زندگی پر از خاطره است...

زندگی پر از خاطره است...

خاطرات زندگی من در آلمان
زندگی پر از خاطره است...

زندگی پر از خاطره است...

خاطرات زندگی من در آلمان

نرفتم و برگشتم

هفته قبل که پرواز داشتم از چند روز قبل با کمک همه اعضای خانواده به خصوص خواهرجان چمدانم رابستم و وزن کردم. از دوستان و همسایگان خداحافظی کردم و عمه جان و دایی جان و خاله جون هم آمدند خانه مان برای خداحاقظی. با کلی گریه و اشک و آب پشت سر مسافر من رو بدرقه کردند. اول راه فرودگاه بی حوصله بودم ولی با شوخی و خنده و حرف زدن خواهرجان و داداشی و مامان یادم رفت که در حال جدا شدن ازشان هستم. برای تحویل بارم چند بار از گیت بازرسی گذشتم و یک بار چمدانم بارش از حد مجاز بیشتر بود(وزن کرده بودم ها ولی دلم می خواست ایراد نگیرند) خلاصه برگشتم و بارها را کم و زیاد کردم و دوباره چمدان را به گیت بردم. خلاصه وقت جدایی فرا رسید و با گریه از بقیه خداحافظی کردم. توی صف کنترل پاسپورت ایستادم و به جمعیت آدم هایی که می آمدند و می رفتند نگاه می کردم. نوبت من که رسید خانومی که پاسپورت ها را چک می کرد گفت برو از اداره کنترل گذرنامه بپرس که اجازه خروج دانشجویی داری یا نه؟من هم مودب و متین رفتم قسمت گذرنامه و پاسپورتم رو نشون دادم.آقاهه خجسته دل گفت شما اجازه خروج از کشور رو نداریدمن کمی او را نگریستم تا بتوانم جمله اش را درک کنم و بعد پرسیدم به چه علت. اگر شما هم سر و کارتان با نظامی ها افتاده باشد می دانید که معمولا پاسخگو نیستند. خلاصه بعد از چند بار پرسیدن من و رفت و آمد افراد مختلف پشت گیشه هر کدام یک چیزی گفتند. یکی گفت چون پاسپورتت در خارج از ایران صادر شده.دیگری گفت چون پاسپورتت دانشجویی است. نهایتا من که نفهمیدم علت چیست و آنها هم گفتند کاری از دستشان ساخته نیست و باید به اداره گذرنامه مراجعه کنم. هر چقدر من توضیح دادم آخه چه ربطی داره این دلایل شما، کسی به عرایض گهربار بنده توجهی ننمود خلاصه از آقای ناخوش اخلاق خواستم حداقل لطفی در حق من بکند و با خانواده ام تماس بگیرد تا حداقل من را از وسط بیابان نجات دهند. با داداشی دوباره مراجعه کردیم به فسمت مربوطه و برای گرفتن پاسخ روشنی تلاش نمودیم ولی بی ثمر بود. یک دختر دیگری هم که عازم انگلستان بود همین مشکل را داشت. خلاصه سریع به قسمت تحویل بار مراجعه نمودیم و درخواست نمودیم چمدان ما را برگردانند. حالگیری بسیار خوبی از ما شد از همه دست اندر کاران مربوطه تشکر می کنیم! بعد از نیم ساعت معطلی نماینده پرواز را دیدیم و ایشان گفت چمدانت احتمالا در انبار است و طول می کشد تا پیدا شود بهتر است به خانه بروی. بلیطم که سوخت، بنابراین بدون چمدان به سمت خانه بازگشتیم. روز اول همه دمق بودیم. من اولین کار به آقای همسر اطلاع دادم که منتظرم نباشد و سپس با داداش جان راهی اداره گذرنامه شدیم. چون قبلا داداش جان برای تمدید ویزای مهمانانمان به اداره گذرنامه شهر مراجعه کرده بود مسئول مربوطه را می شناخت. خوشبختانه آقای خوش اخلاقی بود. پاسپورتم را دید و گفت احتمالا علت عدم خروجت ثبت نشدن رضایت شوهر در سیستم بوده است. فرم مربوطه و مدارک را به من داد که پر کنم و تاکید کرد که باید شوهر خودش در فرم امضاء کند. بهش گفتم که آقای همسر در ایران نیست. ایشان گقت که پس باید برود سفارت ایران و فرم را در آنجا امضاء کند و برای ما پست کند. بهش گفتم اولا به علت تحریم مشخص نیست که نامه به دست ما برسد یا نه و در ثانی این کار ممکن است چندین هفته طول بکشد. امکانش نیست ای میل یا فکس کند؟ آقاهه گقت متاسفانه امکانش نیست.(احتمالا با تکنولوژی ارتباط خوبی نداشتند!)جالب اینه که موقع تمدید پاسپورت در سفارت آقای همسر این فرم را پر کرده بود ولی گویا سیستم به ایران ارتباط ندارد!!)

پدرجان من از طرف آقای همسر وکالت تام دارند، ولی آقای مسئول گفت امضای وکیل هم مورد قبول نیست!

خلاصه دست از پا درازتر به خانه برگشتیم.در پی تماس با افراد مختلف بالاخره شوهرعمه پیشنهاد دادند که اگر دادستان شهر فرم را امضا کند مورد قبول واقع می شود، که البته احتمال امضای دادستان در این موارد بسیار کم است.فردای آن روز با داداش جان راهی دادگستری شهر شدیم. در بدو ورود موبایل را تحویل می گرفتند و کیف ها را برای جلوگیری از حمل اسلحه جستجو می کردند. اون دختری که وسایل مرا می گشت خوش اخلاق بود و کلی با هم اختلاط کردیم. اون از مدل سنتی کیف من خوشش آمده بود و داشت آدرس می پرسید که کجا خریدی به قول داداش جان در مورد مسائل مورد علاقه خانوم ها صحبت می کردید راهروی دادگاه شلوغ بود و ما پرسان پرسان دفتر دادستان را یافتیم. گفتند همین طوری نمی شود برید توی اتاق و باید اول نامه بدهید. به کمک داداش جان نامه ای پر از سوز و گداز(البته تماما حقیقت) نوشتیم و بعد که  پدرجان به ما ملحق شدند به سراغ معاون دادستان رقتیم. گفتند دادستان تازه عوض شده و فعلا حضور ندارد. خلاصه با جمله بندی های شکیل  موضوع را توضیخ دادیم. تا گقتیم که برای خروج از کشور و... ایشان بلافاصله گفت بدون اجازه پدر شما نمی توانید بچه را از کشور خارج کنید!!! من تعجب زده گفتم: ها!!..بچه؟ بچه کجا بود؟ ایشان وقتی فهمیدند که همسرم در ایران نیست و من قصد دارم به او بپیوندم در کمال ناباوری نامه من را امضاء کردند و منشی شان هم نامه ای برای اداره گذرنامه نوشت. بسیار شاد شدم وخدا را شکر کردم.روز اول من بسیار غمگین بودم ولی با حرف های پدرجان که گفتند همه این ماجرا حکمت خدا بوده و در برابر اتفاقی که انسان خودش مقصر نیست و خارج از اراده انسان است باید صبور بود و مثل همیشه به خدا توکل کرد آرام شدم. با دعاهای مامان مهربونم مشکل پاسپورت حل شد(خود کارمند اداره گذرنامه هم از این که به این سرعت ماجرا حل شده بود تعجب کرد). مشکل بعدی بعد از سوختن بلیط( یعنی از دست رفتن پرواز) گم شدن چمدان بود. کارمندان قسمت باری فرودگاه بسیار خوش اخلاق بودند و با تماس های تلفنی من پرونده برای چمدانم تشکیل دادند(وقتی اون آقاهه مشخصات چمدانم را می پرسید می خواستم بگویم هر چمدانی که بوی نامطبوع مواد خوردنی فاسد !! بدهد مال من است.چون مواد خوراکی فاسد شدنی در آن هست) و بعد از پرس و جوها مشخص شد که چمدانم با پرواز رفته و برای خودش تنهایی دارد خوش می گذارند.(باید از چمدانم بخواهم خاطرات سفرش را برایم تعریف کند) خلاصه چمدان هم پیدا شد و قرار شد توی فرودگاه بماند تا روز پرواز تحویل بگیرم. نتیجه این شد که فرصت بیشتری برای کنار هم بودن داشتیم.(این نتیجه گیری مثبت بود و دیدن نیمه پر لیوان)

خلاصه در این هفته درگیر کارهای اداری و یافتن چمدان بودم. زندگی همیشه شادی و روی روال عادی نیست، مهم اینه که توی سختی ها هم اعتماد و توکل بر خدا رو از دست نداد و صبور بود.

نظرات 26 + ارسال نظر
مهربانو دوشنبه 2 اردیبهشت‌ماه سال 1392 ساعت 10:10 ق.ظ http://www.mehrbaanoot.blogsky.com

واااااااای چه ماجراهایی داشتی و چقدر هم خوب برخورد کردی با شرایط عزیز دلم:)
امیدوارم وقت باقی مونده هم خوش بگذره بهت و با خیال راحت و دل عاشق برگردی کنار همسر:)

غیر از روحیه خود آدم در برخورد با حوادث ،شرایط و محیط اطراف هم موثر است. من خوشبختانه در کنار خانواده آرام و مهربانم بودم و آنها با آرامش با قضیه برخورد کردند و خدا رو شکر مشکل حل شد.
ممنون

آمارین دوشنبه 2 اردیبهشت‌ماه سال 1392 ساعت 11:54 ق.ظ

خوشم میاد ایران هیچ بویی از تکنولوژی نبرده. اگه چاره داشتن هنوزم با چاپار و کبوتر نامه بر همه چیو جابجا میکردن
بازم خوبه که خونسرد بودی.

کلا بعضی از قسمت های اداری ایران به خاطر عدم اعتماد هیچ روش نوینی رو قبول ندارند.البته همه قسمت ها این طوری نیست، دفعه قبل برای ارسال مدارک ما از ایران فاکس رو قبول کردن.
من هم می خواستم به آقاهه بگم که کبوترنامه بر هنوز وجود داره اگر می خواهید از این روش استفاده کنید

[ بدون نام ] دوشنبه 2 اردیبهشت‌ماه سال 1392 ساعت 12:03 ب.ظ

سلام مجسمه ابوریحان بیرونی در پارک لاله تهران است از نسخه خطی دانشمندان ایران در موزه ها و یا کتابها یی که در ایران نیست خبر تهیه کنید

سلام
ممنون از اطلاعاتتون.
انشالله که فرصت بشه در این موارد هم تحقیق کنم

فاطمه دوشنبه 2 اردیبهشت‌ماه سال 1392 ساعت 12:05 ب.ظ http://2t7p.mihanblog.com/

قسمت دادستان و امضای اون چه جالب بود . چقدر خوبه اطرافیانت آدم های مطلعی باشند که این جور موقع ها به دادت برسند .

چقدر خوبه که خودت هم مطمئن بودی هم کارت درست میشه و هم چمدان پیدا میشه.

وافعا خدا رو شکر که کمک رسید.
"به خدا توکل کن و دلت را محکم کن" این شعار خانه ماست

نرجس دوشنبه 2 اردیبهشت‌ماه سال 1392 ساعت 05:40 ب.ظ

سلام هرچی خدا بخواد همون میشه . . من شخصا به این موضوع رسیدم وقلبا قبولش دارم ...معمولا از این اتفاق ها خیلی خیلی خیلی براین من میفته ومن یاد گرفتم یعنی دارم سعی میکنم لیخند بزنم

دقیقا همین که شما میگی خانومی.
پس شما هم مثل من دارین تمرین می کنید که در برابر رضای خدا صبور باشید

erica دوشنبه 2 اردیبهشت‌ماه سال 1392 ساعت 07:00 ب.ظ http://determined.blogfa.com/

چقد کنترل این شرایط و اتفاقات ناگهانی گاهی سخت میشه مخصوصا بخاطر بعضی قوانین درست و نادرست کارت هم پیچیده تر میشه اما خداراشکر مه تا حدودی حل شد:) شعار قشنگی دارید لطفا منم قرض میگیرم پس گاهی

خدا رو شکر که مشکل حل شد. واقعا لطف خدا رو در قدم به قدم این مسئله دیدم. این جمله قشنگ رو همیشه استفاده کن، قابلی نداره

مادامین دوشنبه 2 اردیبهشت‌ماه سال 1392 ساعت 09:34 ب.ظ http://madamin82.blogfa.com

چه پست هیجان انگیزی بود. اکشن و پر از فراز و نشیب!
خدا را شکر که ختم بخیر شده
:)

خدا رو شکر که داستان ایرانی بود و آخرش خوب تموم شد

nani دوشنبه 2 اردیبهشت‌ماه سال 1392 ساعت 11:08 ب.ظ

kasaye ke eeteghadate ghaviyi daran hamishe arameshe khater daran.khosh be haletun.

انشالله که شما هم جز این دسته هستید، خوش به حالتون

آزاده سه‌شنبه 3 اردیبهشت‌ماه سال 1392 ساعت 12:27 ب.ظ http://www.shegeft.com/component/content/article/199-199/13827-b

از اینکه این مشکلات برای شما پیش آمده واقعا متاسفم بخصوص اینکه بنظر می رسد خودتان نقش و قصوری در بروز آن نداشته اید ولی بنظر من مشکلی که در سراسر مطالب این وبلاگ وجود دارد آنست که در آن ایران و ایرانی، بی شخصیت عقب افتاده، بی شعور، عصبی، نامنظم و شکمو است ولی در عوض آن ور آبی ها انسانهایی منطقی، منظم، با فهم و شعور،صادق، متفکر، اجتماعی، یک رو و ... هستند من نمی توانم در خصوص تغییر در نظرات شما کاری کنم چون به دیدگاه شما و جهانبینی آن بر می گردد ولی چند نکته تذکر می دهم مثلا اینکه کجای دنیا، مدارک حقوقی را با فکس، ایمیل و ... ارسال می کنند قبول کنید که بسیاری از کارها را از این طریق می توان انجام داد ولی در مورد مسائل حقوقی بدلیل احتمال جعل و ضعف اصالتشان و ... اینگونه سیستم ها هنوز کاربرد ندارند بنظر من اگر شما که فرهیخته و دلسوز بحال جامعه هستید براحتی با نوشتن یک نامه چهار خطی در خصوص مشکلات رخ داده و انعکاس آن به موارد ذی ربط می توانستید در پیشبرد کارها و حل مشکلات و نقاط ضعف کاری کنید خوشبختانه تمام این دستگاهها، سایت و ایمیل دارند لازم نیست مهمانان خارجی شما این موارد را تصدیق کنند خود ما هم می فهمیم و می توانیم مطابق شرایط تصمیم مناسب را بگیریم هر چند هنوز نقاظ ضعف بسیاری داریم که باید بحال آنها فکری بکنیم

ممنون که با دقت مطالب وبلاگ من رو می خونید و تونستین کل مطالب وبلاگ من را در چند صفت خلاصه کنید.
تمام تلاش من این است که هر جای دنیا که هستم خوبی ها و بدی ها را در کنار هم ببینم. احتمالا پست های ایران گردی از دقت نظر شما جامانده است. من می تونستم در خاطرات ایران گردی ام به ترافیک و شلوغی و رانندگی وحشتناک خودمون(ما ایرانی ها ) و کثیفی جای جای مسیر اشاره کنم ولی تلاش کردم تا زیبایی های کشور عزیزمان را مورد توجه قرار بدهم.
در مورد مشکلی که برای پاسپورت من به وجود آمد خود مسئول گذرنامه فرودگاه گفت به طور معمول ما هر روز 10 نفر رو به خاطر همین مشکل برمیگردونیم و تا حالا نامه های بیشماری برای سفارت خانه های ایران در کشورهای دیگر نوشتیم تا این موضوع را به تمدیدکنندگان گذرنامه گوشزد کنند ولی تاکنون نتیجه ای مشاهده نشده است.
در مورد فاکس هم مورد قبلی مراجعه ما به کنسولگری خودشان این راه را پیشنهاد دادند و از طریق فاکس از اداره مربوطه در ایران به کنسولگری مشکل ما حل شد.
هر فرهنگ و هر کشوری در دنیا خوبی و بدی رو در کنار هم داره و وظیفه فرهیختگان و دلسوزان آن جامعه است که در جهت رفع نفص ها تلاش کنند

سپینود سه‌شنبه 3 اردیبهشت‌ماه سال 1392 ساعت 12:36 ب.ظ http://ushti.blogfa.com

عیب نداره گلم بیشتر مامان باباتو دیدی که .......

تنها نکته خیلی خوبش همین بود

مریم سه‌شنبه 3 اردیبهشت‌ماه سال 1392 ساعت 01:40 ب.ظ

اون دفعه نرفتی و برگشتی! این دفعه رفتی و برنگشتی!

دعا کن آخرش برگشتن باشه

فهیان سه‌شنبه 3 اردیبهشت‌ماه سال 1392 ساعت 03:40 ب.ظ

این دفعه استثنائاخوشحالم عکس نذاشتی همینجوریش سرم درد گرفت ولی من خوشحالم دوباره میتونی یک چمدون پر ببری باقالاهم که اومده ...

باید از چمدان شکسته ام عکس می گذاشتم
البته بار مجاز همان مقدار قبلی بود و نمی شد چمدان اضافه کرد

محمد سه‌شنبه 3 اردیبهشت‌ماه سال 1392 ساعت 04:46 ب.ظ

سلام اما اتفاق جالبی بوده ها

سلام
اتفاق جالب دردناکی بوده

مشتاق سه‌شنبه 3 اردیبهشت‌ماه سال 1392 ساعت 09:35 ب.ظ

سلام بر منتظران بیدار

هر حادثه ای علت یا عللی داره و هر علتی هم باز علتی داره.

علت های اول را میتوان با علم و آموزش فهمید و علت علت ها با علم دیگری بنام علم حکمت است که اینهم در اختیار هرکسی نیست. علم اعطایی است.گمشده انسان این علم است.

سلام
ممنون از توضیحات خوبتون

فاطمه چهارشنبه 4 اردیبهشت‌ماه سال 1392 ساعت 11:46 ق.ظ

خوشحال که وبلاگ جالبتون رو می خونم ونظرات جالب هموطنان مون رو.

از اینکه بدون تعصب خوب و بدهارو می بینی و راه حلهارو ارایه میدی برام جالبه.موفق باشی و پر توان

شما لطف دارین. خوشحالم که خوانندگانی خوبی مثل شما دارم.امیدوارم بتونیم همه با هم در راه پیشرفت کشورمون قدم برداریم

فهیان چهارشنبه 4 اردیبهشت‌ماه سال 1392 ساعت 12:23 ب.ظ

برخلاف نظرآزاده خانم من بخاطرنگاه مثبت این وبلاگ نسبت به ایران واقع نگری وبی طرفی موقع ثبت وقایع خارج از ایران پابنداین وبلاگ شدم اینکه یک نفربرخلاف من وقتی به ایران نگاه میکنه چیزای مثبت میبینه ووقتی خارج از ایران هست بازهم اون نقاط تو ذهنش هستند وبجای چشمهای من همه چیز روبا دوربینش ثبت میکنه وعین ماجرا رو توضیح میده اونقدر ساده و دنشین که با وجود کار فشرده هر روز بیام چکش کنم

ممنون خانومی. شما لطف دارین
خوشحالم که تلاش من رو برای مثبت دیدن ایران و ایرانی می بینید.
شما لطف دارین که با وجود مشغله کاری به من سر می زنید

ماری چهارشنبه 4 اردیبهشت‌ماه سال 1392 ساعت 04:34 ب.ظ http://marii.persianblog.ir

چه پر فراز و نشیب!
میگم نمیشه دوباره یه چمدون دیگه ببری.بلخره بلیط دوباره میگری نباید باهات بار دوباره حساب کنن(آیکون یک ماری سو استفاده گر از موقعیت و گیرنده ماهی از آب گل آلود)

چقدر شما مهربون هستین. من هر چی باهاشون چونه زدم حتی حاضر نشدن به من تخفیف بدن که حداقل دلم خیلی نسوزه.
من با همون یک چمدان هم کلی راه داشتم تا از فرودگاه به خونه مون برسم

محمد چهارشنبه 4 اردیبهشت‌ماه سال 1392 ساعت 06:36 ب.ظ

خوب لیلی خانم هر وقت میاد ایران از همسرتون یه نامه برا خروج از کشور بگیرید که این مشکل دیگه پیش نیاد

الان دیگه مشکل رو فهمیدم. ولی مهم این بود که قبل از این که من به مشکل بر بخورم این رو به من می گفتند.
البته توی فرودگاه آدم های دیگه ای هم بودن که این مشکل رو داشتن

ماریا چهارشنبه 4 اردیبهشت‌ماه سال 1392 ساعت 11:28 ب.ظ

چه اتفاق بدی! من اگه به جای شما بودم سکته میزدم.

اتفاق ناگواری بود.
اگر اطرافیان مهربانم نبودند احتمالا به این مرحله می رسیدم

حنا پنج‌شنبه 5 اردیبهشت‌ماه سال 1392 ساعت 02:56 ق.ظ

وای لیلی یعنی من روده بر شدم از این جمله که می خواستم بگم هر چمدونی که بوی بد میده.
راستی یک سوال .هزینه بلیطت چه قدر شد؟ و اینکه بلیطت س وخت دوباره باید بلیط بگیری؟؟
راستی من متوجه نشدم مگه شما مقیم نبودید و پاسپورت نداشتی ! پس این کارهای ناشایست چیه دیگه
اهان یک سوال دیگه .شما باید از شهرت بری تهران از تهران بری ترکیه از ترکیه بری المان از المان بری به شهری که توش زندگی می کنی؟( به قول خواهرت کی گفته من فضولم)

واقعا از چمدونم بوی وحشتناکی میومد.
بلیطم که سوخت یعنی هیچی به عنوان خسارت بهم ندادن و من مجبور شدم دوباره بلیط بگیرم. بلیط بستگی داره از چه شرکت هواپیمایی بگیری.قیمت ها از 200 یورو شروع میشه تا 700 یورو هم میره.
من چون پاسپورتم را توی آلمان تمدید کرده بودم باید وقتی به ایران می اومدم دوباره پاسپورت رو تائید می کردم، یعنی پاسپورتی که در خارج از ایران توسط سفارت صادر میشه فقط به درد یکبار خروج از ایران می خوره.
من این دفعه از یک شرکت ترکیه ای بلیط خریده بودم، برای همین پروازم مستقیم نبود و هواپیما توی استانبول توقف داشت.

ا-م پنج‌شنبه 5 اردیبهشت‌ماه سال 1392 ساعت 11:07 ق.ظ http://www.engarnevesh.blogfa.com

سلام لیلی جان
عجب رفتن پرماجرایی داشتید و حقیقتا خیلی اذیت شدید. اما هم تونستید بیشتر پیش خانواده بمونید و هم الان چیزهایی را می دونید و تجربه های کاربردی اداری دارید که دیگه محاله بذاره دوباره تو این شرایط گیر بکنید

تازه به ماها هم این گرفت و گیرها و روشهای حل و فصلشو هم یاد دادید

سلام خانومی
این دفعه برام درس عبرت شد، قبل از خروج از ایران باید برم پاسپورتم رو چک کنم تا مشکل غیرمترقبه ای نباشه. مشکل اینه که توی پاسپورت چیزی نوشته نمیشه و همه چی توی سیستم خودشون قابل روئت هست.
امیدوارم حداقل کسان دیگری که این وبلاگ رو می خونند در این زمینه دقت کنند.

سارگل جمعه 6 اردیبهشت‌ماه سال 1392 ساعت 11:18 ق.ظ http://http://tanbal-lolh.blogfa.com/

لیلی جان سلام.سال نو مبارک.خوشحالم که نوروز رو کنار خانواده ات گذروندی.عزیزم این ادرس جدیدمه.دوست دارم بازم کنارم باشی

سلام خانومی
ممنون
حتما میام

الناز جمعه 6 اردیبهشت‌ماه سال 1392 ساعت 11:38 ب.ظ http://aghdnameh.blogfa.com

سلام
بیشتر از خودت دلم برای همسرت میسوزه که لابد چه ذوقی داشته از اومدنت!
من تجربه ی نسبتا مشابهی داشتم البته پرواز داخلی بود و بعد از مدتها دوری قرار بود همدیگه رو برای مدت محدودی ببینیم و آقای همسر لطف کردن جا موندن!!

سلام
آره، بیچاره آقای همسر. کلی خونه رو تمیز کرده بوده.
پس شما هم حالگیری رو تجربه کردین

مضراب شنبه 7 اردیبهشت‌ماه سال 1392 ساعت 12:37 ق.ظ

ایران هست و درگیری های این مدلی اش.. خدا صبرتون بده

بوروکراسی پیچیده اداری رو بعضی از کشورها دارند، خدا به همه مون رحم کنه

فرزانه دوشنبه 9 اردیبهشت‌ماه سال 1392 ساعت 10:20 ق.ظ http://www.farzaaane.blogfa.com

عزیزم!!! چه بی خبر اومدی و رفتی؟
کی واسه همیشه میاین؟

ای بابا بی خبر کجا بود. من که همه رو توی وبلاگ نوشتم. شما کم پیدا بودی این طرفها

لیلی سه‌شنبه 17 اردیبهشت‌ماه سال 1392 ساعت 12:58 ق.ظ http://www.manamleili.blogfa.com

آخیییش بالاخره همه پستاتو خوندم لیلی. چه ماجراهایی داشتی. چه شانسی آوردی کارت درست شد و به همسر پیوستی. امان از این اجازه دادنا واسه زنای بیچاره! مگه می شه مواد فاسد شدنی از کشور خارج کرد؟

خسته نباشی خانوم.
خدا رو شکر که مشکل حل شد. امان از قانون هایی که بر مبنای استثنا نوشته شده.
بلی . شما می تونی توی چمدونت هر خوراکی خواستی بذاری به شرطی که توی قسمت بار باشه. البته اتحادیه اروپا ورود مایعات رو غدقن کرده

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد