زندگی پر از خاطره است...

زندگی پر از خاطره است...

خاطرات زندگی من در آلمان
زندگی پر از خاطره است...

زندگی پر از خاطره است...

خاطرات زندگی من در آلمان

گرمای هوا

خب بقیه عکس های عروسی رو نمی تونم بذارم، شرمنده چون لباس هاشون مناسب نیست. توی شهرداری، جلوی در ورودی چند نمونه مجسمه های درست شده با خمیربازی بچه ها رو گذاشته بودند و برای مزایای مهدکودک نوشته بودند.



هرچند مهدکودک برای کودکان خارجی اجباری هست، چون توی مهد زبان یاد می گیرند. البته بقیه بچه ها هم فکر می کنم که یک سال مهد رو باید بروند. سمیرا می گفت توی مهد به بچه ها دم کرده بابونه و رازیانه می دهند. چطور اینها را به خورد بچه ها می دهند خدا می داند.

این عکس ها هم ازمیدان اصلی شهر است.


گلدونهای گل سرخ و صورتی رو دیواره کوتاه چیده اند


سر ظهر میدان خلوت میشه


درخت به این بزرگی توی گلدان ندیده بودیم که دیدیم


گلدان و گل فروشی


مراسم ها همیشه توی این میدان برگزار میشه


هفته قبل گرم ترین هفته سال در این کشور بود. کلا رمضان ما با شروع گرما آغاز شد. طوری که شب ها ما از گرما در و پنجره ها را باز می کردیم!! مشکل از اینجا شروع میشه که در را که باز می کنی به خاطر چراغی که روشن است همه نوع حشره ای از پروانه تا مورچه و ... هجوم می آورند توی اتاق. به سلامتی همه همسایه ها هم که از ساعت 10 می گیرند و می خوابند و ما وظیفه روشنایی کل محله و سروسامان دادن به این حشره ها رو به عهده داریم. آخر سر برای گول زدن حشره ها درها را باز کردیم و لامپ ها را خاموش و در عوض هرچی شمع توی خونه داشتیم روشن کردیم. خونه مون شد عین کلیسا الان دارم به این فکر می کنم که چرا این همسایه بغلی که شب ها توی تراس میشه دورتادورش رو شمع و لامپ کم مصرف خورشیدی می چینه.

خوشبختانه از دیشب که رعد و برق و بارون بود هوا خنک شده.

یک شب دیگه که با سمیرا رفته بودیم افطاری مسجد ترک ها. همسر سمیرا برای بغل دستی ها توضیح داد که ایرانی ها دیرتر افطار می کنند و این طوری دیگه ملت هی نمی گفتن بخور، سرد شد غذا. اون آقای جوانی که سر میز بود پرسید چند دقیقه دیرتر؟ وجواب شنید 10دقیقه. اون هم گفت ما از صبح همه مون 20 ساعته که روزه ایم و این ده دقیقه تفاوتی نمی کنه. بعد هم پرسید که چرا شما سرتون رو موقع سجده روی مهر می ذارید؟ و جواب شنید که همه از خاکیم و به خاک باز می گردیم. این هم پاسخ امام صادق علیه السلام به این سوال:

"هنگامی که امام صادق (علیه السلام) حکم سجده گاه را برای هشام بن حکم بیان نمودند، هشام از علت آن پرسید. حضرت در پاسخ فرمود: زیرا سجود، خضوع در برابر خداوند است، پس نمی‌شود بر آنچه که خورده می‌شود و یا پوشیده می‌گردد سجده نمود، چرا که دنیازدگان بنده خوراک و پوشاک خویشند، اما شخصی که سجده می‌کند، به هنگام سجود در حال عبادت خداوند است، پس نباید پیشانی خویش را به هنگام سجده بر معبود اهل دنیا بگذارد (که بوسیله آن فریفته شده اند) و سجده نمودن بر زمین برتر است، چرا که در آن تواضع و خضوع به درگاه الهی بیشتر است."


این مصاحبه هم با یک خانوم ترک که شیعه شده زیباست. می تونید مطالعه کنید.

یک خانوم مسن هم تند تند با من ترکی حرف می زد(آخرش من باید برم این ترکی رو یاد بگیرم!!) و برای این که مسلمانی من بهش ثابت بشه گفت سوره حمد رو بخون البته من که نفهمیدم جمله اش چی بود ولی خودش یکبار سوره حمد رو کامل خوند با آمین آخرش(تصور می کنند این جزء سوره اش هست!!) و گفت حالا تو بخون. من هم با لحن کاملا عربی( از عرب ها هم عرب تر) براش خوندم و بعد بهش گفتم ما هر روز توی نماز این سوره رو می خونیم حداقل یک امتحان دیگه از ما بگیر!

غذاشون هم گندم پخته شده در سبزیجات بود که مثل برنج با غذا صرف می کردند و دلمه و سوپ و سالاد و باقلوا. یک ظرف هم به نظرم سیب خرد شده آب کرده بودند!



توی مسجد دو تا دختر ترک هم اومدن با من حرف زدن و گفتن ما آموزش روخوانی و تجوید قرآن داریم تو هم بیا. من گفتم ما حروف عربی رو بلدیم و در مدرسه هم خواندن و حفظ کردن قرآن رو داشتیم و تازه تفسیر و تاریخ بعضی سوره ها رو هم آشنا هستیم. کلی تعجب کردن که ما این مطالب رو توی مدرسه یاد می گیریم. هی می پرسیدن تو چه سنی قرآن یاد می گیرین و چه مطالب دیگه ای تو مدرسه بهتون یاد میدن؟ شاید یک بار جلسه شون رو رفتم.

نظرات 7 + ارسال نظر
نرگس دوشنبه 9 مرداد‌ماه سال 1391 ساعت 12:48 ب.ظ

من نفهمیدم خانوم ترکه برای چی به تو گفته که سوره حمد رو بخونی؟ چون دیرتر افطار کردی؟
این همسایه‌تون واقعا شب دورش شمع و لامپ کم‌مصرف روشن می‌کنه؟
مطالبت مثل همیشه جالب بود! دم‌کرده بابونه و رازیانه تو مهدکودک، دلیل سجده بر خاک و کلاس تجوید در مسجد!

قبل افطار بود که ازم پرسید. بیچاره می خواست یه جوری باهام حرف بزنه، دید ترکی حالیم نمیشه سعی کرد یه موضوع پیدا کنه.
این همسایه ما شب ها میاد توی تراس میشیه حالا چیکار می کنه نمی دونم.ولی معمولا یکی دو نفر هستن و با هم اختلاط می کنن.

نرگس دوشنبه 9 مرداد‌ماه سال 1391 ساعت 01:00 ب.ظ

ما الان از بیرون و از آفتاب اومدیم و حسابی تشنه‌ایم. به نظرم اون آب سیب خییییییییلی باحال بودهههههههه!

الان که تشنه ای خوبه. ولی وقتی سیراب باشی خیلی جالب به نظر نمیاد

وحید دوشنبه 9 مرداد‌ماه سال 1391 ساعت 08:30 ب.ظ

سلام خواهر!
میگم اون لینک مصاحبه کار نمیکنه. شاید سایت به طور موقتی در حال تعمیر ولی در هر حال الان که من دارم چک میکنم کار نمیکنه.

سلام برادر
من امتحان کردم درست بود. می خوای یک بار دیگه امتحان کن

بابا سه‌شنبه 10 مرداد‌ماه سال 1391 ساعت 01:11 ق.ظ

سلام گا پری جون
خیلی ممنون هی اطلاعات مفید وجالب برامون میذاری
سعی کن با اون دخترها ارتباط برقرار کنی شاید مفید باشد
از معانی و تفسیر قران براشون بگی حتی کم هم باشد
خوبه .اونا به ظاهر اسلام و قران توجه دارن واز معانی وحقایق ان کم اطلاعند.انشاله خداوند کمک کند.البته تشخیص شرایط
بهعده خودته هر جور صلاح ومناسبه.در امان خدا

چشم .تلاشم رو می کنم ببینم چی میشه

مریم سه‌شنبه 10 مرداد‌ماه سال 1391 ساعت 09:15 ق.ظ

به نظرم برو یه چندباری تو جلسه تجویدشون شرکت کن!دوستای جدید پیدا کن!

دوباره ببینمشون می پرسم ازشون

نرگس چهارشنبه 11 مرداد‌ماه سال 1391 ساعت 10:57 ق.ظ

آفرین به آبجی گلم که تو این هوای گرم و روزهای طولانی روزه می‌گیره و تازه به همه کارهاش هم می‌رسه!

چچ

m0h3en دوشنبه 16 مرداد‌ماه سال 1391 ساعت 11:30 ب.ظ

سلام زن دایی جون وب خیلی خوب و جذابی دارین ما هرشب که نه هر هفته با مادربزرگ پدربزرگم می بینیم همه پسندیدند الانم دارن سلام میرسونن:D


موفق وپیروز باشید

چاکر شما محسن

سلام برسونید بهشون

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد