابا یکشنبه 8 مرداد‌ماه سال 1391 ساعت 03:33 ب.ظ

سلام لیلی جونمن
مگه ویزات تموم شده اعتبارش؟
ویزا مربوط به شهرداریه ؟یا کارت اقامت ؟
یه ماه دیگه اونجا نیستید؟

سلام بابای مهربونم.
به ما ویزای یک ساله دادن ولی چون تاریخ اعتبار پاسپورت من کمتر از یک سال بود اعتبار ویزای من رو کمتر دادن.
کلا همه کارهای شهر توی شهرداری انجام میشه.هم تمدید ویزا و هم تغییر آدرس و هم کارت اقامت مدت دار و کارهای مربوط به شهر

لیلی جونم مامانم دوشنبه 9 مرداد‌ماه سال 1391 ساعت 12:04 ق.ظ

سلام
خیلی نترس خوبه ادم طبق مقررات باشه

ما اصولا زیادی مقرراتی هستیم.یه ذره محکم کاری می کنیم

الله یاورت باشه دوشنبه 9 مرداد‌ماه سال 1391 ساعت 10:58 ب.ظ

سلام لیلی جون بازم از این عکس های عروس بفرست خیلی

خوکشله ما شاد میشیم

خواهش می کنم. عروس ها و همراهان لباس مجلسی پوشیدن درست نیست همه عکس هاشون رو ببینن

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد