زندگی پر از خاطره است...

زندگی پر از خاطره است...

خاطرات زندگی من در آلمان
زندگی پر از خاطره است...

زندگی پر از خاطره است...

خاطرات زندگی من در آلمان

مهمونی در محله

این همسایه های ما امروز مهمونی و تولد داشتن. کلا محله ما امروز محل شادی و نشاط بود. همسایه طبقه پائینی که ما باهاش دوستیم تولد بچه اش بود. البته نمی دونم دختر یا پسرش. صدای موسیقی آرومی میومد که بچه ها باهاش همخونی می کردن. فکر کنم آهنگ "تولدت مبارک" بود. ولی در کل سروصدای زیادی نداشتند. نه جیغ و دادی، نه بزن و بکوبی. شنیدم که توی مراسم تولد به بچه هایی که میان هم از طرف صاحبخونه کادو داده میشه.حیف که ما دعوت نبودیم وگرنه یک گزارش کامل از ماوقع ارائه می دادم.

مهمونی بعدی هم مال این خانم پیرزن همسایه روبه رویی بود. البته نمیشه بهش گفت پیرزن چون فقط موهاش سفیده و صورتش چین و چروک داره وگرنه هیچ چیز دیگه اش به پیرزن ها نرفته


فکر کنم مهمون شام بودن. شامشون هم سوسیس و نان بود و احتمالا اگر خانوم صاحبخانه لطف کرده باشه ویک سالاد چیزی هم درست کرده باشه. منقل شون هم گوشه حیاط بود و هرازگاهی می رفتن و دوتا دونه سوسیس می آوردند و در ظرف ها می ذاشتن. گزینه دیگه اشون هم بطری مش*روب یا چه میدونم آب*جو بود.(این مورد از عدم آگاهی من هست که شیشه های این نوشیدنی هاشون رو تشخیص نمیدم.)

همه هم پیرزن و پیرمردهای متشخص بودن و داشتن خاطرات جنگ جهانی دوم و از دلاوری هاشون می گفتن! با لباس های ساده و سرحال بودند. دو سه ساعتی نشستن. باور بفرمائید نه چایی و نه میوه و نه شیرینی و نه آجیل. 2 ساعت نشستن و حرف زدن و جزء شام و بطری ای که میل کردن هیچی دیگه نخوردن. خوب شد ما رو دعوت نکردن وگرنه از گرسنگی می مردیم اونجا! 



منقل سرخ کردن سوسیس سمت چپ تصویره


این هم خانوم میزبان(عکس پائین). دو تا جوان هم کنارش بودن و کمکش می کردند. احتمالا نوه هاش بودن. قبلا هم این تا جوون رو توی تراس دیده بودیم. البته گربه محترمشون هم بر امور مهمانی نظارت کامل داشت.


صاحب خونه همون آدم سمت چپ تصویره که داره از کادر خارج میشه. لباس مهمونی ش رو دقت کنید.


کلا این خانوم مسن همیشه در حال ور رفتن به گل و گیاهش هست و لباسش هم همینه. یک تی شرت ساده با شلوارک نخی. کلا برای خودش خوشه ها.

این عکس گلدان های توی اتاق ماست که جاشون پشت پنجره است

بیشتر گلدان ها حسن یوسف هستند که یک گلدونش رو شقایق برای ما آورد و بعد خودمون تکثیرش کردیم.


این هم منظره ماه در آسمان

نظرات 6 + ارسال نظر
علی پنج‌شنبه 12 مرداد‌ماه سال 1391 ساعت 06:18 ق.ظ

یک گزارش از راه دور و پشت پنجره!
البته باید خاطر نشان کرد زیبایی گلدان پشت پنجره را هم! یکی اش گل محمدی نیست؟
این احتمالا بعدا معلوم میشه اینا هم جزو سران عامل هولوکاست بودن!

بله بله.
بهش میگن گل رز مینیاتوری. چون که گل هاش خیلی کوچیکه.
نمی دونم اینها چی کاره بودند شاید بعد از مرگشون عکسشون رو توی روزنامه زدن و راجع بهشون نوشتن

نرگس پنج‌شنبه 12 مرداد‌ماه سال 1391 ساعت 11:13 ق.ظ

واااااااااااو! حیاط خونه خانوم پیرزن چه خوشگله! من خییییییلی این حیاط‌های پردرخت رو دوست دارم.
گلدون‌های شما هم خیلی خوشمل بودن! به خصوص اون خروس وسطشون!

گل های گلدون حسن یوسف مون رو دیدی؟

نرگس پنج‌شنبه 12 مرداد‌ماه سال 1391 ساعت 11:19 ق.ظ

چقدر خوبه که این خانوم (به اصطلاح) پیرزن، برای خودش سرگرمی‌ها و برنامه‌های مستقل خودش رو داره. نمیگه من هزار سال عمر کردم، بسه! یا من نمی‌تونم و از من گذشته!

همین که هر روز میاد و به گل هاش سر میزنه و رسیدگی می کنه کلی کار داره

بابا منتظر لیلا پنج‌شنبه 12 مرداد‌ماه سال 1391 ساعت 01:03 ب.ظ

سلام لی لی جون
میبینی چقدر مهمانی های خودمون با تعارفات عالیه است.
مهمانی خانودگی ندارند؟
حیاط خونه شماست؟ آپارتمان شما کدومه؟
خیلی ممنون که همه چیزو زیر نظر میگیری و یواشکی عکس میگیری و برامون میفرستی.خدا پشتوپناهتان.
محمدرضا رو سلام برسون

بله
در این مورد نمی دونم که مهمونی های فامیلی هم دارن یا نه. اکثرا این طوریه که هر کدوم یک شهر و یک کشور زندگی می کنند و ارتباط خاصی با هم ندارند.
من از توی تراس خودمون عکی گرفتم!

فاطیما پنج‌شنبه 12 مرداد‌ماه سال 1391 ساعت 02:01 ب.ظ

سلام لیلی جون چه گل های زیبایی . چه قدر خونه پیرزنه

باکلاس بود اما خودش بی کلاس .

بازم از این گل ها بفرست چون دوست دارم با اسم

هایشان آشنا بشم .

از بس این خانومه میره به گل هاش و گربه اش برسه وقت نمی کنه خودش رو ببینه!

مریم پنج‌شنبه 12 مرداد‌ماه سال 1391 ساعت 05:00 ب.ظ

چقد خوشگله این پشت بومه!دودکش رو ببین!چقد سبزه!خیلی دوست داشتم!

آخی

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد