زندگی پر از خاطره است...

زندگی پر از خاطره است...

خاطرات زندگی من در آلمان
زندگی پر از خاطره است...

زندگی پر از خاطره است...

خاطرات زندگی من در آلمان

جادو شو!

خیلی وقت بود می خواستم برای جادوگری بنویسم، حال این مناسبت کارناوال فرصت خوبیه. من صبح ها 90% مواقع که تلویزیون رو روشن می کنم محال است که یکی از کانال ها برنامه ای مرتبط با جادوگری نداشته باشد. البته برنامه های صبح بیشتر تحلیل و خبر و یا مستند است و من ترجیح می دهم کانال kika یا برنامه های کودک و نوجوان رو نگاه کنم یعنی در طرف صبح که من این کانال رو تماشا می کنم سریال و یا فیلم سینمایی و یا کارتونی داره که توش جادوگر نقش داره. داستان های معروفی مثل زیبای خفته که همه می دونیم توسط سیب سرخ یک جادوگر به خواب رفت حالا این ماجرا رو به دنیای امروز پیوند زدند و یک سریال ازش ساخته بودند و یک مدتی مشغول بودیم. چند روز پیش هم فیلم سینمایی هانسل و گرتل(Hänsel und Gretel) که یک داستان آلمانی است رو دیدم. همون خواهر و برادری که توی جنگل یک خانه شکلاتی پیدا کردند که توش یک جادوگر زندگی می کرد. توضیح این داستان رو می تونید از ویکی پدیا بخونید. یا داستان دختری که 6 برادرش به قوهای سفید تبدیل شدند و دخترک برای نجات برادرانش باید 6 سال حرف نمی زد و لباس هایی از الیاف گیاهان برای آنها می بافت تا آنها دوباره به انسان تبدیل شوند! در آخر داستان هم دخترک را به جرم جادوگری به سوزانده شدن محکوم کردند و وقتی دخترک در میان شعله های آتش بود برادران قویش به کمکش آمدند.این هم یک افسانه پریان آلمانی است(از ویکی پدیا بخوانید).خلاصه اینها داستان های معروف جادوگری هست بقیه کارتون ها و فیلم هاش که معروف هم نیستند توش جادو و جادوگری داره، طوری که تا یه مدت من توی خونه راه می رفتم و مدام می گفتم  هِگزِ(hexe )به معنی جادو شو!،تاثیر فیلم روی من اینقدر بوده حالا بچه های کوچکتر از من دیگر بماند(احتمالا کار کودک درونم بوده) کلا جادو و جادوگری مثل یک اعتقاد قدیمی در این سرزمین ریشه دوانیده. اگر دقت کنید فیلم هری پاتر توسط یک نویسنده انگلیسی نوشته شده.فکر کنم بیشترین اعتقاد به این حرفه!! مربوط به این کشور هست و من شنیده ام که خانه های جن زده در این کشور هنوز هم وجود دارد. در گذشته های نه چندان دور گروهی از مردم این قاره اعتقاد داشتند که در کوه های جنگلی پوشیده از برف  غول زندگی می کند و گاهی شنیدن صدای آنها در نیمه شب را برای یکدیگر نقل می کردند. حالا جالبه که به دلیل اعتقادات مذهبی موج مبارزه با جادوگران در همین کشورها به راه افتاده و مجازات جادوگران هم سوزاندن بوده است. مثلا یکی از دلایلی که برای جادوگری اعلام می کردند داشتن موی سرخ بوده است! البته دلایل مذهبی و یا شاید اعمال دیگه هم بوده ولی این دلیل یکی از مسخره ترین هاشون هست.نمی دونم فیلم ژاندارک رو دیده اید یا نه؟ ژاندارک دختری فرانسوی است که برای نجات کشورش از دست انگلیسی ها وارد ارتش میشه و جنگاور و بسیار شجاع بوده. او اعلام کرده که سخنانی از طرف فرستادگان خدا می شنود که به او می گویند به ارتش برود. او دختر بسیار مذهبی و نیکوکار بوده و بسیار روزه می گرفته. بعد از فتوحات بسیار توسط انگلیسی ها اسیر می شود و در دادگاهی در کلیسا به جرم جادوگری (یا ادعای شنیدن صداهای غیبی)سوزانده می شود. ولی 25 سال بعد از مرگ در دادگاه دیگری تبرئه شده و به او لقب قدیس داده می شود .داستان زندگی اش را می توانید از ویکی پدیا بخوانید. در شهر مذهبی ما هم تا همین 100 سال پیش جادوگران را می سوزاندند. البته من هنوز مفتخر به دیدن جایگاه سوزاندن نشده ام ولی باورش برام سخته که همین پیرزن ها و پیرمردهای بسیار مسن مثلا شاهد سوزاندن یک انسان بدبختی به اتهام جادوگری بوده اند.
از سمیرا شنیده ام که یکی از دلایل تنفر مردم این کشور از یهودیان توهم جادوگری و شیطانی بودنشان بوده است. همون طور که می دانید یهودیت دینی آسمانی و کهن و در بسیاری از احکام مشابه اسلام است. مثلا تاکیدی که در نظافت و ذبح شرعی در اسلام هست در یهودیت هم موجود می باشد. یهودیان طبق توصیه دینشان به نظافت اهمیت می دادند ولی اکثر جامعه اروپایی در آن زمان حمام نرفتن رو مایه فخر و مباهات خود می دانستند(یکی از دلایل ظهور عطر و ادکلن هم فرار کردن از بوی بد ناشی از حمام نرفتنشان بوده) حالا به علت حمام نکردن بیماری های بسیاری گریبان گیرشان بوده و بسیار مریض می شدند و میمردند ولی یهودیان از این قاعده مستثنا می شدند برای همین مردم به آنها اتهام جادوگری می زدند.
البته می دانم که در کشور ما هم خرافات بسیاری بوده و هست. مسائلی مانند آینه بینی و فالگیری و رمالی هنوز هم مشتریانی دارد ولی نمی دانم آیا این افراد در گذشته این چنین مجازات می شدند یا خیر؟
خلاصه همه این حرف ها مقدمه بود که بگم توی کارناوال یک عده لباس جادوگرها رو پوشیده بودند و جاروی بلند جادوگری در دست داشتند. با جاروهای بلندشون گاهی سربه سر مردم می ذاشتند و مثلا زیر پای کسی را جارو می کردند یا اگر بچه ای حواسش نبود با جارو آهسته بهش ضربه می زدند.
من هم چند تا عکس با این جادوگرهای خوش اخلاق گرفتم.

ورود جادوگران به شهر!!


به خاطر سرما جادوگر کاپشن پوشیده!


جادوگر زحمت کش!!


جادوگری با کیسه کاغذ رنگی در دست در عکس ما حاضر شد.

مابقی عکس های کارناوال از گروه های موسیقی و تیم های ورزشی

همسرایان

اژدهای کفش خوار!(این یکی پارسال هم اومده بود)
این گروه ژیمناستیک کار زنان و مردان میانسال و خوش برخورد و خوش هیکلی بودند که با شور و حرارت برنامه اجرا می کردند و مورد تشویق حضار هم واقع می شدند.


حرکات آکروباتیک

این گروه ورزشی هم یک دختری را دسته جمعی به هوا می انداختند و بعد می گرفتندش. اون که قرار بود بره بالا عجب دل و جراتی داشت.



نوازندگان شاد
در آخر کارناوال همه گروه های رژه و مردم در میدان اصلی شهر جمع شدند و عکس می گرفتند و می نوشیدند! و اون گروهی از رژه روندگان که از شهرداری بودند روی پله های شهرداری ایستاده اند و یکی شون سخنرانی کرد و همه می خندیدند و تائیدش می کردند. مراسم تمام شد.

نظرات 27 + ارسال نظر
زیتون دوشنبه 30 بهمن‌ماه سال 1391 ساعت 08:13 ق.ظ http://zatun.blogsky.com

باران دوشنبه 30 بهمن‌ماه سال 1391 ساعت 08:43 ق.ظ http://www.bibiebaran7.blogfa.com

این جادو گری و جادو تقریبا همه جا هست. توی ایرانم که می دونی چقدر زیاده. خیلی ها رو دیدم دنبال دعا نویسی و بخت بستن و باز کردن و طلسم و این چیزا هستن. منم نمی دونم باید این چیزا رو باور داشت یا نه. تو فکر می کنی این چیزا وجود داره واقعا؟ یعنی می شه با دعا و طلسم سرنوشت آدما رو عوض کرد؟
جالبه من پارسال ترکیه که بودم توی هتل داشتم قهوه می خوردم یه آقای انگلیسی اومد گفت می خوای فالتو بگیرم...من کلی متعجب بودم که توی کشورای دیگه هم این چیزا هست و فقط خاص ایران نیست...

همه اینها از ضعف انسان و راحت طلبی اون در برخورد با حوادث و اتفاقات زندگی اش سرچشمه می گیره.
من فکر می کنم برای کسی که بهش اعتقاد داره تاثیر می کنه، یک جور پذیرش روحی نیاز داره. ولی برای کسی که بهش اعتقاد نداره تاثیری نداره
به به فالگیر انگلیسی، خیلی حرف برای گفتن داشتن این آقای فالگیر؟

بسامه دوشنبه 30 بهمن‌ماه سال 1391 ساعت 11:17 ق.ظ

تو هر فرهنگی یه نشانه هایی از جادو وجود داره.. مثلا اگه داستانهای هزارویکشب یا حتی شاهنامه رو بخونی ردپایی از دیو و جادوگر هست که البته با نام و ذکر خداوند جادوش باطل میشه.. ولی اونا سوزانده نمی شدن.. معمولا به دست پهلوانانی کشته می شدن...مثلا هفت خوان رستم رو اگه بخونی (که مطمئنا خوندی) یکی از خوانهای رستم زن جادوگره...
یا مثلا افسانه سنگ صبور داستان طلسم شدن یه شهر به دست یه جادوگره... که البته در بعضی از ورژنهاش به جای جادوگر یه جن این کار رو می کنه...
اتفاقا من این رو دوست دارم... گاهی جادوگرهای مهربون هم پیدا میشن.. مثلا داستان سیندرلا...(هعیییییی خدا...)
می گم لیلی دو سه تا از اون hexe ها رو به منم بگو شاید یهو غیب شدم تو المان ظاهر شدم... اونم کجا؟ بغل یه جیگر المانی (جیگر المانی استعاره از بنز مشکی جیگر خودم ولی خوب نظر شما هم برام ارجحیت داره)
می دونی نه اینکه اعتقاد داشته باشم ها.. ولی فالگیری و اینا بیشتر برای من یه نوع تفریحه که بشینیم دور هم و قهوه بخوریم و چرت و پرت بگیم و بخندیم...

شاید این علاقه انسان به دونستن سرنوشت و آینده است که این شخصیت ها رو می سازه.
اگر این hexe های من کارساز بود که من الان پیش خانواده ام بودم

محبوبه 81 دوشنبه 30 بهمن‌ماه سال 1391 ساعت 05:44 ب.ظ

جادو؟ جادوگر؟ برام عجیبه که چطور بعضی ها به جادو اعتقاد دارند به شخصه هیچ واقعیتی درش نمی بینم و بنظرم مال قصه هاست!
چه خوبه که کودک درونمون هنور زنده و سرحاله لیلا. من هم اگر بخوام فیلم ببینم یکی از اولین انتخابهام انیمیشن و کارتون هست.

همه مثل شما منطقی و عاقل نیستند خانوم مهندس.
من که اینجا کلی کارتون جدید دانلود کردم و هفته ای یک کارتون می بینم

احسان دوشنبه 30 بهمن‌ماه سال 1391 ساعت 05:51 ب.ظ http://sobh14.blogfa.com

جالب بود
البته تا جاییکه بنده مطالعه کردم در همین اروپا تقریبا تا همون زمان که جادوگرها رو می سوزوندند برای کودکان و دیوانگان و حتب اشیاء هم مسئولیت کیفری قایل بودند یعنی اگه جرمی صورت می گرفت به شدیدترین شکل ممکن اونها رو مجازات می کردند. تصور کنید اشیاء هم مجازات می شدند!!!

خیلی جالبه.
گویا فقط به دنبال تنبیه و مجازات بودن.
مجازات اشیائ؟ خیلی جالبه؟ برام جالبه بدونم چه نوع مجازاتی براشون در نظر می گرفتن و وکیل مدافعشون چه کسانی بودند؟و احیانا اعتراف نامه و یا بخشش نامه شون رو کی براشون می نوشته؟

[ بدون نام ] دوشنبه 30 بهمن‌ماه سال 1391 ساعت 08:47 ب.ظ

سلام قدم نورسیده مبارک منظورم امیر مهدی است

سلام
امیرمهدی الان کلاس دوم ابتدایی!
می تونید برای تولدش به خانواده اش تبریک بگید

خانم و آقای پیشی دوشنبه 30 بهمن‌ماه سال 1391 ساعت 09:28 ب.ظ http://pishia.blogfa.com

ماورا الطبیعه که بنظرم جادو رو هم میشه درش جا داد کلا برا همه اگه جالب نباشه لااقل مرموزه...
من داستان ژاندارک رو خوندم و فیلمشو دیدم...اخلاقیات و اقداماتش خوب بود ولی طبیعیه که حرفاش رو باور نکردن.... مثه اینه که یکی تو ایران ادعای ارتباط با ائمه یا همچین چیزی داشته باشه... پسندیده نیس ولی سوزوندنش دیگه از اون کارای افراطیه...
ولی کلا با جادو و مشتقاتش حال نمیکنم...

حق با شماست.
در مورد ژاندارک هم حق با شماست. حالا اون بنده خدا راست گفته یا نه من نمی دونم ولی علنی مطرح کردن این مسائل دینی در هیچ جامعه مذهبی پذیرفته شده نیست. ولی تلاش یک دختر کشاورز و رسیدن به مقام فرماندهی لشکر و پیروزیش حیرت آوره.
پس شما هم دید منطقی و عقلانی نسبت به پدیده های ماورالطبیعه داری

مضراب دوشنبه 30 بهمن‌ماه سال 1391 ساعت 11:39 ب.ظ

چقد خوش و شاد هستن ها؟نه؟ یکی می اومد ملت ایران رو جادو می کرد این پک و پوز آویزون و خلق تو همشون یه کم باز می شد خوب بود! والااا

ما ملت ایران اول باید یاد بگیریم برای چشم و هم چشمی زندگی نکنیم و قانع باشیم شاید این طوری نگرش مون به زندگی بهتر شد و اخلاقمون هم بهینه تر

مشتاقی دوشنبه 30 بهمن‌ماه سال 1391 ساعت 11:52 ب.ظ

سلام و سلامتی برای همه خوبان وپاکان عالم

سلام
انشالله

رضا سه‌شنبه 1 اسفند‌ماه سال 1391 ساعت 12:51 ق.ظ

نوشته های شما در مورد جادوگری مرا به یاد کتاب های هری پاتر انداخت. حدود ده سال قبل چه روزگاری را با این کتابها می گذراندم! هرچند بعدها نظرم راجع به هری پاتر تغییر کرد و به سراغ کتابهای جدی تر رفتم.
نوشته های شما در مورد کارناول نیز مرا به یاد کارناوال رم (در ایتالیا) در کتاب کنت مونت کریستو انداخت. این کتاب یکی از بهترین رمان هایی است که تاکنون خوانده ام.
به لطف نوشته های زیبای شما روزگار خوشی را که صرف مطالعه این کتابها می کردم به یاد آوردم. افسوس که در حال حاضر به دلیل مشغله های فراوان فرصت چندانی برای مطالعات غیردرسی ندارم.
پیروز و سربلند باشید

من هم کتاب های هری پاتر رو با اشتیاق مطالعه کردم و فیلم هایش (فقط سه تای اول را) با ذوق و شوق بسیار تماشا کردم.
درباره کارناوال رم شاید جشن بالماسکه باشد و شاید هم همین کارناوال مذهبی باشد.
خدا رو شکر که نوشته های من شما رو یاد خاطرات مطالعات شیرین تون انداخته.
امید است دوباره درهای کتاب به خانه ذهن شما گشوده شود.
شاد و تندرست باشید

باران سه‌شنبه 1 اسفند‌ماه سال 1391 ساعت 09:28 ق.ظ http://www.bibiebaran7.blogfa.com

آره...حرفای جالبی زد...یعنی فقط در حد سرگرمی ...من اعتقادی به فال ندارم...ولی واسه خنده و سرگرمی دوست دارم

سرگرمی خوبیه

مریم سه‌شنبه 1 اسفند‌ماه سال 1391 ساعت 02:10 ب.ظ

فک کردی ما هرسال چه جوری خونه تکونی میکردیم؟ با ورد جادو شو! خیلی جوابه!!!

شما با دستابا رنج و مشقت ن زحمت کش و پرتوانتان همه خانه را می تکانید

تیارا سه‌شنبه 1 اسفند‌ماه سال 1391 ساعت 08:06 ب.ظ http://la-mia-vita.persianblog.ir

یکی از دوستان آلمانیم میگفت ازین مدل مراسما خوشش نمیاد چون خیلی مست میکنن و صحنه های بدی که تو خیابون به وجود میاره!نمیدونم دقیقا منظورش کدوم مراسم بود این یا یکی دیگه یا کلی:دی

نمی دونم شاید شب کریسمس رو می گفته و شاید شهر به شهر آدم ها فرق می کنند؟

ساراسارا(جاده زندگی ما از ایران تا.. سه‌شنبه 1 اسفند‌ماه سال 1391 ساعت 08:40 ب.ظ http://jadeyezendegima.blogfa.com/

وای تا همین 100 سال پیش ادم میسوزوندن! وای خدا

خدا رو شکر که ما در 100 سال پیش نیستیم و باز هم خدا رو شکر که الان این کار رو نمی کنند.

فردا سه‌شنبه 1 اسفند‌ماه سال 1391 ساعت 11:15 ب.ظ http://med84.blogfa.com

جالب بود بانوی شرقی!
هرچند من شخصا از داستانهای جادوگری و از جمله هری پاتر خوشم نیومد و هیچ وقت هم ندیدم! عوضش تا دلت بخواد عاشق ارباب حلقه هام! ( نمدونم اینا چه ربطی داره؟!)
ولی خوشم میاد قشنگ و با جزئیات می نویسی... با اینکه ظاهرا روزمره نگاریه ولی هر کسم به فراخور علاقه ش می تونه اطلاعات هم کسب کنه! مثل اطلاعات تاریخی که می دی و من لذت می برم...
بسیاااااااااار سپاس! ولی سعی کن زیاد قاطی کارتونای بچه ها نشی! یهو شب می خوابی صب پا میشی می بینی شدی سیندرلاها!!! اون وقت دیگه نمیشه گفت: سیندرلا نام تمام دختران زمین است... می دونی که؟!

به نظر من هر دو داستان در یک سبک هست. من که هر دوشون رو دوست دارم
ممنون از حسن نظرت.
وااااااااای یعنی امکانش هست که این اتفاق بیفته؟ تصور کردنش هم شیرینه

ماری سه‌شنبه 1 اسفند‌ماه سال 1391 ساعت 11:47 ب.ظ http://marii.persianblog.ir/

وقتی بچه بودم خیلی تحت تاثیر هانسل و گرتل قرار گرفتم.از تو گلدونمون سنگای رنگی میزاشتم تو جیبم در صورت لزوم استفاده کنم!!!
خوبه اونجا بزرگ نشدما!وگرنه هر بنده خدای مو قرمزیو میدیدم میترسیدم

واقعا؟ خیلی همذات پنداری در شما قوی بوده.
فکر کنم آن شرلی هم شانسش توی اون زمان صفر بوده

نرگس چهارشنبه 2 اسفند‌ماه سال 1391 ساعت 12:00 ب.ظ

لیلی جادو شو! اینجا ظاهر شو! ووووو!

اگر می تونستم که خیلی خوب بود

نرگس چهارشنبه 2 اسفند‌ماه سال 1391 ساعت 12:02 ب.ظ

من دوست داشتم جای اون دختره باشم که هی می انداختنش هوا و می‌گرفتنش!

بعضی جادوگرای کارناوال بهشون میاد که مهربون و دوست داشتنی باشند. ماسکشون رو میگم! بهشون می‌کفتی بیان اینجا برای ما جادوهای باحال بکنند!

چقدر رمانتیک فکر می کنی تو. من نگرانم یه دفعه حواسشون پرت بشه یادشون بره منو بگیرن
آره بعضی هاشون بامزه بودن. اول باید یه امتحان ازشون بگیرم ببینم چقدر بلدن بعد بهشون اجازه بدم بیان اونجا

الهه چهارشنبه 2 اسفند‌ماه سال 1391 ساعت 04:06 ب.ظ

سلام لیلی جون،خوبید؟ منم خیلی وقت پیشا خیلی ازهمین کتابای هری پاتر وفیلماشو میدیدم و واقعا برام جالب بود ولی این جور که شما میگی اینا دیگه خیلی باورش کردن میسوزوندنشون!!! این چیزا فقط یه جور سرگرمی و داستانه،البته اگه در حد کلاهبرداری باشه که باید در حد خودش مجازات بشه نه سوزاندن!!!!

سلام
الحمدالله من خوبم.ممنون از احوال پرسیتون
این که گفتی باورزش کردن جالبه. اون زمان بهش اعتقاد داشتن مثل اعتقادی که الان بعضی ها به فال و رمال دارند.
سوزاندن خیلی ظالمانه است

حنا پنج‌شنبه 3 اسفند‌ماه سال 1391 ساعت 12:38 ق.ظ http://parandeymohajer.persiablog.ir

تازه به گفته ی بعضی منابع:علت تسخیر فلسطین به خصوص جنگ بر سر بیت المقدس این هست که یهوودی ها می خواهند با کندن زیر ان به صندوقچه ی حضرت سلیمان دست پیداکن.( اخه حضرت سلیمانتمام سحرها و طلسم های جاد گران ان زمان را در این صندوقچه ریخت و در ا را بسته تا دیگه کسی نت نه به اوون دست پیدا کنه) اعتقاد اونها اینه که اگه صندوقچه را پیدا کنند می تونند به دنیا حکمرانی کنند.


راستی چشمام درست دیده؟؟ کی از جادوگرها محجبه بووود!؟!!!

البته این فکر نمی کنم خیلی ایده مدرنی باشه چون الان که بیت المقدس دست اونهاست، هرچی بخوان می تونن بگردنش. همین الان هم کلی از قسمت مسجدش رو خراب کردن
خب این روسری به جای کلاه استفاده شده. البته در ماه روزه داری شون بعضی از مسن ها روسری سر می کنند

[ بدون نام ] پنج‌شنبه 3 اسفند‌ماه سال 1391 ساعت 12:21 ب.ظ http://http

سلام
موضوع جادوگری در مورد یهودیان صادق هست و ایه های قرآن در مورد شیوع جادوگری بین اونها صحبت می کنه.(102 بقره) همون گنجینه حضرت سلیمان که دوستمون راجع بهش حرف زدن. یه مدتی که جادوگری بین اونها شایع می شود خداوند دو فرشته هاروت و ماروت را به شکل انشان بینشون می فرسته تا طلسم اونها را باز کنه. اینها ترجمه صریح همون ایه ای هست که گفتم. ایه ی طولانی ای هست. اگر تفسیرش را هم بخونی متوجه می شی. یهودیانی که از جادو پیروی می کردن قطعا یهودیان مومنی نبوده اند. چون در همین ایه میگه که کسانی که این متاع(جادو) را خریدند در آخرت بهره ای ندارند. به هر حال قضیه جادوگری یه موضوع واقعی است.
حتی موقع ظهور حضرت موسی اولین معجزات این حضرت در برابر جادو گری قرار داشته. جادو قبل از موسی هم بین مردم بوده و خدا با معجزه موسی قدرت خودش (باذن الله) در برابر جادو را به صراحت نشون میده.
من هنوزم برم سواله که چرا 90 درصد کارتون های بچگی ما این قدر جادوگر توش بوده. وقتی میگن بیشتر فیلم ها و رسانه ها در دست یهودیان غیر مومن(صهیونیست) قرار داره بیراه نمی گن.

سلام
سحر و جادوگری در قرآن صرف نظر از دین و آئین امری مذموم و مورد نکوهش است و حتی کسانی که به این افراد مراجعه می کنند را نهی می کند.
من تا اونجا که یادم میاد کارتون های بچگی ما مدرسه آلپ و پسرشجاع و حنا دختری در مزرعه و این چیزها بود. البته احتمالا بچگی من و شما خیلی با هم فاصله داره
راستی اسمت رو هم یادت رفته بنویسی

مادامین پنج‌شنبه 3 اسفند‌ماه سال 1391 ساعت 06:04 ب.ظ http://madamin82.blogfa.com

اینم اسمم.
این قدر درگیر نوشتن بودم که اسمم یادم رفت!
کارتون های دیگه ای هم بود مثل لوبیا سحر آمیز، شمشیر در سنگ، سیندرلا، زیبای خفته و هرکولس بعضی کارتون های جدید هم هنوز همون ویژگی ها را داره..مثل پوکوهانتس(پیشگوئی)، راپونزل و ... کارتون های ساخت شرکت والت دیزنی

الان فهمیدم، می دونی که من حرف های شما رو قبول دارم خانومی.ممنون از اطلاعاتت.
ما که کارتون هامون همه وارداتی هستند

نرگسی شنبه 5 اسفند‌ماه سال 1391 ساعت 11:42 ق.ظ

یکی صحبت از امیرمهدی کرد
کی بود؟
تبریک شما رو می پذیریم
این جناب داداش ما از بس غذا نمی خوره آدم دنبال روش های نامتعارف می گرده بلکه یه کم تشویق شه به غذا خوردن!
فک کنم منحنی رشدش این یه ساله افقی شده

فکر می کنم امیرمهدی می خواد در راستای خط افق بره و در خورشید محو بشه

فرزانه شنبه 5 اسفند‌ماه سال 1391 ساعت 11:31 ب.ظ

من لواشک میخوام
دلم آب افتاد

شماها که تو ایران هستین، منبع خوردنی های خوشمزه دنیا

مامان یکشنبه 6 اسفند‌ماه سال 1391 ساعت 02:56 ب.ظ

باید امیر مهدی رو جادو کرد.ههههههههههه

احتمالا هم تا حالا با جادو اینقدری شده

آینده پنج‌شنبه 10 اسفند‌ماه سال 1391 ساعت 04:43 ب.ظ

جالب بود

ممنون

م(خط خطی) جمعه 11 اسفند‌ماه سال 1391 ساعت 09:47 ق.ظ http://www.khatkhati-92.blogfa.com

بسیار عالی
چقدر فرهنگها متفاوت
فکر نکنم یک ایرانی در ازای کاری که انجام بده دستمزد نگیره
این دختر خانم چون خوشش اوده بود از متون دستمزد نخاست
این حرکت خیلی قشنگ و عجیب بود
ادم انسان بودن رو حس میکنه
که همه چی طمع و حرص نیست

همه جای دنیا خوب و بد هست. توی ایران هم آدم های خوب و ایثارگر و نیکوکار هستند.
من هم فکر می کنم چون از متن خوشش اومده بود قبول کرده که بدون پول انجام بده.
دقیقا دانستن و یافتن دوست های خوب ارزشش بالاتر از پول هست

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد