زندگی پر از خاطره است...

زندگی پر از خاطره است...

خاطرات زندگی من در آلمان
زندگی پر از خاطره است...

زندگی پر از خاطره است...

خاطرات زندگی من در آلمان

تفاوت دما

هوا در اینجا هنوز گرم است و روزها بدون کولر تنفس ممکن نیست.روزها دما را تا 37 درجه هم داریم.شقایق برایم میل زده که هوا اینجا سرد شده و امیدی به گرم شدنش نیست . روزها بیشترین دما 15 تا 20 درجه و شب ها 6تا 8 درجه شده سفارش کردن که با لباس گرم بیائید. حالا فکر می کنید من در این شهر گرم کجا بروم سراغ لباس بافتنی و کاپشن بگیرم؟؟

این روزها که در شهر گردش می کنیم از این همه مغازه های نوظهور تعجب می کنم. مغازه های تجاری شهر تبدیل شده اند به مانتو فروشی و یا کیف و کفش و لباس های رنگارنگ و شال و روسری.
بعضی ها که ارزان تر هستند پر هستند از جنس های چینی. و همه هم پر از مشتری!
در شهری که ما آلمان زندگی می کنیم 2 یا حداکثر 3 مغازه جنس چینی(منظورم تولید کشور چین هست) و آن هم خالی از مشتری.
مغازه ها هم درسته که بوتیک های لباس فروشی زیاده با قیمت های بسیار خوب!! ولی مغازه های دیگه و بازارهای فصلی صنایع دستی و کلا محصولات غیر پوشاک هم دارند.
چرا مردم ما این قدر مصرف گرا شدند؟؟ چرا وقتی از خونه میان بیرون به قصد گردش وقتی برمی گردن یک یا دو رقم پوشاک هم محض تفریح خریده اند؟؟

روزهای شیرین کنار خانواده بودن داره تموم میشه. من هنوز همه دوست هایم را ندیدم. هنوز کلی حرف هایم را نزده ام. هنوز نصفی از فامیل های تهران نشین(عمه های عزیز) را ندیده ام.



در عکس بالا به نوآوری در طراحی دکور مغازه توجه بفرمائید. مغازه دارو ها و مواد گیاهی همون عطاری خودمون هست. اون حلبی گلدون شده اش استفاده بهینه از مواد دور ریختنی هست.


این هم مغازه نانوائی است. لطفا به ابعاد نان های گرد توجه بفرمائید و تجسم هم بفرمائید که چه مزه خواهد بود. بدمزه نیست ولی متفاوت از طعم نان های ماست.ایرانی نان سنگک را فقط نان حساب می کند.
نظرات 6 + ارسال نظر
بسامه شنبه 25 شهریور‌ماه سال 1391 ساعت 09:11 ب.ظ http://tangooo.persianblog.ir/

می دونی چرا عزیزم؟ چون که همه ما به لباس خیلی اهمیت می دیم... کلا نوع پوشش طرف برامون خیلی مهمه... برای همینه که بیشتر مغازه هامون پوشاکه...

خیلی غم انگیزه
که همیشه فکرمون معطوف به این چیزها باشه. دیگه فرصت فکر کردن به بقیه مسائل زندگی رو نداریم
یا اینقدر خودمون رو درگیره خرید کنیم که از سفر و زیبائی های دیگه دنیا عقب بمونیم

مضراب شنبه 25 شهریور‌ماه سال 1391 ساعت 10:53 ب.ظ

حالا بگو ببینم ایران بودن و کاشون بودن مزه اش چیه؟
تو هم متوجه شدی؟ خیلی عجیبه که یهو بوتیک ها و لباس فروشی های شهر اینقدر زیاد شدن. از شش ماه پیش به این طرف اینجوری شده ها؟

خیلی مزه اش خوبه، کنار هم بودن و خندیدن
واقعا این وضعیت نگران کننده است.

نرگس شنبه 25 شهریور‌ماه سال 1391 ساعت 11:52 ب.ظ

واااای! زود باش بقیه قصه‌ها رو هم برامون تعریف کن! ما هر روز منتظر شنیدن داستان‌های جدید هستیم!
حالا نمیشه نری پیشمون بمونی؟

من همین جا می مونم.هیچ جایی نمیرم

مریم دوشنبه 27 شهریور‌ماه سال 1391 ساعت 12:41 ب.ظ

می خوای هم زمان با جشن عاطفه ها طرح جلبگ (جمع آوری لباس بسیار گرم) رو هم برای شما اجرا کنیم؟!!!

خیلی فکر بکری هست

ﻓﺮﺩﻳﻦ شنبه 1 مهر‌ماه سال 1391 ساعت 01:50 ب.ظ

ﺳﻼﻡ ﻣﺮﺳﻲ ﺍﺯ ﻳﺎﺩﺩﺍﺷﺘﻬﺎﻱ ﺧﻮﺑﻪ ﺭﻭﺯﺍﻧﺘﻮﻥ.ﻣﻦ ﻣﻨﺘﻈﺮ ﻳﺎﺩﺩﺍﺷﺘﻬﺎﻱ ﺟﺪﻳﺪﺗﻮﻥ ﻫﺴﺘﻢ...

ممنون

سارا سه‌شنبه 2 آبان‌ماه سال 1391 ساعت 02:37 ب.ظ http://taagaarg.blogfa.com

سلام عزیزمووخوبین؟؟خیلی خوب مینویسی...تا الانه الان 6تا از پست هات رو خواندم...چشمام سوز میزنه...بقیه اش رو بعدا میخوانم....ولی خیلی جذاب مینویسی عزیزم...
من هم یک خونهی کوچولو دارم...دوست داشتی بیا پیشم..خوشحال میشم

سلام خانومی
ممنون.شما لطف دارین

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد