زندگی پر از خاطره است...

زندگی پر از خاطره است...

خاطرات زندگی من در آلمان
زندگی پر از خاطره است...

زندگی پر از خاطره است...

خاطرات زندگی من در آلمان

کارناوال امسال-2

اول از همه ورود خواهرکوچولوی عزیزم را به دنیای مهندسان تبریک می گم. جای من در جلسه دفاعش خالی بوده. از بقیه فامیل که در این جلسه شرکت کردند کمال تشکر را دارم
دوم بعضی از دوستان و فامیل عزیز که قبلا نظر می دادند در پشت سایه پنهان شدند و خبری ازشون نیست.خلاصه می خواستم بگم من همیشه منتظر نظرات تون هستم
به نظرم کارناوال امسال خلوت تر از پارسال بود. منظورم تعداد گروه های رژه اش هست. شاید به خاطر سرمای هوا بود. البته در شهر کوچک ما گروه ها و نمایش ها تکراری هست ولی خب باز هم یه روز متفاوت برای همه به خصوص بچه ها و مسن هاست. گروه های رژه رونده از شرکت ها و فروشگاه ها و باشگاه های مختلف شهر هستند و معمولا شکلات و کادوهای کوچک به مردم می دادند. گروه ها که وارد می شدند با صدای بلند Helau می گفتند و جمعیت پاسخشان را می دادند.
این گروه با اسب های سیاه قوی هیکل و بلند قامت لباس های قدیمی پوشیده بودند.



در تصویر زیر یکی از خانوم ها داره Helau میگه و اون یکی داره شکلات از کیفش درمیاره

دو خانوم با لباس های قدیمی و اسب های پاکوتاه


کالسکه پر از کاه و دختری با لباس قدیمی


راهب کالسکه سوار


اسبان سیاه که به نظرم همراهان پادشاه و ملکه هستند


در دستانش شکلات دارد و به بچه ها می دهد.

گروه زیر اعضای یک باشگاه حرکات موزون! هستند که به علت سرمای هوا لباس های پوشیده برتن دارند!

گروه بزرگسالان همان باشگاه که سرمای هوا بر آنها کارگر نبود و من مجبور شدم تصویر رو سانسور کنم


اعضای یک کلاس موسیقی با لباس های سنتی

نفر جلویی منقار دارد!


موش و خرگوش


ایشون احتمالا پری درخت ها هستند


دختر دوچرخه سوار شیرینی می دهد

اکثر جمعیت چون می دانستند که شیرینی و شکلات و کادو توزیع می شود با خود کیف و کیسه آورده بودند. بعضی از گروه ها شکلات ها را بر روی جمعیت می ریختند و بچه ها مشتاقانه جمع می کردند. هیچ دعوایی هم در کار نبود چون هر کس شکلات جلوی پای خودش را برمی داشت. بعضی از آدم ها از پنجره خانه هایشان که در مسیر رژه بود دست تکان می دادند و بعضی از رژه رونده ها برایشان شکلات و اسباب بازی ها را به طرف پنجره ها می انداختند.
این خانوم لباس کارناوال های برزیلی رو پوشیده ولی به علت سرمای هوا با پوشش کامل وارد صحنه شده.



کلاه گیس های رنگی


گروه موسیقی


ژیمناستیک کار

گروه هایی که با ماشین های رنگ کرده و تزئین شده وارد می شدند هر دو طرف ماشین افرادی با لباس های فرم ایستاده بودند تا کسی از برخورد با ماشین صدمه نبیند.


محافظان در سمت چپ تصویر مشخص هستند.

این ماشین عروسک می داد. یعنی همین طوری یک نفر را نشان می کردند وبرایش عروسک را پرتاب می کردند.به ما که رسیدند اول آقای سفیدپوش یک عروسک قهوه ای برای من انداخت ولی من نتونستم بگیرم و به نفر پشت سری ام رسید. بعدش آقای دومی که سیاه پوشیده به من یک خرگوش صورتی نازنازی داد

نظرات 14 + ارسال نظر
بسامه جمعه 27 بهمن‌ماه سال 1391 ساعت 01:11 ق.ظ

1- ما نیز ورود خواهر شما رو به دنیای مهندسان تبریک می گیم ایشالا روزی که ورود ما رو به المان تبریک بگن (شما درجه توقع رو داشته باش)
2- چه کارناوال باحالی.. درست مثل جشنهای 2500 ساله هستن اره؟ولی کوچیکترش که مثلا از اول تاریخ رو شروع می کنند و به ترتیب زمانی جلو میان...
3- چشممون روشن خانم سانسور کار رفته بودید تماشای این شیاطین؟؟ نچ نچ نچ...
4- اونجا لواشک نمی دن؟؟؟ همش شیرینی؟
5- یعنی من هلاکشونم ...
6- عکس خرگوشتم می زاشتی..

1-انشالله همه به آرزوهاشون برسن.
2- فرق این کارناوال با جشن های 2500 ساله مردمی بودن و کم هزینه بودنش برای جامعه است.
3-من برای حفظ فضای وبلاگ مجبور شدم عکس ها رو گلچین کنم.
4- اینجا لواشک مورد توجه کسی نیست، تا دلت بخواد انواع شکلات و پاستیل هست.
5- خرگوشم خجالتیه. هنوز با محیط جدید آشنا نشده

محبوبه 81 جمعه 27 بهمن‌ماه سال 1391 ساعت 11:16 ق.ظ

من هم به نوبه خودم از همین جا به خواهرکوچولو مهندس شدنشون رو تبریک میگم و به تو بخاطر داشتن همچین خواهرانی
دوم اینکه من تابحال اسب پاکوتاه ندیده بودمممم واایی خیلی نازن و درضمن اسب سیاه انقدر بزرگ هم ندیده بودم و اینجا دیدم عکسشون رو مرسی
خیلی کارناوال شاد و جالبیه.. کاش من هم بودمممم ...عاشق اینجور مراسم شادی هستم که همه خوشحالن و در ضمن عاشق شکلاتم و عروسک .... واقعاً اونجا جای من بوده لیلا :دی

ممنون خانوم مهندس باسابقه.
من هر دو نمونه از این اسب ها رو در ایران دیده بودم.
جای تو خالی بود دوست من به شرطی که تحمل سرما رو داشته باشی.
انشالله در مراسم های شادی همدیگرو ببینیم. یادم باشه بهت عروسک و شکلات کادو بدم خانومی

فردا جمعه 27 بهمن‌ماه سال 1391 ساعت 11:51 ق.ظ http://med84.blogfa.com

من در توضیحاتی که درباره ی این کتاب سرچ کردم متوجه شدم خود نویسنده هم وقتی این کتاب رو نوشته انتظار داشته بیشتر از " شوهر آهو خانم" مورد استقبال قرار بگیره که بر خلاف انتظارش این اتفاق نمیفته...
من رمانهای سنگین( تعداد صفحه بالا) از نویسنده های معروف ایرانی و خارجی رو خیلی دوست دارم... مثل کنت مونت کریستو و جنگ و صلح تولستوی...

فکر کنم شما به ادبیات متین و جدی! و تفکر برانگیز علاقه داری

مامان جمعه 27 بهمن‌ماه سال 1391 ساعت 12:45 ب.ظ

عزیزم خسته نباشی از این همه عکسای قشنگ


همواره دلت افتابی و قشنگ باشه.رو به خدای بزرگ مثل همیشه دور از ریا و تزویر همچون پیامبان رحمت بخصوص اخرینشان محمد ص

ممنون.
انشالله آفتاب حقیقت به دل های همه مون همیشه تابنده باشه

نرگس جمعه 27 بهمن‌ماه سال 1391 ساعت 01:04 ب.ظ

راستش آبجی می دونی چیه؟ ...

اینجا کلی کسی میاد، آدم خجالت می‌کشه نظر بذاره!

قبلا خودمون بودیم، دور همی یه چیزی می‌گفتیم! الان باید هی فکر کنیم و سنجیده سخن بگیم!

الان هم می‌بینی که همش چقدر سنجیده صحبت می‌نماییم!

چرااااااااااااا.
تو که بدون فکر هم جملات سنجیده و حکیمانه میگی خواهر فیلسوف من.
من منتظر نظرات سنجیده و غیر سنجیده شماها هستم همیشه. اصلا به همین امید هر روز صفحه نظراتم رو باز می کنم تا حرف های شما(مخصوصا شماها) رو بخونم

افسانه سادات جمعه 27 بهمن‌ماه سال 1391 ساعت 02:25 ب.ظ

سلام لیلی جان
عجب شلوغ پلوغ بود این جشن خدا را شکر که نظم را رعایت میکنند
چه اسب های باحالی ! توی ایران از این اسب ها فکر نکنم داشته باشیم
آلمانی ها هم عاشق شیرینی هستند ؟ مثل ایرانی ها چیز های ترش و شور دوست ندارند ؟
من منتظرم که خرگوش نازنازی ات را ببینم ! خوش به حالت عزیزم

سلام.
جشن خوبی است همین که مناسبت شادی داره و رنگارنگ می پوشن.
من فکر می کنم این اسب ها توی ایران هم هست.
آلمانی ها کلا عاشق کاکائو و خوردنی های شیرین هستند. پفک و پف فیل شیرین دارند
خرگوش من خجالتیه. هنوز زبان فارسی کامل ید نگرفته.
من هنوز نکشفیدم شما کی هستین؟ من شما رو می شناسم؟ فامیل هستید یا آشنا یا دوست وبلاگی؟

بسامه جمعه 27 بهمن‌ماه سال 1391 ساعت 05:16 ب.ظ


فرک کنم نرگس جون خواهرت باشه لیلی اره؟
فرک کنم همجنس خوده..شیطون و سر به هوا و البته بسیار متین و موقر...(ایکون یه بسامه خودشیفته)
بسیار این جو صمیمانه رو دوست می داریم و فعلا شمار و با خانواده تنها می زاریم...

شما دارین اعضای خانواده و فامیل رو شناسایی می کنید.
خواهرجون مهربون من سنگین و موقر می باشد و بسیار خانومانه و باکلاسانه و دانشمندانه حضور دارند
تشریف داشته باشین، پارک فضای عمومی است شما هم در کنار ما بمانید

پسر دایی(حامد) جمعه 27 بهمن‌ماه سال 1391 ساعت 09:56 ب.ظ

سلام خیلی سایتتان خوبه اگر نخوانم ناراحت می شم

سلام.
واااااااااااااای من خیلی ذوق زده شدم که نظر شما رو دیدم آقا حامد
همیشه بیا به من سر بزن

بسامه شنبه 28 بهمن‌ماه سال 1391 ساعت 12:09 ق.ظ

اگا جان این بلاگ اسکای همش داره کامنتهای ما رو می خوره ها...
یادت باشه از حلقومش بکشی بیرون..

به به ... جمع خانوادگی.. جمعتون جمعه ..گلتون کمه (خوب اسم واقعی من اسم گله.. اوهو اوهو اوهو)

ما که اینجا کلی کاشف به عمل میاریم.... یعنی اصلا یکی از تفریحات سالم من کندوکاو در روابط خانوادگی دیگرانه... مثلا تا اینجاش شما حواستون نبوده ولی ما فهمیدیم که نرگس جون خواهرتونه..یا مامان مادرتونه... بابا هم پدرتونه.. زندایی تونم اینجا میان...(لیلی بیا در گوشت بگم... زن داییت جلسه دفاع نرگس جون بوده... بله داداچ ما همه جا شنود داریم پسردایی تونم هست... داریم تحقیق و تفحص می کنیم که رابطه اش با این زن دایی رو بفهمیم که ایا مادر و پسرن یا نه...)
محبوبه جونم می دونیم یه نصبتی دارن... ولی اینکه چی شما هستن داره روش کار میشه...
کلی فسفر سوزوندیم تا اینجا خواهر... بله

ایشالا همیشه پاینده و برقرار باشید... در اغوش خانواده.. (با کلی نی نی)

خیلی خوب پیش اومدین تا حالا.ادامه بدین باز هم تلاش کنید
البته جلسه دفاع رو یه کم اشتباه کردی ولی به شما امید دارم.
هنوز هم کلی آدم دیگه هست که باید بشناسی.
اصلا همه شون دارن تلاش می کنن تا به شما سرنخ بدن تا شناسایی کنید.
انشالله برای شما هم سلامتی و شادی باشه

فردا شنبه 28 بهمن‌ماه سال 1391 ساعت 01:15 ق.ظ

اومدم کامنت واسه کارناوال 2 بذارم چون صبح وقت نشد دیدم که جواب کامنت صبح رو هم دادی... عرض به خدمتتون که بنده خوره ی کتاب دارم به خصوص اونهایی که ته مایه ای از تاریخ توش باشه...حالا از رمانهای کوچه بازاری عامه پسند بگیر تا کتابهای معروف از ادبیات کلاسیک ایران و جهان!!!
بگذریم...
بنده نیز به سهم خویش ورود غرور آفرین خواهر گرامی شما را به میدان کار فنی مهندسی تبریک گفته و طلب شیرینی می نمایم...( من شیرینی ناپلئونی دوس دارم!!)
کارناوال شون هم جالب بود... اما من امروز بیشتر به این فکر می کردم که چه قدر مراسم ملی در کشور ما کم هست... فکر می کنم فقط یه چارشنبه سوری باشه که اونم با میدون کارزار اشتباه گرفته میشه...
و باز البته عمیق تر فکر می کردم که چرا ما کارامون با خشونت و بی نظمی همراه است؟ آیا در همیشه ی تاریخ این جوری بودیم یا در قرن اخیر...!

خوش به حال جامعه که همچین خواننده کتاب پرو پا قرصی داره. سهمیه من رو در کتاب خوانی تو به عهده بگیر لطفا!
با سوالتون کاملا موافقم. فکر می کنم بعضی از جوانان ما در جمع ها و مراسم های مختلف بیشتر به قصد خودنمایی و تفریح باعث آزار دیگران می شوند
البته این نظر بنده می باشد از دیگر صاحب نظران تقاضامندیم به این سوال مهم پاسخ بدهند.

رضا شنبه 28 بهمن‌ماه سال 1391 ساعت 01:17 ق.ظ

با عرض سلام خدمت نویسنده محترم
مدتی است وبلاگ زیبای شما را می خوانم و از مطالب آن لذت می برم. مدت هاست که می خواهم نظری درج کنم و به شما به دلیل حفظ هویت فرهنگی خود در مغرب زمین تبریک بگویم. برای شما و همسر گرامیتان آرزوی موفقیت دارم.
در ضمن فکر می کنم این نوع کارناوال در ایتالیا نیز متداول باشد.
در پناه حق پیروز و سربلند باشید

سلام خدمت شما خواننده گرامی بی سرو صدا
نظر لطف شماست. ممنون از دعای خیرتان.
این کارناوال منشا مذهبی داره و فکر می کنم در اکثر کشورهای مسیحی نشین برگزار میشه. نمونه مشهور آن جشن های رژه برزیل هست که شهرت جهانی دارد.
باز هم منتظر نظرات گرانقدر شما هستم.

مشتاقی شنبه 28 بهمن‌ماه سال 1391 ساعت 01:49 ب.ظ

به جهان خرم از آنم که جهان خرم ازوست
عاشقم بر همه عالم که همه عالم ازوست

در پناه حق پاینده باشی

یه دنیا ممنون

مریم پنج‌شنبه 3 اسفند‌ماه سال 1391 ساعت 08:42 ق.ظ

من اومدم مراتب قدردانی خودم رو از شما اعلام کنم! اگه تو نبودی من عمرا مهندس می شدم! خیلی ممنون لیلی عزیزم!

عزیزدلم تو خودت زحمت کشیدی و ماکت درست کردی.تو خودت مهندس ارجمند شدی

دنیا شنبه 12 اسفند‌ماه سال 1391 ساعت 12:21 ق.ظ

چه جالب

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد