زندگی پر از خاطره است...

زندگی پر از خاطره است...

خاطرات زندگی من در آلمان
زندگی پر از خاطره است...

زندگی پر از خاطره است...

خاطرات زندگی من در آلمان

کارناوال امسال-3

از کثرت گروه های نوازنده و تیم های ورزشی (به خصوص حرکات هماهنگ و ژیمناستیک)می توان حدس زد که این دو مقوله در این شهر و احتمالا این کشور طرفداران زیادی دارد.

نوازندگان با تیپ های مختلف


بادکنکی که به پاش بسته رو ببینید


دایناسور فعال


گروه ورزشی


آدمک خوابیده


اعضای گروه ورزشی

از بس هر ماشینی که رد می شد کاغذ خرد شده و کاغذ رنگی می ریخت کف زمین پر شده بود از کاغذ. به قول آقای همسر این روز یکی از روزهای استثنایی برای ریختن آشغال در کف خیابان است.

کف خیابون

این خانوم در تصویر زیر در سبدش نان و میوه داشت و هر چند قدمی که می رفتند لقمه ای در دهان پسرش می گذاشت روش خوبی برای غذا دادن به بچه هاست.


لباس های قدیمی بر تن دارند


این گربه ذوق زده برامون دست تکون داد


قلعه بدوش


قلعه های متحرک


ملکه و پادشاه

بعضی از ماشین های عبوری به مردم نان می دادند. عده ای هم لیوان های نوشیدنی توزیع می کردند. یکی از این ماشین های رژه برای من یک بطری کوچک نوشیدنی پرت کرد که نتونستم بگیرم و افتاد زمین و شکست البته خیلی خوب شد چون در هر صورت من که نمی خوردم به دلیل این که نمی دونم چه نوع نوشیدنی بود. اون آقاهه هم از این که من نتونستم بگیرم متاسف شد و سرش را تکان داد.

از مدت ها قبل در فروشگاه های شهر لباس کارناوال می فروختند. مخصوصا برای بچه ها که تنوع مدلش خیلی زیاد بود.لباس هایی با مدل های حشرات مثل کفشدوزک و پروانه و برای پسرها هم اسپایدر من و سوپر من و پلیس و آتش نشان و شوالیه

نظرات 20 + ارسال نظر
[ بدون نام ] شنبه 28 بهمن‌ماه سال 1391 ساعت 01:48 ق.ظ

لیلی جونم می خواستی یک چیز تیز برداری اون بادکنکه را بترکونی. اخ که یک حالیییی میده.
می خواستی با اون دایناسوره یک عکس بگیری .سوژه ی با حالی بودها.بعد می رفتی پز می دادی می گفتی من با اینها که نسلشون منقرض شده عکس گرفتم اصلا از کجا معلووم شاید می تونستی این عکس را توی حراجی هاشون میلیاردی بفروشی.!!! اونوقت دیگه نیازی نیست پول خورد چلوی پارکومترها بدی.

چه گروه ورزشی های با کلاسی هستند

جنس اون ادمکه از چی بوووووود؟؟؟؟؟ چه قشنگ درستش کردند.

شما عجب افکار خبیثی داری این افکار فقط از ذهن یک ایرانی متراوش میشه
شما بسیار آرزوهای رنگارنگ و دور و درازی داری. البته من با یک سری از این آدمک ها عکس گرفتم ولی فکر نمی کنم به درد فروش در جایی بخوره
این تیم های ورزشی بیشتر گروه حرکات موزون هستند.
جنسش رو واقعا نمی دونم چی بود
در شهرهای بزرگتر همون طور که تلویزیون نشون میده تنوع عروسک ها و تزئینات بیشتره

نرجس شنبه 28 بهمن‌ماه سال 1391 ساعت 01:57 ق.ظ

مثل همیشه عالی بود...سه تا اپ رنگارنگ...
میشه گفت همه چی ازاده توی این روز...امیدوارم که این مراسم رو توی شهرای بزرگتر هم تجربه کنی...

ممنون خانوم شب زنده دار
همه چی آزاده به شرطی که به دیگران آزار نرسونی
ممنون. شهرهای بزرگتر رژه های متنوع تری دارند

خانم و آقای پیشی شنبه 28 بهمن‌ماه سال 1391 ساعت 08:23 ق.ظ http://pishia.blogfa.com

سلام
کارناوالا کلا مهیجن... حالمون خوب شد با دیدن این عکسا... وخصوصا اون پیشیه!
ریختن آشغالو خوب اومدن آقای همسر...

سلام
از شادی دیگران شاد می شوی، قلب مهربانی داری
بالاخره گاهی قانون شکنی مجاز می شود و اجازه آشغال ریختن صادر می شود

سپینود شنبه 28 بهمن‌ماه سال 1391 ساعت 09:37 ق.ظ http://ushti.blogfa.com

طبق معمول عای بود . من هم کارناوال دلم می‌خواد .

ممنون
خب تو هم برای خودت از این لباس ها بدوز و توی مهمونی ها با دوستانت بپوش. اصلا مهمانی بالماسکه با دوستانت بگیر. لباس های محلی ایران تنوع و رنگ های زیبایی دارد.

باران شنبه 28 بهمن‌ماه سال 1391 ساعت 09:46 ق.ظ http://www.bibiebaran7.blogfa.com

آدم از دیدن این همه عکسای شاد و رنگی انرژی مثبت می گیره...خودت لباس خاصی نپوشیده بودی؟ یعنی مردمی که برای تماشا می رن با لباس معمولی می رن؟

هر کس دلش بخواد می تونه لباس بپوشه.
عکس بچه ها و تماشاچی ها رو توی پست اول کارناول گذاشته بودم.
من پالتوی گرم و نرم خودم رو پوشیده بودم

بسامه شنبه 28 بهمن‌ماه سال 1391 ساعت 10:52 ق.ظ

اگا جون...
من ذوق زده شدم اصن یه وضی...
اخه... خداااااااااااااااااااااااااااااا (ایکون داد به سوی اسمون) این انصافه؟؟؟ من به کی بگم.. شکایتمو پیش کی ببرم... پس کو رحمانت... کو رحیمت..(ایکون بسامه جوزده که فیلم زیاد دیده )

ای بابا حیف شد که نتونستی بگیری.. باری می دادی به یکی که می تونست بخوره....
پس کلی خوش گذشته بهتون... همیشه پاینده باشی..

خب حالا شکایتت برای چی هست؟ شما هم می تونی با دوستانت توی خونه مهمانی بالماسکه بگیری به شرطی که لباس هایت را خودت بدوزی.
اون آقاهه باید از اول درست شناسایی می کرد و برای من نمی انداخت.
انشالله شما هم شاد و تندرست باشی

فردا شنبه 28 بهمن‌ماه سال 1391 ساعت 03:12 ب.ظ http://med84.blogfa.com

جالبه که اون آقاهه بطری رو پرت کرده! حالا یا به پرتاب خودش خیلی مطمئن بوده یا فکر کرده حاضران در جشن استاد شکار لحظه ها و بطری ها هستند...!
این جشنا مسئول برگزاری داره دیگه؟ ینی کسای که می خوان با لباسای جشن برن وسط خیابون از قبل جا و نوبتشون و ... مشخص بوده؟

اونهایی که بالای ماشین های بلند توی رژه بودند بیشتر خوراکی هاشون رو پرتاب می کردند. مثل نون و شیرینی و اسباب بازی.مردمی هم که اومده بودند ماشالله همه ماهر در گرفتن اشیای پرنده!!
من دقیق نمی دونم که هماهنگی به عهده کیست ولی فکر می کنم شهرداری مسئول هماهنگی و ساماندهی است. ولی افراد شرکت کننده از مغازه ها و شرکت ها و موسسه های خود شهر بودند. این کارناوال از یک نقطه مشخص شروع و به میدان اصلی ختم می شد.

بسامه شنبه 28 بهمن‌ماه سال 1391 ساعت 03:14 ب.ظ

ای بابا لیلی جون کارناوال سیری چند ؟؟(ایکون بسامه معتاد ادبیات)
من دارم المان جیگر نازنینم رو می گم ...که ای کاش اونجا بودم
امیدوارم همیشه توش خوشی و شادی جریان داشته باشه..

و از خداوند منان می خوام که به برکت وجود امام زمان به همه همه همه مردم دنیا خوشبختی عطا کنه.. دیگه ظلم و فسادی نباشه و همه برادر و خواهر وار در کنار هم زندگی کنن...و شاد و خوشبخت باشن(ایکون یه بسامه مادربزرگی)

انشالله که هر جا دوست داری بهش برسی.
الهی آمین برای دعای قشنگت

نرجس شنبه 28 بهمن‌ماه سال 1391 ساعت 05:50 ب.ظ

ها ها ها ...لقب شب زنده دار رو خوب اومدی..این مدت واقعا شب زنده داری کردم...تعطیلا ت بین دو ترمم دیشب تموم شد وامروز رفتم دانشگاه ..دیگه خواستم اوج لذتم رو از این بیکاری ها ببرم وتا جایی که راه داشت بیدار موندم

خب الان که ترم شروع شده دیگه زندگی جغدوار رو کنار می ذاری و به زندگی انسان ها باز می گردی

محبوبه 81 شنبه 28 بهمن‌ماه سال 1391 ساعت 05:55 ب.ظ

دختر جان حواست کجاست؟ هرچی برات میفرستن رو نمیتونی بگیری!! پست قبل عروسک قهوه ای رو از دست دادی اینجا هم بطری نوشیدنی... آخه چرا انقدر دست و پا چلفتی بازی در میاری؟؟ هان ؟؟؟ معلوم هست حواست به چیه ؟؟؟
دفعه آخرت باشه این سوتی دادنهااااا
...........
لیلا جون امیدوارم متوجه شده باشی که صرفاً شوخی بود جهت عوض کردن فضا

تقصیر حواس من نیست. اونهایی که پرتاب می کنند بسیار قدرتمند هستند و با شدت پرتاب می کنند. ضمنا افرادی که کنار من ایستاده بودند قدبلند و ماهر در گرفتن اشیای پرتابی بودند

افسانه سادات شنبه 28 بهمن‌ماه سال 1391 ساعت 06:16 ب.ظ

سلام لیلی جان
عکس ها خیلی قشنگ بودند مخصوصا اون گربه و اون آدمکه
لباس های محلی ها هم خیلی زیبا و جالب بودند مخصوصا اعضای گروه ورزشی !
لیلی جان باز هم به دلیل مناسب نبودن لباس های اعضای گروه ورزشی قسمت های پایین را نگرفتی؟ (کار خوبی کردی !)
کی آخرش باید بیاد کف خیابون ها را تمیز کنه ؟ الهی بیچاره !
عکس لباس های بچه ها را هم بگذار تا خوشمان بیاید

سلام
خواهش می کنم من فقط منتشر کننده عکس ها بودم. زحمت اصلی مال اونهاست که توی این سرما لباس ها را پوشیدند و اومدند توی جمعیت.
خوبه که متوجه شدی علت سانسور رو هر چند که خیلی خوب سانسور رو انجام ندادم.
هم رفتگرها و هم ماشین های جاروکش مشارکتی با هم شهر رو تمیز می کنند.
باشه خانومی

erica شنبه 28 بهمن‌ماه سال 1391 ساعت 07:03 ب.ظ http://determined.blogfa.com/

سلامم چقدر عکس های جالب و پر انرژی اییی
برای کامنتم مرسی لیلی جلن واقعا آره تنها عامل ٱرمشی که هست همینه و اینکه من هردفعه میام پستای خوبتا میخونم اگر وقت نمیشه پیغامی بزارم شرمنده اما تصمیم گرفتم دیگه اکتیو تر بشم و شرمنده دوستای خوبم نشم:)
اینشالا همه ی روزات همینقدر خوب و رنگی و شاد

سلام
یعنی تو این همه مدت بی صدا اومدی و رفتی ؟
انشالله همیشه سالم و شاد باشی خانومی

مامان شنبه 28 بهمن‌ماه سال 1391 ساعت 09:49 ب.ظ

پس اونام مثل ما هستند تو جشناشون همه جه رو کثیف می کنند.ضمنا باید بگم من بسامه خانم رودورادور خیلی دوست دارم واقعا بی ریا و پر تحرک هستند خدا برامون حفظش کنه و به ارزوهای خوبش برسه انشاله

فکر کنم جزء روزهای مجاز قانون شکنیشون این روز کارناوال و شب کریسمس باشه.
شما دلتون خیلی مهربونه مامان جونم

مامان شنبه 28 بهمن‌ماه سال 1391 ساعت 09:50 ب.ظ

شاد بودن وشاد کردن دیگران خیلی خوبه.بعدش هم شادی و ارامش واقعی که همیشگی باشه.

بله بله
انشالله همیشه شاد و تندرست باشید

بسامه شنبه 28 بهمن‌ماه سال 1391 ساعت 10:01 ب.ظ


وای مامانی منو می گن منو می گن

erica شنبه 28 بهمن‌ماه سال 1391 ساعت 10:44 ب.ظ http://determined.blogfa.com/

بی صدای بی صدا که نبود از این به بعد نیست اینشالا

خب شاید من اشتباه کردم
انشالله

ماریا یکشنبه 29 بهمن‌ماه سال 1391 ساعت 12:51 ق.ظ

سلام. کلی منتظر ایمیلت موندم. ولی ایمیل نفرستادی. در مورد داشتن حجاب در خارج از کشور و دیدگاه خارجی ها نسبت به مسلمونها و طرز نگاهشون به یه آدم محجبه. میخواستی یه چیزایی رو خصوصی بهم بگی. گفته بودی ایمیلمو بذارم. منتظرتم.

سلام خانومی
من خیلی وقت پیش به همین ای میل برات فرستادم و پاسخی دریافت نکردم
دوباره امشب هم برات فرستادم

نرگسی یکشنبه 29 بهمن‌ماه سال 1391 ساعت 08:28 ب.ظ

روش اون خانومه برای غذا دادن به بچه ش خیلی جالب بود،
حتما باید روی امیرمهدی پیاده کنیم!

البته اگر بچه لباس شوالیه و آتش نشان بپوشه و بره توی حس لباسش کار خیلی سخت میشه

فرزانه سه‌شنبه 1 اسفند‌ماه سال 1391 ساعت 01:36 ب.ظ http://www.farzaaane.blogfa.com

دختر تو کی وقت میکنی این همه عکس بگیری؟

همون لحظه که دارم تماشا می کنم دوربینم هم داره صحنه ها رو ثبت می کنه. البته این عکس ها رو اقای همسر گرفتند

مریم پنج‌شنبه 3 اسفند‌ماه سال 1391 ساعت 08:45 ق.ظ

من اگه بودم دوست داشتم نقش اون قلعه های متحرک رو داشته باشم!!!

حداقل در یک جای محفوظ قرار داشتی و یه ذره گرمتر از بقیه بودی؟
شاید هم چون خودت از طراحی شون سر درمیاری می خوای قلعه ساز بشی؟

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد