زندگی پر از خاطره است...

زندگی پر از خاطره است...

خاطرات زندگی من در آلمان
زندگی پر از خاطره است...

زندگی پر از خاطره است...

خاطرات زندگی من در آلمان

باغ تماشا

خب ما(من و خواهرجان) الان خانه هستیم.

ماجراهای روز دوم سمینار را تعریف کنم. روز دوم خواهرجان به تنهایی عازم محل سمینار شد. صبح من همراهش رفتم و بلیط خریدیم و راه ها رو چک کردیم وایشان خودشان یک تنه سوار شدن و تعویض قطارها و راه یافتن مسیر را انجام دادند(اگر بدونید چه جای شلوغ و پر رفت آمدیه بهش آفرین میگین)

من هم کمی استراحت کردم و بعد برای گشت و گذار اطراف هتل راه افتادم. در حین عملیات اکتشاف پارک landesgartenshau یا باغ تماشای شهر رو پیدا کردم. و در کمال تعجب دیدم که در بازه و بساط بلیط فروشی و این حرف ها خالیه. در فصل گرم هر بلیط 15 یورو هست. من هم خوش و خندان راهی باغ شدم. انصافا باغ قشنگی بود. درختان با لباس های قرمز و نارنجی و زرد و گل های خشک و بعضا شاداب باغ و برکه ها و پرنده ها بسیار زیبا بودند.

چون عکس ها خیلی زیاده من نمی تونم همه رو بذارم. اگر خواستین بگین براتون E-mail کنم.


واحد اداری

آلاچیق





مجسمه مدرن(به نظرم با کانال کولر درست کردن!)


کمی بالاتر محوطه های محصور در حصاری برای حیوانات ایجاد کرده بودن. اولین حیوانی که من از دور دیدمش لاما بود.لاما همون شتر بدون کوهان که فکر کنم بومی آمریکای لاتین هست
بچه هاشون هم اونجاها می چرخیدن
دور و بر درخت ها رو هم حصار کشیدن که زنده بمونن و خورده نشونذ! بعد هم انواع بزها در رنگ ها و طرح های شاخ مختلف! یک جعبه های غذای حیوانات هم اونجا بود که می تونستی پول توش بندازی ویک مشت غذای مخصوص بخری و بهشون بدی! من که رفتم سمت بزها یکی شون دوید و اومد پیشم من هم برای این که توی ذوقش نزنم از روی زمین برگ خشکی برداشتم و بهش دادم اون هم با علاقه و اشتها خورد.انگار نه انگار که زیرپاش پر از همین برگ های خشکه.یک دفعه دیدم یک بچه بز داره از دور با ذوق و شوق میاد!
حصار بعدی محدوده خوک ها بود! دو عدد خوک طوسی چاق در حال کندن زمین و خوردن بودند.

سرش پائینه و مشغول کندن

کنار محوطه خوک ها عکسی از همه خوک ها و لاماها گذاشته بودند و زیر هرکدوم اسمشون رو نوشته بودند(برای هر کدوم از حیوانات اسم انتخاب کرده بودند) و شماره تلفن اضطراری که اگر یکی شون یک حادثه ای براش پیش اومد بتونی با تلفن و ذکر نام سریع خبر بدی.

قسمت بعدی مرغ و خروس بودند! که دیگه خودتون می دونین چه شکلی هستند و عکس نیاز نیست!

محل زندگی بزها و لاماها با چشم اندازی به شهر

محل زندگی مرغ ها.من نمی دونم اون کیسه بکس برای چیه اون وسط؟؟

قسمت بعد محل بازی بچه ها بود.البته کلی فاصله بود بین این قسمت ها و همه پر از گل. یک قسمت هم باغ گل بود با اسمهاشون و محل فروش اون گل ها هم وسط باغچه پرگل. البته الان به خاطر سرما تعطیل بود.

قسمت بازی بچه ها خالی و خلوت بود. این وسیله که در زیر می بینید آب راه هست(اسم رو حال کردین؟!) باید دسته بزرگ رو می چرخوندی تا آب توی حوضچه بریزه و بعد از کانال های چوبی به حوض پائین برسه. هر کانال هم آب بندی برای خودش داشت و کلا آب بازی چوبی بود.



این هم سرسره سنگی

سطح لغزنده و ثابت

خاک بازی. با دو اهرم می توان خاک ها رو برداشت و در قسمت دیگه(در محیط دایره) ریخت

فیل سنگی

قطار چوبی

البته قسمت بازی بچه ها وسایلل دیگه ای هم داشت که دیگه جا نمیشه من اینجا بذارم.


این بازی مثل تارزان هست. طرف از روی سکوی سمت راست سوار اون آونگ میشه و روی سیم لیز می خوره و تا انتهای کابل میره و برمیگرده.ولی در وسط راه که شتاب کم میشه متوقف میشه و باید مثل این پسره توی تصویر بالا بقیه اش رو خودش راه بره.

نمای بیرونی رستوران

برکه ی پرندگان که بیشتر تو مایه های مرغابی بودن قشنگ بود. البته رکه خیلی بزرگ بود و انواع مرغابی ها در رنگ های مختلف با هم با صلح و صفا سروصدا می کردند! همه شون هم پلاک به پا داشتند. و البته خیلی هم ترسو نبودند چون از آب بیرون می آمدند و اگر بهشون غذا می دادی دنبالت میومدن.



فلامینگوهای صورتی
یک تابلویی هم کنار برکه نصب بود که نام و نصب و محل سکونت انواع مرغابی ها رو نوشته بود.
واقعا هم از نظر رنگ خیلی با هم فرق می کردند. یکی طوسی ،یکی قهوه ای و بعضی ها هم ترکیبی بودند.
نظرات 3 + ارسال نظر
فاطیما شنبه 22 مهر‌ماه سال 1391 ساعت 09:34 ب.ظ

سلام عکس هایت خیلی خیلی زیبا بود ولی من نفهمیدم این

کانال کولر چه ربطی داشت ؟ ولی اگر عکس شتر ها را از

نزدیک می گرفتی خیلی بهتر بود چون جالب بودن ! اون خوکه هم

معلومه خیلی گشنه بوده !

به نظر من مجسمه مدرن بود،ولی من هم نفهمیدم چی بود.
عکس شترها رو دوباره از نزدیک می ذارم.
خوک حیوان همیشه گرسنه و در حال خوردن است

محدثه شنبه 22 مهر‌ماه سال 1391 ساعت 10:36 ب.ظ

سلام
خوش بگذره خانومی ها. جای ما را هم خالی کنید. من عکس میخام یالا

شما خودتون باید بیاین.ما جاتون رو نگه می داریم تا بیاین.
عکس ها رو برات میل می کنم

leila یکشنبه 23 مهر‌ماه سال 1391 ساعت 04:56 ق.ظ

salam, az webloge Emi ba nini kocholosh residam be webloget, yani dashtam javabe comenti ke baram midad ra mikhondam ke esme leili tavajoham ra jalb kard va webloget ra shoro kardam be khondan.webloge ghashangi dari. kheili jalebe ke khaterate zendegi ra minevisi, man ham to hamin keshvari ke hastin zendegi mikonam va daram dars mikhonam, fekr mikonam eshterakate ziadi dashte bashim va kheili az ham door nistim,.
ensha allah bishtar ba ham ashna beshim.

من حدود یک ساله که وبلاگ امی رو می خونم، خوشحالم که این وبلاگ باعث آشنائی 2 تا لیلا شده
خب من چون خاطراتم رو می نویسم شما روحیات و اخلاق من رو شناختین و اشتراکات را یافتین.
امیدوارم که موفق باشید
خوشحال میشم که با هم بیشتر ارتباط داشته باشیم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد