زندگی پر از خاطره است...

زندگی پر از خاطره است...

خاطرات زندگی من در آلمان
زندگی پر از خاطره است...

زندگی پر از خاطره است...

خاطرات زندگی من در آلمان

فارسی شکر است

خدا رو شکر امروز بعد از سه روز باران پی در پی آفتاب نمایان شد. سه روز قبل بدون لحظه ای توقف باران می بارید و ما دیگه تو خونه در حال نم کشیدن بودیم. آذوقه مون تمام شده بود و دیگه چیزی برای خوردن نداشتیم، چشممان به آسمان بود تا لحظه ای دست از باریدن بردارد و ما بتوانیم خود را به فروشگاهی رسانده و اندکی نان بخریم!! از شوخی گذشته دیگه از بارون کلافه شده بودیم و دلمون یه ذره آفتاب می خواست. با وجود سه روز باران شدید و بی وقفه کف خیابان ها اصلا آب جمع نشده بود ، فقط ارتفاع آب کانال نزدیک خونه مون بالا رفته بود و سطح آب گل آلود و پر از کف بود. شب ها دمای هوا تا 4،5 درجه می رسید و رزوها بین 11 تا 15 درجه بود.
قبلا گفته بودم که به کلاس آموزش زبان فارسی دانشگاه می روم. برای من گرامر کلاس مهم است و معلمی که هم گرامر زبان فارسی بداند و هم آلمانی غنیمت است. با استاد کلاس قبلا صحبت کرده بودم و اجازه گرفته بودم. هر چند که جلسه های اول که آموزش الفبا بود حضور نداشتم ولی الان کلاس تا حدی راه افتاده. در توضیح این کلاس بگم که چون دانشکده شرق شناسی است دانشجویان موظف هستند که دو یا سه زبان شرقی را بیاموزند و گویا فارسی از عربی و ترکی و اردو آسان تر است. اول کلاس که معلم احوال پرسی را یادآوری می کرد می گفت در فارسی برای تشکر عبارات فراوانی از جمله: ممنون،مرسی، سپاسگذارم، متشکرم ، یه دنیا ممنون و ... استفاده می شود.
 وقتی دانشجوها تمرین هایشان را از روی کتاب می خواندند با خودم اندیشیدم یعنی من هم به زبان آلمانی یا انگلیسی متنی را می خوانم اینقدر خنده دار است؟ البته آنها حق دارند چون الفبای فارسی اعراب گذاری ندارد و اگر کسی از قبل کلمه را نشنیده باشد نمی داند که دَرس درست است یا دٍرس یا دُرس. احتمالا آنها هم که در حضور یک native(زبان مادری) می خواندند احساس شرم می کردند. درس جلسه قبلشان گویا درباره فعل هایی از زبان فارسی بود که مدت دار هستند. مثل دراز کشیدن، چسبیدن،خوابیدن، تماشا کردن و ... فعلی مثل نشستن هم به عمل نشستن گفته می شود و هم یک فعل زمان دار است. مثال هایی که بچه ها نوشته بودند گاهی خنده دار بود. مثلا یکی نوشته بود :"یک پستچی مرده به شیشه اتوبوس چسبیده بود!!" البته مسئله زمان ها هم هست. مثلا "یک پرنده در هوا پروازکرده بود و خواند"(از نظر زمانی وقتی یک فعل ماضی بعید است دومی باید استمرای بیاید) خلاصه با مثال های بچه ها متوجه شدم زبان مادری مان همچین آسان هم نیست. یکی از بچه ها از استاد می پرسید "در بسته نیست" صحیح است یا "در نبسته است." در مورد حروف اضافه و افزودن آن به فعل ها و تفاوت معنایی شان که دیگر خودتان وارد هستید. آوردن با درآوردن، گشتن با برگشتن فرق می کند. برای فعل خندیدن حرف اضافه به و با فرق می کند. به او خندیدم و با او خندیدم تفاوتش از زمین تا آسمان است. من همین مشکل رو در زبان آلمانی دارم. واقعا حفظ کردن حرف اضافه ها با فعل ها کار مشکلی است.
البته معنی کلمه "در" هم که می دانید دو تاست: یکی حرف اضافه و دیگری "درِ اتاق".البته زبان های دیگه هم همین ویژگی ها رو  دارند. یک جمله دیگر در کتابشان بود. "شما کتابدارید؟"(به معنی شغل کتابداری) که با خوندن اونها به این صورت فهمیده می شد: "شما کتاب (book)دارید"
قسمت مشکل بعدی اعداد است. از یک تا ده که طبیعتا غیر از هفت و هشت که بچه های ابتدایی خودمون هم گاهی قاطی می کنند مشکل خاصی نیست. یازده هم که در زبان انگلیسی و آلمانی متفاوت از بقیه است. مشکل عمده در شمارش های بعدی است مثلا سیزده با سه و سی متفاوت است. پانزده با پنج فرق می کند و شانزده به صورت ششده نیست که حفظ کردنش آسان باشد.بنابراین در پایان هر کلاس شمردن را کمی تمرین می کنند. البته زبان آلمانی هم در خواندن اعداد با انگلیسی و فارسی متفاوت است و حفظ کردنش کمی مشکل می نماید. چون در آلمانی مثلا 26 به صورت شش و بیست خوانده می شود(خدا رو شکر که ما بیست و شش می خوانیم) البته این خواندن اعداد در آلمانی در مقادیر بالاتر کمی آدم می شود مثلا 1234 را به صورت هزار و دویست و چهار و سی می خوانند. که آن هم اگر عدد سال باشد به صورت دو تایی خوانده می شود. مثلا 1998 به صورت 19صد و هشت و نود.
یکی دیگر از مواردی که آدم باید از بچگی شنیده باشد تفاوت ضمیر مالکیت متصل با منفصل است. در فارسی ما هر دو صورت "خواهر من" و "خواهرم" رو صحیح می دانیم. یعنی من یا تو و او و .. که ضمایر منفصل هستند برای ضمیر مالکیت هم استفاده می شوند. در صورتی که در انگلیسی فقط مثلا  my sister رو داریم. برای بچه ها به سختی قابل حفظ کردن بود که کی "خواهر من" صحیح است و کی خواهرم. مثلا "من خواهرت را دیدم" و" من خواهر تو را دیدم "هر دو صحیح است ولی "من غذای من را خوردم "صحیح نیست. یا "این کتاب من است نه کتاب تو". که نمیشه به صورت "این کتابم است نه کتابت" استفاده شود.
خلاصه در آخر کلاس بازی کلمات و حافظه داشتند و من هم شرکت کردم. آخر هر درسشان ضرب المثل های فارسی دارند مثل هر گردی گردو نیست یا فارسی شکر است(احتمالا توی دلشون می گویند فارسی کجایش شکر است به این سختی).
بچه های اینجا از دوران ابتدایی آموختن زبان خارجی را آغاز می کنند و زبان انگلیسی را مثل زبان مادری شان سخن می گویند و با توجه به رشته ای که در دبیرستان می خوانند باید حداقل دو زبان دیگر غیر از انگلیسی را بیاموزند. در رزومه یکی از دانشجویان دکترا که یک دختر ایتالیایی بود در قسمت مهارت های زبانی نام ده زبان نوشته بود،البته در سطوح مختلف توانایی. زبان های اروپایی همه در سطوح A ،B، C طبقه بندی می شوند. یعنی شما می توانی در رزومه ات بنویسی که مثلا زبان فرانسه را در سطح B2 بلد هستم و زبان اسپانیایی را در سطح A2. ولی زبان های دیگر را می توانی بنویسی در حد خواندن، یا درک مطلب بلدم.
در سفر فرانکفورت با یک خانواده ایرانی آشنا شدیم که دخترشان که حدودا سوم راهنمایی ما بود به پنج زبان دنیا مسلط بود. زبان ترکی و فارسی زبان مادری اش و انگلیسی و فرانسه را در مدرسه آموخته بود. زبان انگلیسی را بدون فکر و با سرعت صحبت می کرد. می گفت از سال دیگر باید آموختن یک زبان دیگر را شروع کنیم. دختر شیطون و محجبه ای بود که می گفت با حجابم در مدرسه مشکلی ندارم.

مجسمه مریم مقدس سر کوچه مون


یک شرکتی هست نزدیک خونه مون


حیاط داخل شرکت. فنرهای پائین تصویر جای پارک دوچرخه است

دکور مغازه ها برای تابستان. البته من نمی دونم هوای آفتابی کجا بود که آدم لباس آستین کوتاه بپوشه؟

لباس های مردانه. توپ و تور برای والیبال ساحلی در هوای آفتابی در دکور


لباس های بچه گانه. کلاه آفتابگیر و سطل شن بازی برای دکور استفاده شده

برای خانوم ها هم کرم ضد آفتاب و صندلی راحتی که درآفتاب لم بدهند!
نظرات 27 + ارسال نظر
مامان فاطمه چهارشنبه 8 خرداد‌ماه سال 1392 ساعت 07:49 ق.ظ http://eshghemamanbaba.blogfa.com

سلام عزیزم
مطالبت رو خوندم
خیلی ساده و روان نوشته بودی
ما که از خوندنش لذت بردیم
به ما هم سربزنی خوشحال میشیم

سلام
ممنون

حاج خانوم چهارشنبه 8 خرداد‌ماه سال 1392 ساعت 11:01 ق.ظ http://hajkhanom.blogfa.com

سلام عزیزم
مرسی که اومدی وبم. خوشحال شدم.
خوش به حالتون چه جای قشنگی هستین منم خیلی دوست دارم برم خارج از کشور زندگی کنم.. خدایا یعنی میشه؟؟؟

سلام
خواهش می کنم.
امیدوارم که به آرزوتون برسین البته با تلاش

بسامه چهارشنبه 8 خرداد‌ماه سال 1392 ساعت 11:03 ق.ظ

وای من عاشق زبان اموزی ام....
من ترکی و فارسی و انگلیسی بلدم و المانی جیگر عزیز نازنینم رو دارم یاد می گیرم الان در سطح A2 هستم....
اگاجون من قبولم؟؟ پاشم بیام المان؟؟ یکی از فامیلهای ما لیسانس ادبیات بود ازدواج کرد اومد المان... طفلی اولش فکر می کرد خیلی بی مصرفه و می گفت افسردگی گرفته... بعد چند تا از این دانشجوهای به قول تو شرق شناسی اومده بودن پیشش که بیا با ما تمرین کن.... الان انقدر راضیه و داره کار می کنه... البته مونیخ زندگی نمی کنه وگرنه می گفتم شاید اسمش رو بدونی...

پس شما هم استعداد خوبی داری تو زبان. تشریف بیارین منتظرتونیم.
شانس فامیل شما خوب وبده که در شهری زندگی می کرده که شرق شناسی داشتند تا علاقمندان به زبان فارسی یافت بشوند
ما هم مونیخ زندگی نمی کنیم

شادی فرداها چهارشنبه 8 خرداد‌ماه سال 1392 ساعت 11:44 ق.ظ

خیلی جالب بود
هیچ تصوری از نحوه آموزش فارسی نداشتم
خداییش همچینم آسون نیست
خوش به حال بچه هایی که از سن پایین زبان های لازم رو یاد میگیرن
کی میشه دنیا تک زبانه بشه راحت بشیم :)))

به نظر من هم قواعد زبان فارسی چندان آسان نیست البته از عربی که مطمئنا آسان تر است
واقعا بچه هایی که در زمینه زبان روشون سرمایه گذاری درست میشه در آینده ارتباطات خیلی بهتری دارند.
دنیای تک زبانه؟ یعنی همچین چیزی هم ممکنه؟

no name! چهارشنبه 8 خرداد‌ماه سال 1392 ساعت 12:06 ب.ظ http://timeisgold.blogfa.com

فارسی تو کشور خودمون هر روز یه قاعده داره، یادمه ابتدایی که بودیم کلی مسند، مسند الیه، مضاف، مضاف الیه و اینجور چیزا می خوندیم، بعدا که اومدیم بالاتر دیدیم می گن اونا غلط بودن، فقط نهاد و گزاره داریم. یادمه استاد اول دبیرستانمون گفت همه چیزایی رو که تا الان یاد گرفتین از ذهنتون پاک کنین، بهد فرداش که می گفت فعل، می گفتیم فعل دیگه چیه؟! ما از ذهنمون پاکش کردیم!

یعنی شما ابتدایی دستور زبان داشتین؟ تا اونجا که من یادمه ما تو ابتدایی حسنک کجایی و صد دانه یاقوت داشتیم.
البته این مواردی که ذکر کردین تلاقی با هم ندارند. یک جمله در تقسیم بندی کلی نهاد و گزاره داره و بعد نهاد و گزاره به جزهای کوچک تر مثل مسند و اینها تقسیم میشه.
ولی خوب سربه سر معلم ادبیاتتون گذاشتین ها

فاطیما چهارشنبه 8 خرداد‌ماه سال 1392 ساعت 02:51 ب.ظ http://3tayesh.blogfa.com

چه بامزه من همیشه به این موضوع که یاد گرفتن زبان فارسی برای خارجی ها چقدر مشکله فکر میکنم و خیلی هم از حرف زدن بامزه شون خوشم میاد...

پس شما قبلا به این موضوع فکر کرده بودید. حیف که ما در ایران دانشجوی خارجی زیاد نداریم وگرنه شاید می تونستید کلاس زبان های فارسی رو برای خارجی ها از نزدیک تماشا کنید.
من هم از حرف زدنشون مخصوصا وقتی تازه راه افتاده اند خوشم می آید. چون اکثر فعل ها و لغات را به صورت کتابی تلفظ می کنند.

نرگس چهارشنبه 8 خرداد‌ماه سال 1392 ساعت 02:53 ب.ظ

بله بله، فارسی شکر است

بلی فارسی شکر است برای فارسی زبانان

مشتاق چهارشنبه 8 خرداد‌ماه سال 1392 ساعت 04:04 ب.ظ

سلام

آفرین بر همت و تلاش برای آموختن مخصوصا زبان دیگران.

در شمارش قدیمی ها هم اول یکان را میگفتند بعد دهگان .

مثلا هفت سی همان37 بود

سلام
جدی ؟یعنی ما هم در زبانمان اعداد رو این طوری شمارش می کردیم؟

نرگس چهارشنبه 8 خرداد‌ماه سال 1392 ساعت 06:33 ب.ظ

چقدر چیزایی که نوشتی جالب بودن.
جاهایی که بارندگی زیاد هست، مدیریت خوبی هم روی این مسئله دارند که آب جمع نشود و .... زنجان هم که من بودم این طور بود. شاید چون از دغدغه های اصلی شهرداری اون منطقه میشه. مثل اینجا نبود که یه وقتایی که یه بارون تند میاد آب توی خیابون ها میافته.

ممنون
حق با شماست هر شهری با مشکلات مخصوص به خودش دست و پنجه نرم میکنه و مدیران شهری برای اون مشکل برنامه ریزی می کنند

مضراب چهارشنبه 8 خرداد‌ماه سال 1392 ساعت 08:18 ب.ظ

خو منم کلی زبان بلدم! فارسی.. انگلیسی.. کاشونی..

این خیلی خوبه.از شما به عنوان یک استعداد فوق العاده باید تقدیر کرد.

بسامه چهارشنبه 8 خرداد‌ماه سال 1392 ساعت 08:51 ب.ظ

جدی؟؟؟
من فکر می کردم که مونیخ زندگی می کنین..

ما در یک شهر کوچک در ایالت بایرن هستیم

مریم چهارشنبه 8 خرداد‌ماه سال 1392 ساعت 09:54 ب.ظ

من خیلی خوشحالم که فارسی بلدم! خودم زحمت کشیدم یاد گرفتم! بله!
اینا که انقد خرج دکور می کنن، یعنی فایده داره واقعا؟! توب کردن تو کله آقاهه!

آفرین که فارسی بلدی. معلومه که خیلی باهوش هستی
خب ظاهر می تونه جذب کننده باشه

Roj چهارشنبه 8 خرداد‌ماه سال 1392 ساعت 10:58 ب.ظ http://rojna.blogfa.com

باز جای شکرش باقیه برای هر شیئ و وسیله ای مونث و مذکر نداریم مثل فرانسه یا اسپانیایی . مثلا میز مونثه کتاب مذکر!! از کجا میشه فهمید جنسیت اینها رو من نمیدونم

زبان آلمانی هم مذکر و مونث و خنثی داره. واقعا جای سوال داره که اشیاء چگوه جنسیت بندی می شوند؟زبان ما واقعا در این زمینه بچه خوبیه

علی پنج‌شنبه 9 خرداد‌ماه سال 1392 ساعت 12:21 ق.ظ

سلام
من چند هفته ای است که با وب تون آشنا شدم و از همه نوشته ها تون استفاده کردم و دارم سعی می کنم که با فضای آلمان بیشتر اشنا بشم
من ازشهر bonnیه پیشنهاد کاری دارم و لیسانس نرم افزار هستم و می خواستم ببینم چه طوری تحقیق کنم که شرکته معتبره ؟ و بعدش من تقریبا انگلیسی متوسطه و المانی صفرم
اونجا به مشکل برنمیخورم.
در ضمن رفتار المانی ها با ایرانی ها چطوره
راستی من 24 سالمه

سلام
برای شرکت من نمی دونم، چون تا حالا با این مسئله برخورد نکردم ، برای همین راجع بهش اطلاعی ندارم. البته فکر کنم اگر درخواست کاری داشت هباشید برای ویزای کار می تونید اقدام کنید. اگر شرکت نامعتبر باشه شاید سفارت متوجه بشه.
برای کار کردن در محیط اداری در آلمان اگر با انگلیسی اقدام کردین حتما نیاز به تسلط به زبان انگلیسی است و کم کم می تونید زبان آلمانی رو هم یاد بگیرید.
من تاکنون برخورد بدی از ایشان ندیدم ولی نمی دونم در محیط کار رفتارشان چگونه است. البته کار قراردادی هم مشکلات خودش رو داره

مهرداد - بی رودروایسی پنج‌شنبه 9 خرداد‌ماه سال 1392 ساعت 01:08 ق.ظ http://adabibiadabi.blogfa.com

سلام
خاهرجان بعد از خوندن پستت شک کردم که آیا فارسی بلدم یا نه ؟!

حالا جدی جدی بخاطر بارندگی نمیخاستید برید بیرون؟! اونجور موقع ها شماره بقالی سر کوچه رو بگیر حداقل نیازهای اولیه برای زنده موندن رو براتون بیاره !

سلام
همین که تونستین کامنت بذارین شک تون رو باطل می کنه.
وقتی هوا بارونیه آدم روحبه بیرون رفتن نداره مخصوصا اگر بارونش تند باشه.
بقال سر کوچه؟ اگر در حال مرگ بودیم شماره پلیس رو احتمالا بگیریم.

علی پنج‌شنبه 9 خرداد‌ماه سال 1392 ساعت 04:41 ب.ظ

سلام
خیلی ممنون که جواب دادین
برای بنده دعوتنامه اومده و کاراشم انجام دادم و فقط مونده که ویزا تا چند روز دیگه اماده بشه ولی خیلی مردد هستم و نمی دونم که پدر و مادرم می تونن دوریمو تحمل کنن ؟
راستی قرارداد من ۵ ساله است و اگه شرکت راضی بود ادامه خواهیم داد.

سلام
خواهش می کنم.
خب اگر قصد اومدنتون جدی هست باید برای خودتون و خانواده تون این قضیه رو حل کنید که با دوری و غربت و تنهایی په جوری باید کنار بیایین.
امروز یکی از دوستان مراکشی مان را در خیابان دیدیم. ایشان در کارخانه ماشین سازی کار می کند و می گفت من می خواهم تجربه کسب کنم و به کشورم برگردم چون فکر می کنم برای بزرگ شدن بچه این محیط مناسب نیست.
اگر فکر می کنید می تونید تنهایی و غربت و سختی ش رو تحمل کنید اقدام کنید و البته طوری نرید که پل های پشت سرتون رو خراب کنید و راه بازگشتی نداشته باشید.
انشالله که خیر است

لیلی جمعه 10 خرداد‌ماه سال 1392 ساعت 12:20 ق.ظ http://www.manamleili.blogfa.com

لیلی من نفهمیدم چرا رفتی کلاس فارسی؟!
یه سوال اونجا نون چه شکلیه؟ یعنی چند نوع نون هست و آیا نون به شکلی که ما داریم هم هست و شما چه نونی می خورید؟
یک نکته! شما چه جوری دلتون میاد اونجا رو ول کنین بیاین ایران؟!!

من برای تقویت گرامر زبان آلمانی ام به کلاس زبان فارسی دانشگاه رفتم. چون معلمش ایرانی است و از گرامر هر دو زبان اطلاع دارد.
نون هاشون که شبیه نون هایست که توی فیلم های اروپایی نشون میدن: گرد و توپر. چند تا عکس هم امروز از نان فروشی ها گرفتم که توی پست بعدی انشالله می ذارم. ما هم گزینه دیگری نداریم و همین ها رو می خوریم. البته مزه شان خوب است ولی خب ذائقه ما نان های دیگری آشناست.
عزیزم سوال بنیادین و اساسی رو پرسیدی که نمیشه توی یک کامنت بهش پاسخ داد. برای من کنار خانواده بودن و در محیط آشنا و محبتی که در بین هموطنانم(هرچند می دانم خیلی کمرنگ تر شده) و سخن گفتن و شنیدن به زبان مادری و ... ارزشمند است.
هرچند در ایران تورم و گرانی و عصبانیت و کم حوصلگی و خودخواهی فراگیر است ولی هر کسی اون چیزی رو که نداره آرزوش رو داره

Ali Klein شنبه 11 خرداد‌ماه سال 1392 ساعت 04:29 ق.ظ http://alik1990.persianblog.ir

خب یه چند روزی بود که قصد داشتم به جد بشینم و وبلاگتون رو بخونم, خوشبختانه امشب وقت و حوصله بود و خوندم, مزیت بزرگی که دارید و به وضوح قابل رویت هست در نوشته هاتون, "نظم در نگارش" میتونه باشه. من و نوشته هام متاسفانه به دلیل بی حوصلگی مفرط و روزمره زیاد بویی از "نظم" نبردیم! اما در مورد این پست خوبتون دو مساله به ذهنم رسید: 1- من کلا وقتی به دو چیز فکر میکنم به پوچی میرسم کم کم. یکی جبر و خودخواهی الهی نسبت به انسان و آفرینشش و دومی زبان شناسی و مشتقاتش . اما 2- به اون شخصی که جمله ی" یک پستچی مرده به شیشه ی اتوبوس چسبیده بود" رو گفته از قول من بگید, اثرش من رو یاد اشعار یکی از شاعران معاصر که غزل پست مدرن میگه, انداخت! کاملا جدی میگم!

خدا رو شکر که فرصت پیدا کردین.
کم کم که درس هاتون سبک تر شد می تونید برنامه ریزی بکنید برای خودتون و نوشته هاتون.
در مورد مسئله جبر و اجتیار حیفه که با فکر کردن صرف به پوچی برسید
در مورد زبان هم این همه آدم روی زمین هستن که کلی افکار و عقاید دارند خیلی نمیشه به جمعیت انسان ها و تفاوت ها و روحیاتشون فکر کرد
خب حداقل اسم شاعر پست مدرن رو بگید که ایشون بفهمند افکارشون به چه کسی شبیه است.

[ بدون نام ] شنبه 11 خرداد‌ماه سال 1392 ساعت 11:23 ق.ظ

کودک

کودکی که پیوسته سرزنش شود

محکوم کردن می آموزد

کودکی که دشمنی را تجربه کند

ستیزه می آموزد

کودکی که مسخره شود

کمروئی می آموزد

کودکی که همواره شرم را تجزبه کند

احساس گنهکاری می آموزد

کودکی که مدارا ببیند

صبر می آموزد

کودکی که تشویق شود

اعتماد بخود می آموزد

کودکی که ستوده شود

احترام می آموزد

کودکی که صداقت را تجزبه کند

عدالت می آموزد

کودکی که امنیت دارد

اعتماد می آموزد

کودکی که ارج نهاده شود

رضایت دل می آموزد

کودکی که پذیرفته شود،

دوستی ببیند

عشق می آموزد،

دوستی می آموزد

دوروتی لاو ـ هولت



Ett barn

Ett barn som kritiseras

lär sig att fördöma.

Ett barn som får stryk

lär sig att slåss.

Ett barn som hånas

lär sig blyghet.

Ett barn som utsätts för ironi

får dåligt samvete.

Men ett barn som får uppmuntran

lär sig förtroende.

Ett barn som möts med tolerans

lär sig tålamod.

Ett barn som får beröm

lär sig att uppskatta.

Ett barn som får uppleva rent spel

lär sig rättvisa.

Ett barn som får känna vänskap

lär sig vänlighet.

Ett barn som får uppleva trygghet

lär sig tilltro.

Ett barn som blir omtyckt och kramat

lär sig känna kärlek i världen.

Dorothy Law Holte

؟؟؟؟
منظور؟
از ترجمه این عبارات به زبان سوئدی هدفتون چیه؟

[ بدون نام ] شنبه 11 خرداد‌ماه سال 1392 ساعت 11:31 ق.ظ

سلام برای شروع اگر بتوانی 1000 لغت اساسی را با تلفظ فارسی و معنی بگذاری ممنون میشیم

سلام
1000 لغت فارسی به چه زبانی؟انگلیسی؟آلمانی؟...
برای چی؟ به چه هدفی؟کاربردش چیه؟
اسم شما؟

[ بدون نام ] شنبه 11 خرداد‌ماه سال 1392 ساعت 03:38 ب.ظ

موفق باشید

ممنون، به هم چنین شما؟
سلامت باشید.
اسم تون رو یادتون رفت بنویسید

محمد شنبه 11 خرداد‌ماه سال 1392 ساعت 04:44 ب.ظ

سلام لیلی خانم منم چند تا زبان بلدم زبان فارسی زبان مادری واز همه مهمتر زبان فارسیه اراکی
والا....!!!

سلام
آفرین همین طور به آموختن زبان ادامه بدین

Ali Klein شنبه 11 خرداد‌ماه سال 1392 ساعت 07:20 ب.ظ http://alik1990.persianblog.ir

اسم شاعر هست, سید مهدی موسوی و به خصوص کتاب "پرنده کوچولو, نه پرنده بود, نه کوچولو!"

عنوان کتاب چه جالبه

هیوا شنبه 11 خرداد‌ماه سال 1392 ساعت 11:20 ب.ظ http://arezoohayesoorati.parsiblog.com/

سلام عزیزم ممنون که بهم سرزدی ...
انشالله که همراه با همسرت موفق باشی و درکنار هم روزگار خوبی رو سپری کنید ... چه در غربت و چه در وطن ...
راستی از آشنایی با شما خوشوقتم

سلام خانومی
انشالله که برای شما هم سلامتی و آرامش باشه
من هم همین طور

فردا دوشنبه 13 خرداد‌ماه سال 1392 ساعت 09:54 ب.ظ

شکر شکن شوند همه طوطیان مصر
زین قند پارسی که به بنگال می رود...

به به این بیت رو من نشنیده بودم

طاهره جمعه 17 خرداد‌ماه سال 1392 ساعت 06:23 ق.ظ

سلام لیلاجون
امیدوارم خوب و سلامت باشی
بعد از مدت ها اومدم به وبلاگت سر زدم، حدود 1 ساعت و 45 دقیقه همینطوری خوندم و خوندم!
خیلی جالب بود، مخصوصا کلاس زبان فارسی و سفرنامه عیدت و ماجرای برگشتنت.
آرشیو خوبی میشه ..بعد ها که بیای و خاطراتتو بخونی..
اگر از احوالات ما خواسته باشی، ملالی نیست جز دوری شما :)
خوش باشی و شاد

سلام خانوم خانوما.
چه عجب از این طرف ها. فکر کردم ما رو فراموش کردین.
خوش باشی و خوشحال و سلامت دوست خوب من

مهتاب شنبه 18 خرداد‌ماه سال 1392 ساعت 07:45 ب.ظ

سلام

مدتها بود فرصت پیدا نکردم بیا به وبت سر بزنم.

خیلی مطالب جالب و ارزنده ای است خدا قوت دوست من

سلام
باز هم به ما سر بزنید.
ممنون

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد