ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | 5 | 6 | 7 |
8 | 9 | 10 | 11 | 12 | 13 | 14 |
15 | 16 | 17 | 18 | 19 | 20 | 21 |
22 | 23 | 24 | 25 | 26 | 27 | 28 |
29 | 30 | 31 |
این یادداشت رو وقتی خواهرجان اینجا بود نوشتم ولی وقت نکردم که منتشرش کنم. البته بقیه عکس های مونیخ و بازدیدهایی که با خواهرجان رفتیم هم مونده....
خب الان یک هفته ای هست که با خواهرجان هر روز می رویم بازدید از کلیسا و پل و بناهای تاریخی.گاهی هم سری به فروشگاه ها می زنیم و از مدل های زیبای کیف و پالتو و کفش تعریف می کنیم(با این قیمت یورو فقط میشه تماشا کرد)
با خواهرجان رفتیم داخل کلیسای جامع شهر و از مجسمه های مدرن که در داخل کلیسا نمایشگاهش بود بازدید کردیم. با هم رفتیم باغ گل رز که البته چیز زیادی از گل هاش نمونده. با هم رفتیم کنار ونیز کوچک و در هوای نیمه سرد به خانه هایی که روی آب ساخته بودند نگاه کردیم.
خواهرجان همه اش نگران سوغاتی هست که می خواد بخره. یکی از دوستانش هم سفارش یک بازی legoداده بود که اون مدلی که می خواست پیدا نکردیم.
سوپرمن و .. داره.و یا مثلا ماشین پلیس و یا تراکتور و تانک و... و یا شهر بازی و شهر و سرخ پوست ها و این جور چیزها رو داره.از همه ردی سنی هم طرفدار داره. یعنی بعضی سازه هاش این قدر پیشرفته است که برای بزرگسالان هست و ساختش هم کلی زمان می بره. البته قیمت های بسیار خوبی هم داره!!
یک لگوی ساخته شده دیگر
با خواهری از شهر اسباب بازی هم دیدن کردیم. کلی اسباب بازی در رده سنی های مختلف تو قفسه ها چیده بودن.من نمی دونم مردم چه جوری بچه هاشون رو میارن اینجا خرید.(چون همه اسباب بازی ها در مقابل دید و قابل دسترسی هست)
این انواع لباس برای عروسک هست
این هم دو مدل آشپزخونه برای دختربچه ها با وسایل کامل
گاز برقی که فکر کنم کار هم میکنه.
دیروز هم دو تایی رفتیم مرکز فروشگاه های شهر.کلی فروشگاه از مبلمان منزل تا دکوراسیون آشپزخانه و لوازم الکتریکی و کفش و.. ما هم تماشا نمودیم و حض بصری لازم رو بردیم
من یاد اسباب بازیای خودم افتادم! دلم خواست! کجان الان واقعا؟ سوال شده برام!!!
عزیزم بعد این همه وقت یاد اسباب بازی هات افتادی؟
فکر کنم همه از خونه اخراج شدن!!
جای خواهرتون خالی نباشه.خیلی سخته که یه جای دور از خونه باشی و بعد یه مدت که عزیزت همش پیشت بوده برگرده
احتمال اگه من تو اون باغ گل رز میرفتم دیگه بیرون نمیومدم
ممنون.
جاش که خیلی خالیه
پس می تونستیم شما رو به عنوان یکی از مجسمه های باغ گل رز معرفی کنیم
مجسمه متحرک البته
البته البته
پل عاشق ها رو هم رفتیم. که پر از قفل بود نرده هاش. نورپردازی اش هم تو شب خیلی قشنگ بود.
یک شب هم رفتیم کنار کانال پیاده روی. برگریزان پاییزی و کشتی مسافربری دز شب.
تو کوچه پس کوچه ها هم رفتیم و خونه های قدیمی و عتیقه فروشی ها و هتل محل اقامتتون رو هم دیدیم.
سه تا پل خوشگل رو هم دیدیم. هر کدومشون یه جوری بودن. یکی شون چوبی بود با گل دو طرفش. یکی شون مجسمه خانم پادشاه و کله نصفه داشت. و اون بزرگه هم که به موزه معلق و کتابفروشی راه داشت. کتابفروشی قدیمی و تودر تو، با کمدها و قفسه های چوبی قدیمی.
اوه چقدر چیزی شد ... تازه بازم بود ...
دست آبجی جونم درد نکنه که اینقد منو برد جاهای قشنگ!
به به.یک سفرنامه شد این که نوشتی شما
سلام از شهر خورشیذ
با لب تاب قرضی مرور کردیم جریان وموج ماجراها رو
آفرین بر قلم و بیان ذختر آسمانی ما با مهمان نوازی هاش
قلب با محبتت همیشه سرشار باذ از باده عشق
سلام بر مسافران راه خورشید
امیدوارم به سلامت و با دست پر برگردین