زندگی پر از خاطره است...

زندگی پر از خاطره است...

خاطرات زندگی من در آلمان
زندگی پر از خاطره است...

زندگی پر از خاطره است...

خاطرات زندگی من در آلمان

آفتاب کوتاه

دو سه روز بود که همش بارون میومد.شب تا صبح، صبح تا شب . نم نم و کم کم. امروز صبح که چشم گشودم آفتاب رو دیدم و ذوق زده شدم.با آقای همسر رفتیم بیرون تا از هوای آفتابی کمال استفاده رو برده باشیم. وارد اولین مغازه که شدیم، چون مغازه کتاب فروشی بود کارمون طول کشید. چون آقای همسر تک تک کتاب های جدید رو بررسی می کنه و به این زودی ها از کتاب دل نمیکنه. وقتی اومدیم بیرون آفتاب رفته بود و تا بریم به مسجد و برگردیم برف شروع شد. یعنی اصلا به اون هوای آفتابی نمیومد که هم چین تصمیمی داشته باشه. من هم که با حس هوای آفتابی و بدون کلاه رفته بودم  و وقتی رسیدم خونه از فرق سر تا نوک انگشت هام یخ کرده بود. از پنجره که دانه های تگرگ برفی را مشاهده کردم، خدا رو شکر نمودم که داخل خانه هستم.

چهارشنبه صبح سمیرا به خانه ما آمد. با هم یک قرار صبحانه خانومانه گذاشته بودیم. آقای همسر کتابخانه بود و ما دو سه ساعتی حرف زدیم و چای نوشیدیم. این قرار صبحانه هم جالب است. یعنی دیگه حساب و کتاب ناهار و شام و پذیرایی مفصل نداره. اون دفعه هم که خواهرجان اینجا بود، سمیرا ما را به قرار صبحانه دعوت کرده بود. البته وقتی رفتیم فهمیدیدم تولدش بوده و به ما نگفته بوده. البته بقیه کسانی که آمده بودند می دانستند و کادو آورده بودند و فقط ما بی خبر بودیم. صبحانه خونه سمیرا هم چون ایرانی و ترک و آلمانی و روس مهمان بودند مفصل بود. خواهرجان هم با انگلیسی با مهمان ها حرف می زد و تنها نبود. یک دختر آلمانی که دوست یکی از پسرهای ایرانی است و قصد ازدواج دارند می گفت من از زندگی در ایران می ترسم. حالا فکر می کنید علت ترسش چی بود؟ می گفت من از تعارف ایرانی ها می ترسم ما هم دلداری اش دادیم و گفتیم تعارف در نسل جوان ایرانی کمتر است. او می گفت من نمی دانم کدام یک از حرف هایشان واقعی است و کدام تعارف است. یعنی نمی دانم در مقابل حرفی که به من زده می شود باید آن را جدی تلقی کنم یا نه. یک بار توی یکی از کلاس های آقای همسر یکی از بچه ها شیرینی می داده به آقای همسر که رسیده گفته می دانم شما ایرانی ها تعارف دارین و باید خیلی بهتون اصرار کرد تا بردارید. و سه بار هی گفته بفرما بفرما بفرما اینجا اگر به تو غذا یا میوه ای تعارف کنند و تو نخواهی خیلی راحت میگی نمی خوام و طرف هم اصرار نمی کنه.من برای این دختر تعارف پذیرایی در مهمانی را مثال زدم و گفتم هر چی به تو تعارف کردند چه دوست داشته باشی و چه نداشته باشی بردار و نگذار طرف اصرار کند. اگر دوست داشتی بخور و اگر نخواستی همسرت باید جورت را بکشداین دختر البته کمی هم فارسی بلد است و واحد زبان فارسی هم پاس کرده و می گفت من مثل آلمان ها نیستم و احساساتی هستم

توی مهمانی خونه سمیرا یک دختری بود که لباس مشکی پوشیده بود و من و خواهری با هم درباره سن اش محدوده 25 تا 33 را حدس زده بودیم(چه محدوده وسیعی) و وقتی خواهرجان باهاش صحبت کرده بود فهمیدیم سن اش 44 سال است. خودش رمز جوانی اش را آب زیاد خوردن( روزی 4 لیتر اون هم در آب و هوای مرطوب اینجا) و خندیدن(شاد بودند) و رق/ص( به نوعی میشه گفت ورزش) عنوان کرده بود.این خانوم اسمش الفی Elfy بود. می دونم شماها هم مثل ما یاد کارتون پسری به نام الفی افتادید.


خانوم الفی مادر همکلاسی پسر سمیرا بود. او برای اولین بار در خانه سمیرا خرما خورد و تازه می گفت انجیر را هم اولین بار اینجا خورده ام.اون می گفت که به رنگ مشکی بسیار علاقه دارد و همه لباس هایش یا مشکی یا طوسی است. می گفت که فقط تا 6 سالگی لباس صورتی به اصرار مادرش می پوشیده و بعد که مادرش فوت کرده به انتخاب خودش مشکی می پوشد. از زندگی خودش بسیار راضی بود و می گفت با پدرش ارتباط زیادی ندارد. خواهرجان هم گیره نقره ای روسری اش را به او که پرسیده بود این چیست هدیه داد. این قدر ذوق کرده بود که نمی دونید. مدام می پرسید این برای من است؟ برای چی به من هدیه می دهی؟ و خواهرجان مهربان من گفت برای این که همیشه مرا به یاد داشته باشی. امیدوارم او خاطره خوبی از یک ایرانی محجبه داشته باشد.

یکی دیگه از دخترهای جمع، یک دختر ترک-آلمانی به نام طوبی بود که خواهرجان از او راجع به پایان نامه دکترایش که به تازگی انجام داده بود پرسید. موضوع پایان نامه اش سرانجام برنامه هسته ای ایران(یا یه چیزی شبیه این که خواهرجان بهتر یادش است) بود. نتیجه پایاین نامه اش را عدم توافق شرق و غرب و آمریکا برای موضوع هسته ای ایران بود. چون اعتقاد داشت که منافع هر کدام از کشورهای مذاکره کننده متفاوت است. اروپا با ایران رابطه تجاری دارد و روسیه هم همسایه ایران است.  برای من جای تعجب داشت که کسی همچین موضوعی را برای پایان نامه دکترایش بردارد.


اضافه نوشت، توضیحات تکمیلی خواهرجان:

طوبی می گفت که پایان نامه اش برای کاربرد در وزارت خارجه آلمان تعریف شده و از طرف اونها حمایت مالی میشه.
گفت که چون تو پایان نامه اش همش با تئوری های مختلف بحث میشه نمی تونه برا ما توضیح بده! ولی خلاصه پایان نامه اش در مورد اینه که چرا مذاکرات هسته ای ایران به نتیجه نمیرسه. دلیلش اینه که طرف ها گفتگو نظرات مختلفی دارند و متفق القول نیستند. آمریکا با ایران دشمنی قبلی داره و میگه که ایران بمب هسته ای داره. آلمان اعتقاد داره که ایران بمب هسته ای نداره. روسیه و چین هم که دوست ایران هستند.

عکس های امروز:

منظره  مه آلود از پنجره اتاق مان


درخت های در مه گم شده اند


گوزن شمالی یکی از نمادهای کریسمس


نظرات 7 + ارسال نظر
مریم شنبه 11 آذر‌ماه سال 1391 ساعت 07:41 ق.ظ

چه آفتاب بدجنسی!
وای قرار صبحانه خیلی خوبه!من عاشق صبحانه ام. کاش همه مهمونی صبحانه بدن!!!

آفتاب ما رو حسابی سر کار گذاشت
در وعده ناهار وشام تنوع خیلی بیشتره ها. پشیمون نشی

DR ELI شنبه 11 آذر‌ماه سال 1391 ساعت 08:35 ق.ظ http://dreli.blogfa.com

بنده خدا اون خانمه آلمانی! فکر هر چیزی رو می کردم که ازش بترسه جز تعارف!
4 لیتر آبببببببببببببببببببببببببببببببب
من روزی نصف استکان هم نمی تونم بخورم، حالم بد میشه! اونم توی هوای سرد

ما هم مسائل سیاسی یا بحث جنگ و یا حجاب رو حدس می زدیم.
خب یاد بگیر شما هم از روزی یک لیتر شروع کن تا به این مرحله برسی

مضراب شنبه 11 آذر‌ماه سال 1391 ساعت 09:15 ق.ظ http://plectrum.blogfa.com

چه جالبه اون قوری که عکسش پست پایین هست.. مادر یه جفت از همینا برای جهیزیه آبجی خریده سورمه ای هست با همین طرح های سفید!!! من هی می گفتم این عکسا یعنی چی نگو غوزه پنبه هست
کدوها خیلی باحال بود!!!انگار یکی روشون نشسته
چه هوای اَه و مه آلودی چه جوری بی آفتاب سر می کنید اونجا؟ من بی آفتاب می میرم!!!

خب پس این ازبک ها اجناسشون به ایران هم صادر میشه.
اینجا (شهر ما)ملت خیلی کدو می خورن، انواع غذاها رو با انواع کدوها می پزن.
ما هر روز انتظار دیدن جمال مبارک آفتاب را می کشیم و این گونه روزها را سپری می نمائیم

بسامه شنبه 11 آذر‌ماه سال 1391 ساعت 10:19 ق.ظ

والا به خدا ترس هم داره... ما خودمون اینجا که خسته میشیم... مخصوصا عمه من که فجیع تعارف می کنه دیگه میره رو اعصاب..
فکر کنم من برم تو کتاب فروشی به زور اسلحه باید منو بیارن بیرون..

ما هم از این افراد تعارف کن داریم. راهش اینه که هر چی تعارف میکنن برداری و بعد سر فرصت توی ظرف اصلی برش گردونی
پس تو از اونهایی که همه کتاب رو توی کتاب فروشی می خونن؟؟

زهرا شنبه 11 آذر‌ماه سال 1391 ساعت 10:29 ق.ظ

منم دلم قرار صبحانه خواست...

شما تشریف بیارین منزل ما یک قرار صبحانه در خدمت باشیم.

نرگس شنبه 11 آذر‌ماه سال 1391 ساعت 01:11 ب.ظ

طوبی می گفت که پایان نامه اش برای کاربرد در وزارت خارجه آلمان تعریف شده و از طرف اونها حمایت مالی میشه.
گفت که چون تو پایان نامه اش همش با تئوری های مختلف بحث میشه نمی تونه برا ما توضیح بده! ولی خلاصه پایان نامه اش در مورد اینه که چرا مذاکرات هسته ای ایران به نتیجه نمیرسه. دلیلش اینه که طرف ها گفتگو نظرات مختلفی دارند و متفق القول نیستند. آمریکا با ایران دشمنی قبلی داره و میگه که ایران بمب هسته ای داره. آلمان اعتقاد داره که ایران بمب هسته ای نداره. روسیه و چین هم که دوست ایران هستند.
البته من فقط اینا رو نقل قول از طوبی کردم و لزوما نظر خودم نیست. از این جهت که شاید برای بقیه جالب باشه که بدونن اونا چطور فکر میکنن.

منتظر توضیحات تکمیلی ت بودم خواهرجان

مضراب شنبه 11 آذر‌ماه سال 1391 ساعت 10:02 ب.ظ

نه عزیزجان باید به اطلاعت برسونم که دست به کپی کاری چینی ها به ازبکستان هم رسیده حتی :)) قوری ها چینی بودن!
برام جالب بود وقتی گفتی نماد ازبک ها پنبه هست.. پنبه کار شده روی قوری ساخت چین!!! این چینی ها خیلی جلب و پدسگ هستن ها؟ از همه جا کپی کاری می کنن خرا!

خب پس باید به این همه بدجنسی شون که تونستن دنیا رو قبضه کنند آفرین گفت. چون مسلما بسیاری از این کپی کاری هاشون با چراغ سبز کشور مبدا انجام میگیره
از قدیم گفتن هیچ ارزونی بی حکمت نیست. باید خودمون یاد بگیریم که به تولید خودمون احترام بذاریم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد