زندگی پر از خاطره است...

زندگی پر از خاطره است...

خاطرات زندگی من در آلمان
زندگی پر از خاطره است...

زندگی پر از خاطره است...

خاطرات زندگی من در آلمان

کلیسای میشائیل

دیشب سمیرا و خانواده اش به خانه ما آمدند. تا پاسی از شب با مهمانان جدید و قدیم مشغول صحبت بودیم. از بس که این زوج خوش صحبت هستند و پر از اطلاعات عمومی و اطلاعات از کشور آلمان.از جنگ در سوریه و اوضاع اقتصادی و محصولات غذایی طبیعی و فراماسونری و سیستم آموزش و پرورش در آلمان و مراحل فوق لیسانس گرفتن در آلمان و فارسی صحبت کردن پسرشان و ... صحبت کردیم. کلا دقت کردین چقدر موضوعات مرتبط با هم مورد بحث قرار گرفتند.
سمیرا حین صحبت کردنش گفت که درختچه های زغالخته در مسیر تپه ای به کلیسای بزرگ شهر یافته است. ما هم امروز که به قصد دیدن کلیسای میشائیل در بالای تپه رفته بودیم آن درختچه ها را کشف نمودیم و دلی از عزا در آوردیم. طبق توضیح کنار در ورودی کلیسا ساختمان اصلی آن به سال 1117 برمی گشت. فکر کنم چند سال دیگر 1000 سالگی اش را جشن بگیرند.البته در اصلی کلیسا بسته بود و ما در محوطه کلیسا عکس گرفتیم و از حیاط بزرگ کلیسا ،شهر شیروانی های قرمز را تماشا کردیم. خیلی خوبه که در اینجا به قانون مصوب شهری مبنی بر رعایت ضوابط ساخت و ساز احترام می گذارند و هر کس خانه اش را مطابق میل خودش نمی سازد بلکه به نمای شهری و ظاهر محله اش توجه می کند. یک نفر نمای رومی و همسایه اش نمای سنتی کار نمی کند. همه باید شیروانی های قرمز استفاده کنند تا نمای شهر و یکپارچگی آن حفظ شود و چون شهر ما ثبت سازمان جهانی یونیسکو است بافت تاریخی آن باید حفظ شود و خانه ها در محوطه اصلی شهر باید به فرم سنتی ساخته شوند.


شهر شیروانی های قرمز
 در حیاط کلیسا در قسمتی از باغچه گیاهان مختلفی کاشته بودند و در توضیحات این گیاهان نوشته بود که اینها گیاهانی هستند که نامشان در انجیل آمده است. البته بیشترشان را ما نمی شناختیم، فقط انجیر و کدو و زیتون و و خرما و تره را از روی شکلشان تشخیص دادیم.

باغچه گیاهان نام برده شده در انجیل
در راه بازگشت از کلیسای بالای تپه در مسیر جنگلی اش درختان پر بار سیب و گلابی و آلوی زرد و قرمز و ... (متاسفانه موز و آناناس و پرتقال و ... اینها نبود دیگه)کشف نمودیم که کل میوه هایشان روی زمین ریخته بود و ما فقط توانستیم آلوها را جمع کنیم. دیگه توضیح نمی دم که جماعتی که رد می شدند تعدادی انسان متشخص را در حال آویزان شدن به درخت یا جمع آوری دانه های طلایی از کف زمین زیر درخت با تعجب تماشا می کردند. من نمی دونم چرا در این کشور چیدن میوه از درخت بی کلاسی است. همیشه میوه های کنار جاده یا کانال روی زمین می ریزد و می پوسد. الان در خانه چندین ظرف پر از آلو و سیب و گلابی داریم و قصد داریم فردا برویم در بازار میوه شهر و دکه ای اجاره کنیم!!!!


درختچه زغالخته


مسیر پر از درخت های سیب و گلابی بود.


درخت های آلو

درخت آلوی زرد


جاده خلوت منتهی به کلیسا

کلیسای میشائیل(میشائیل نام یک قدیس است-میشائیل همان میکائیل است)


حیاط پشتی کلیسا
نظرات 29 + ارسال نظر
مهدیه چهارشنبه 13 شهریور‌ماه سال 1392 ساعت 06:24 ق.ظ http://madardokhtari.blogfa.com

شهر ما رشت هم شهر شیروانی های قرمز هست
نماد شهرمون ساختمان شهرداری هم شیروانی قرمز داره!
چه احساس نوستالژیکی داشت!!!!

چه خوب که مردم برای حفظ زیبایی شهر تلاش می کنند.

معصومه چهارشنبه 13 شهریور‌ماه سال 1392 ساعت 07:28 ق.ظ http://tanhaian.persianblog.ir/

سلام.
خیلی باحاله این کشف درختان میوه. اون آلو زردارو سال دیگه زودتر بری سراغشون می تونی گوجه سبزشم بخوری خیلی خوشمزه است. من که هر سال کلی هم تو اب نمک می ریزم برای زمستون انقدر این گوجه سبزشورهای من تو فامیل و دوستان طرفدار داره که نگو. الانم هر روز می رم سراغ درختای ذغال اخته تازه کشف شده که ببینم میوه هاش رسیده یا نه؟ هنوز تازه دارن سرخ می شن. اما ازگیل ندیده بودم باید برم تو کارش.

سلام
گوجه سبزها توی ماه رمضون رسیده بود و کسی حال نداشت بره از درخت بچیندشون.
به به چه محصولات خوبی در خانه تان تولید می کنید، باید زمستان سری به خانه شما بزنیم
اشتباه نوشتم منظورم همون درخت های زغالخته بود.

نرگس چهارشنبه 13 شهریور‌ماه سال 1392 ساعت 08:47 ق.ظ

کلیسا، درخت‌هایی با میوه‌های زرد و قرمز و راه منتهی به کلیسا خیلی قشنگ بودن.

قابل شما رو نداره

مهدیه چهارشنبه 13 شهریور‌ماه سال 1392 ساعت 03:00 ب.ظ http://madardokhtari.blogfa.com

نه بابا زیبایی کجا بود
اینجا بخاطر بارون زیاد مردم مجبورن سقفا رو این طور بسازن!

خب همین که رنگ های مورد استفاده با یکدیگر همخوانی دارد خیلی خوبه. یکی شیروانی آبی نمی گذارد، یکی طلایی همه با هم همراه هستند

سلام چهارشنبه 13 شهریور‌ماه سال 1392 ساعت 03:12 ب.ظ http://leiligermany.blogsky.com/1390/09/26/post-34

http://leiligermany.blogsky.com/1390/09/26/post-34

با سلام در مورد مطالبی که در این لینک وبلاگتان در مورد سه کلاس بودن مدارس آلمان نوشته اید علاقمندم اطلاعات بیشتری بدست آورم، الان در ایران هم بعضی مراکز خاص غیردولتی دو کلاس دارند برای یک مقطع یعنی کلاس باهوش ها و تنبل ها دلیلش هم این است که تعداد شاگردان یا تعداد کلاسهای مدرسه کم است و نمی توان سه کلاس باهوش متوسط تنبل درست کرد یا این نظریه وجود دارد که اصولاً باید تنبل را از مرکز اخراج کرد، ولی شما نوشته اید در آلمان سه کلاس دارند یعنی باهوش تنبل و متوسط ، سوالم این است که اگر در مدرسه ای تعداد شاگردان کم باشد مثل روستاها چکار می کنند؟چون معمولاً غالب شاگردان حدوداً در سطح متوسط هستند و برای کلاسهای باهوش و تنبل شاگرد کم نمی آورند؟ چون از سی نفر معمولاً 5 نفر تنبل و 5 نفر باهوش هستند و اکثریت متوسط هستند ، بعلاوه واقعاً چطور ممکن است والدین یک کودک اجازه بدهند او در کلاس تنبل ها درس بخواند؟ یعنی به کلاس متوسط ها نرود؟ یعنی راه حل دیگر مثل مدرسه غیرانتفاغی یا مدارس دیگر وجود ندارد؟ مطمئناً در ایران والدین ترجیح می دهند فرزندشان را به مدرسه خصوصی یا غیرانتفاغی بفرستند ولی او را به کلاس تنبل ها نفرستند، ، این درجه بندی به سه کلاس باهوش متوسط تنبل در مدارس خصوصی و غیرانتفاعی هم وجود دارد؟ اگر دارد چرا مثل ایران کلاس تنبل ها را منحل نمی کنند و تمام تنبل ها را اخراج نمی کنند؟ زیرا با این کار کلاس و سطح علمی و شهرت مدرسه بیشتر می شود ، اصلاً در آلمان مدرسه خصوصی هم داریم؟
سوال بعد اینکه بهرحال در ایران والدین به شدت تلاش می کردند فرزندشان به کلاس بزرگسالان نرود یعنی اگر فرزندی چندسال مردود می شد یا ازدواج می کرد دیگر نمی توانست مدرسه معمولی برود و باید به مدارس بزرگسالان می رفت ولی چون گفته می شد و شایع بود که این مدارس به علت سن بالای شاگردان یا ازدواج کردن آنها فضای غیراخلاقی و نامناسب برای نوجوانان دارند مخصوصاً نوجوانان پسر، والدین اصلاً قبول نمی کردند فرزندشان به کلاس بزرگسالان فرستاده شود ، حالا اگر فرزندی چند سال در کلاس تنبل ها در آلمان باشد مشکلات اخلاقی تربیتی دچار نمی شود؟
یک سوال مهم که مهم ترین سوال من است، ما هوش های مختلفی داریم هوش هیجانی و هوش مادرزادی و غیره، این هوش و استعداد در ریاضیات بعد از تولد دیگر فکر نمی کنم اضافه شود حالا این مسأله در آلمان اتفاق می افتد که نوجوان مثلاً هفده ساله ای اول تنبل باشد بعد تصمیم بگیرد درس بخواند تا جایی که بعد از کلاس متوسط ها به کلاس باهوش ها هم برود؟ ظاهراً در ایران چنین چیزی سابقه ندارد و کمتر دیده می شود کسی که در دوران ابتدایی نمرات ریاضی خوبی نداشته بعدها در جوانی در درس ریاضیات ناگهان متحول شود و شدیداً درس خوان شود بنابراین آنچه معمول است این است که باید باهوش ها همیشه در کلاس باهوش ها بمانند و تنبل ها همیشه در کلاس تنبلها، بعید است فرد تنبل ناگهان متحول شود و بقیه عمرش درس خوان شود ، آیا آلمان هم اینگونه است یا دانش آموزان در رقابت با یکدیگر درس خوان شده و در کلاسها جابجا می شوند، اصولاً سیستم کار تقسیم کردن چگونه است مثلاً هر سه کلاس دقیقاً تعدادشان با هم مساوی است و تعداد کل دانش آموزان را تقسیم بر سه می کنند، اگر این طور باشد و امتحان تستی و کنکوری هم از اینها نگیرند ، تفکیک دقیق شاگرد تنبل و باهوش از متوسط واقعاً کار سختی باید باشد ، مخصوصاً اگر والدین به تنبل شناخته شدن فرزندان شان شدت حساس باشند. و بگویند از این ترم دیگر این بچه درس خوان می شود یا برایش معلم تقویتی هم می گیریم، ، اصولاً همانطور که گفتم در ایران ما معمولاً در بعضی مراکز دو کلاس داریم باهوش و تنبل و سه کلاس نداریم، و اگر کسی تنبل زیادی باشد اخراج می شود الان این سه کلاس در آلمان مثل ایران یک کتاب را می خوانند یعنی کتاب ریاضی آنها یکسان است ، یا مقصود این است که کلاس باهوش ها رشته ریاضی هستند و متوسط ها رشته تجربی و تنبل ها رشته علوم انسانی هستند مثل رشته های دبیرستان ایران، که در این صورت اگر تنبل درس خوان هم بشود باز کتابهای دیگری را خوانده و کتابهای علوم انسانی را خوانده نه علوم ریاضی را و نمی تواند به رشته ریاضی منتقل شود

http://leiligermany.blogsky.com/1390/09/26/post-34

سلام
این مطلبی که شما بهش اشاره کردین مربوط به سال قبل هست و من جواب این سوالات شما را نمی دانم. من از دوستانم در این مورد سوال می کنم و انشالله پاسخ شما را می دهم. در همین کامنت هم پاسخش را می نویسم. لطفا شما هم اسم تون رو بنویسید که حداقل شما را به نام بشناسیم.

افسانه سادات چهارشنبه 13 شهریور‌ماه سال 1392 ساعت 05:06 ب.ظ

با سلام لیلی جان
چه قدر خوب که دوباره خونه ی شما شلوغ شد و تا پاسی از شب بیدار هستید خیلی این روز ها خوش میگذره نه ؟
وای جشن 1000 سالگی !!!! مگه چه خبره ؟ ؟!!!! ؟؟ حالا جشن هاشون چه جوریه ؟
کیک تولد هم می آورند ؟ ( آیکون خنده )
چه قدر رنگ این درخت ها قشنگه !!!
من احساس کردم که توی جاده خلوت منتهی به کلیسا دارم قدم میزنم .
انگار داری توی بهشت قدم میزنی ، آخه خیلی قشنگه و خلوت .

سلام
بله خیلی خوبه
خب احتمالا که 1000 سال پیش این کلیسا به این صورت نبوده و به مرور زمان گسترش پیدا کرده. در نظر داشته باشید که از میلاد حضرت مسیح(ع) بیش از 2000 سال میگذره. من نمی دونم مراسم های اینچنینی شون چه جوریه.
شاید روح شما هم در کنار ما در بین درخت ها حضور داشته

آبلوموف پنج‌شنبه 14 شهریور‌ماه سال 1392 ساعت 05:50 ق.ظ http://ablomof.blogfa.com

سلام
ممنون از گزارش زیبا و عکس های قشنگ تان !
چه فضاهای زیبایی ست برای پیاده روی و قدم زدن .
خوش و سلامت باشید .
امروز اتفاقی با وب تان آشنا شدم .
باید نشست و مطالب و عکس ها را آرام آرام مزمزه کرد .
باز هم ممنون از اینکه این زیبایی ها را به اشتراک می گذارید !

سلام
خواهشمندم. در اروپا فضاهای پیاده روی زیادی طراحی شده و اصل بر عابرپیاده است نه ماشین سوارها.
ممنون
خوش اومدین

زری پنج‌شنبه 14 شهریور‌ماه سال 1392 ساعت 06:37 ق.ظ

سلام واقعا" که مردم آنجا چقدر به فرهنگ و تاریخ گذشته احترام قائلند ولی در در شهرهای ایران چون قوانین آثار تاریخی وجود ندارد و مالک بناهای و ساختمانهای قدیمی و یا شهرداری ها به آسانی بعنوان بافت فرسوده تخریب میشود آیا قوانین بافت فرسوده و یا بافت تاریخی در شهرشما چگونه است ؟/

سلام. من از قوانین ساخت و ساز و حفاظت به طور دقیق اطلاع ندارم ولی در حالت کلی اجازه تغییر ظاهر در بافت تاریخی رو ندارند و بقیه خانه ها هم باید با فرم کلی شهر هماهنگ باشد. خانه های تاریخی رو اجازه خراب کردن ندارند یعنی کلا خانه هایشان را خراب نمی کنند بلکه بازسازی می کنند. عمر مفید ساختمان در اینجا بدون محدودیت است

سپینود پنج‌شنبه 14 شهریور‌ماه سال 1392 ساعت 07:51 ق.ظ http://ushti.blogfa.com

چه احساس نوستالژیکی
لذت بردم . مرسی .

حس خوردنی نوستالژیکه؟؟
قابل شما رو نداره

نرگس پنج‌شنبه 14 شهریور‌ماه سال 1392 ساعت 08:16 ق.ظ http://nbeheshti.persianblog.ir/

سلام لیلی جون
همچنان خواننده مطالب زیبات هستم
ولی چه کنم که از حسودی دارم میترکم
به مهمونات حسودیم شده خوب

سلام خانومی
لطف دارین خانومی
ای بابا شما که خانوم خوبی هستین حسودی به شما نمی چسبه.
شما هم بیا مهمون ما باش با هم بریم بگردیم

مشتاق پنج‌شنبه 14 شهریور‌ماه سال 1392 ساعت 02:54 ب.ظ

سلام

بنظرم یکی از شرایط موفقیت نسبی جامعه آلمان بجز طبیعت

سرسبز و پر آب آن پراکنده بودن جمعیت آن در سراسر سر زمینشان

است. تمرکز زیاد جمعیت در شهرها مخصوصا چند شهر بزرگ وخالی

شدن روستا بزرگترین عامل مشکلات و بروز ناهنجاری ها و از بین

زقتن طبیعت بکر و برهم خوردن آرامش در رندگی شهری کشورما

است.

سالم وسربلند بمانید

سلام
بله درست است. شهرهای بزرگ آلمان که مراکز تجاری و اداری در آنهاست جمعیتشان از کلان شهرهای ما بسیار کمتر است، پایتخت آلمان یعنی برلین حدود 3میلیون و 500 هزار نفر جمعیت دارد. امکانات در شهرهای کوچک توزیع شده است و آدم ها احساس کمبود نمی کنند

سهند پنج‌شنبه 14 شهریور‌ماه سال 1392 ساعت 07:53 ب.ظ

با سلام و تبریک به خاطره این وبلاگ زیباتون.
من قست ادامه تحصیل در آلمان را دارم و برا ی دانشگاه دورتموند در مقطع فوق لیسانس اقدام کردم.خواستم بدونم در کل شما آلمان را چگونه دیدید ؟ چه از نظر کار و چه از نظر کیفیت زندگی؟
ممنون از پاسختون.

سلام
ممنون
من تجربه زندگی در کشورهای دیگه اروپایی رو ندارم و نمی تونم با اونجاها مقایسه کنم. ولی تحصیل در مقطع فوق لیسانس اگر به زبان آلمانی باشه یه کم تلاش زیاد برای قسمت یادگیری زبان آلمانی نیاز داره. برای کار هم شهرهای مختلف فرق می کنه ولی احتمال یافتن کار دانشجویی و پاره وقت زیاده.
من به شخصه از برخوردها و فرهنگ راضی هستم شاید در محیط کار جو متفاوت باشه. البته در محیط های علمی و دانشجویی معمولا با خارجی ها برخوردها خوب هست. امیدوارم که موفق باشید

باران پنج‌شنبه 14 شهریور‌ماه سال 1392 ساعت 07:59 ب.ظ http://www.baran-53.blogfa.com

چقدر خوبه که مهمونی وتا دیر وقت گل بگی وگل بشنوی
لیلی عزیز واقعا اون شیرونی های زیبا منو یاد شمال انداخت درست یک هفته ی پیش ما شاهد این مدل خونه ها توی رشت واطافش بودیم
بازم پستت عالی وبدون نقص بود
ممنونم لیلی جان

فعلا که با وجود مهمانان خوش خوشانمان است.
ممنون.انشالله که زود به زود برین مسافرت

بهاردخت پنج‌شنبه 14 شهریور‌ماه سال 1392 ساعت 09:06 ب.ظ http:///bahar-dokht.blogfa.com/

سلام لیلی جان
چه منظره های قشنگی و چقدر درخت میوه!!
وقتی گفتین انجا مردم اهل میوه چیدن نیستند! یاد فصل بهار اینجا افتادم! که هرگوشه که یه درخت توته! کلی رهگذر دارند ازش می چینند و میخورند!!

سلام خانومی
آره بابا توی مملکت خودمون موقع بهار درخت های توت و آلو و زغالخته پر از خورندگان خوشحال است

yasi جمعه 15 شهریور‌ماه سال 1392 ساعت 09:57 ق.ظ http://http:/yekdoneyeman.blogfa.com/

salam salam
khobi khanomi
mano yadet hast?
on ke etelaat mikhast azat vase hamburg
ma belakhare omadima
hamin nazidika !
shoma kodom shahri ?
ma ham diroz raftim ye ja ke hanoz balad nistam esmesho begam hamash derakhte sib bod
derakht nabod ke ! sibe khali bod

سلام خانومی
بله بله یادم اومد. به به پس بالاخره رسیدین، خوبه که از فصل گرم شروع کردین و می تونین تا زمستان و یخ بندان انرژی ذخیره کنید.
ما در ایالت بایرن در جنوب آلمان هستیم.
ای بابا چرا سیب به درخت نبود. بگرد کنار کانال و رودخانه درخت های میوه پیدا میشه

محبوبه 81 جمعه 15 شهریور‌ماه سال 1392 ساعت 05:27 ب.ظ

سلام لیلا جون...
من هنوز تو فکر عقب موندن از پست هایی هستم که نوشتی و من نخوندم هنوز
عکسها رو خیلی دوست داشتم. مخصوصا عکس جاده خلوت منتهی به کلیسا. آرامش خاصی داره.
لیلا جونم تو نوشته هات عطر خوش زندگی و زنده بودن رو حس میکنم و با تمام وجودم خوشحالم که دوست نازنین و خوش قلبم روزهای خوبی رو سپری میکنه. آرزو میکنم همیشه خوب و خوش باشی عزیزم

سلام محبوبه جان
ای بابا تو چرا اینقدر سر خودت رو شلوغ کردی؟
پس از نوشته هام هم معلومه که این روزها خوش و خوشحالم. فعلا که در جوار مهمانان بهمون خوش میگذره و حسابی سرمون گرمه.
انشالله برای تو هم شادی و سلامتی باشه

مریم جمعه 15 شهریور‌ماه سال 1392 ساعت 08:34 ب.ظ

خب مهمون بازی خوش میگذره؟؟! معلومه!
میوه های خوشمزه رو بگوووووو!

بله بله

مریم جمعه 15 شهریور‌ماه سال 1392 ساعت 08:34 ب.ظ

خب مهمون بازی خوش میگذره؟؟! معلومه!
میوه های خوشمزه رو بگوووووو!

بله بله خیلی خوش میگذره.
بلللللللللللللللله بسیار خوشمزه بودند

مریم شنبه 16 شهریور‌ماه سال 1392 ساعت 08:49 ق.ظ

ای بابا من اشتباهی دو بار نظرم رو فرستادم! اول فک کردم نرفته!!! حالا شما چرا هر دو رو تایید کردی خواهر؟!
من حضور خیلی پررنگی دارم!

شما و نظراتتون بسیار مهم و پر اهمیت می باشید.

خانم و آقای پیشی شنبه 16 شهریور‌ماه سال 1392 ساعت 09:17 ق.ظ http://PISHIA.BLOGFA.COM

وای من عاشق زغال اخته ام... هوایی شدم لیلی خانوم...
خیلی برام جالب بود که اسم تره و کدو تو انجیل اومده... انتظار میوه های بهشتی رو داشتم فقط!!
پست خوش رنگ و لعابی بود بعد مدتها غیبت من!!

به به شما که توی ایران منبع زغالخته دارید.
اسم تره رو نمی دونم مربوط به چیه ولی کدو در داستان حضرت یونس آمده است.

سینا یکشنبه 17 شهریور‌ماه سال 1392 ساعت 11:31 ب.ظ

این قضیه میوه های کنار خیابون برای منم حیلی جالب بود. توی سوئیس کنار خیابونا پر بود از ذغال اخته و تمشک اونم از نوع درجه 1 ولی طی تحقیقات دقیقی متوجه شدیم که مردمان این کشور اصلا ذغال اخته رو میوه نمی دونن ما هم نامردی نکردیم و با ذغال اخته ها تو فر(!) لواشک درست کردیم

فکر می کنم این جور میوه های جنگلی رو غذای پرندگان می دانند تا خوراکی برای آدم ها.
به به چه ایده خوبی لواشک زغال اخته

علی دوشنبه 18 شهریور‌ماه سال 1392 ساعت 03:03 ب.ظ http://leiligermany.blogsky.com/1390/09/26/post-34

http://leiligermany.blogsky.com/1390/09/26/post-34

خیلی ممنون از شما، من علی هستم



http://leiligermany.blogsky.com/1390/09/26/post-34

هر وقت دوستم رو دیدم این موضوع رو ازش سوال می کنم

شما هم می توانید خادم سایبری شوید پنج‌شنبه 21 شهریور‌ماه سال 1392 ساعت 11:06 ق.ظ http://javanenghelabi.ir

ماجــرای من و امام رضا علیه الــسلام | فراخوان سایــبری محبیــن و شیعیــان امـام هشتم
بسم رب علی ابن موسی الرضا علیه السلام
دوست عزیز
سلام
با آغاز دهه کرامت و میلاد حضرت فاطمه معصــومه سلام الله علیهما و در آستانه میلاد با سعادت حـضرت امام رضاعلیه السلام وبگاه جوان انقلابی به کمک و همراهی سایـت ها و وبلاگ های عاشــق و محـب حضـرت رضـا علیه السلام موج سایبری خاطرات من و امام رضا را برگزار می کند که امیدواریم همچون موج فـراخوان قبلی که در جــوان انـقلابی منتشـر کــردیم (ماجری چادری شدنم ؛ ماجری چادری نشدنم) و همچنان هم ادامـه دارد، مورد استقبال شما عزیــزان واقـع شود. (ان شــاءلله)
من ، بانو شریفی معاونت سایت و مسئول تبلیغات وبگاه جوان انقلابی از طرف مدیر و دیگر همکاران این وبگاه شما را برای شرکت در این طرح ، بصـورت ویژه و گزینشی دعوت می کنــم. از شما خواهش میکنم به دور از خط و جهــت گیری و مسـائل سیاسی و دنیـوی ، فقط و فقط به عشق مولایمان امام رضا علیه السلام حتما به سایت ما بـیاید و خاطره یا خاطرات خود یا خانواده و دوستان تان را برایمان ارسال کنید.
راستی دوست گرامی اگر شما هم تمایل داشتید که مثل دیگر وبلاگ های ارزشمند و عاشق امام رئـوف، امام رضــــا علیه الســلام، کمک ویژه ای در این طرح داشته باشید، حتما به ما خبر بدید.
من شخصا منتظـر حضــور پر مِهرتان هستــم.

بانو شریفی | معاونت سایت و مسئول تبلیغات و اطلاع رسانی جوان انقلابی

http://javanenghelabi.ir
info@javanenghelabi.ir
S M S : 3000 28 28 38

ممنون از دعوت تون

yasi جمعه 22 شهریور‌ماه سال 1392 ساعت 08:56 ق.ظ http://yekdoneyeman.blogfa.com/

نگفتم که سیب به درخت نبود ! میگم درختی نبود ! همش سیب بود !!! یه جعبه سیب رو یه تیکه چوب انگار
تابستون کجابود هابورگ که از روزی که ما اومدیم بارونی ه ماهم ۲ هفته نمیشه رسیدیم اما خب..روزای آفتابی هم داشت و واقعآ فیض بردیم

حیف شد
خیلی دورین

برداشت من غلط بود! به به عجب مورد خوبی پیدا کردین.
ماه آگوست به بعد بارون شروع میشه و وصل میشه به سرمای زمستون.
هامبورگ شهر قشنگیه؛ ایرانی هم زیاد داره. امیدوارم بتونین دوستهای خوبی پیدا کنین. طرف های ما هم بیاین.

مهتاب سه‌شنبه 26 شهریور‌ماه سال 1392 ساعت 08:58 ب.ظ

من همیشه سازندگی رو از متن مردم میدونم.ببخشید این نظر منه وخیلی در این مورد مطالعه وفکر کردم.


رعایت قانون وتمیزی و پاکیزگی وگوش به فرمان قانون بودن و...برای مثال رعایت پاکیزگی در شهرها بعد از مراسم های مذهبی ببینید جقدر شهرمان .....

بعضی از ما عادت داریم که فقط ایراد بگیریم و برای تحول و بهتر شدن فقط منتظر بقیه بمونیم. همیشه ایرادهای دیگران رو می بینیم و ضعف های رفتاری خودمون رو بی اهمیت می دانیم

علی دوشنبه 11 آذر‌ماه سال 1392 ساعت 12:29 ب.ظ http://www.parsine.com/fa/print/28443

با سلام مجدد
در این لینک مطالبی به نقل از «یاکوب ادوراد پولاک» (1818 – 1891) پزشک یهودی اتریشی دربار ناصرالدین شاه آمده است ، احتمال می دهم ترجمه فارسی دست کاری شده یا کمی اغراق شده باشد آیا شما به اصل نسخه آلمانی دسترسی دارید و این مطالب را تأیید می کنید؟

«««پسر بچه در 14 سالگی بالغ شده و اگر از خانواده معتبری باشد در حدود 16 و یا 17 سالگی و گاهی نیز حتی در 10 سالگی بزرگترها برایش یک زن قراردادی که صیغه نامیده می شود می گیرند؛ تازه هنگامی که کسب و کاری پیدا کرد و به سن رشد واقعی رسید وی به ازدواج واقعی(عقدی) با دختری از خانواده ای محترم، یا دختر عمویش، یا یکی از شاهزاده خانمها تن در می دهد. »»»

http://www.parsine.com/fa/print/28443

سلام
در مورد مطلبی که نوشتین من نظری ندارم چون اصلا اطلاعی ندارم که بتونم نظری داشته باشم. این کتاب به زبان آلمانی در کتابخانه دانشگاه موجود هست. اگر مطلب برای شما مهم هست من کتاب رو امانت بگیرم و قسمت مورد نظر رو توش پیدا کنم

علی دوشنبه 11 آذر‌ماه سال 1392 ساعت 10:04 ب.ظ http://www.parsine.com/fa/print/28443

حقیقت این است که با توجه به اینکه ترجمه این کتاب نزدیک سی و پنج سال پیش انجام شده است ، در صحت این ترجمه تردید جدی وجود دارد و حداقل احتمال قوی وجود دارد که اغراق یا سانسوری صورت گرفته باشد، اگر ممکن است شما متن اصلی را با ترجمه این قسمت خاص تطبیق دهید و اگر اضافات یا کاستی وجود داشت تذکر دهید.
در صورت امکان عکس واضحی از صفحه این مطلب در کتاب آلمانی(به همراه مشخصات کتاب شناختی کتاب مثل سال نشر و ناشر ) بگیرید یعنی جایی از کتاب که در مورد این قسمت خاص و این مطلب خاص آمده بگیرید و در اینترنت آپلود کنید ( یعنی هم جایی که این مطلب در آن آمده و هم از صفحه اول کتاب که نام نویسنده و ناشر جاپ شده)
با تشکر فراوان
موفق و در پناه حق باشید
« در حقیقت اگر با امانت داری ترجمه شده باشد با توجه به وضعیت ترجمه در سی و پنج سال قبل جای تعجب دارد»

«««پسر بچه در 14 سالگی بالغ شده و اگر از خانواده معتبری باشد در حدود 16 و یا 17 سالگی و گاهی نیز حتی در 10 سالگی بزرگترها برایش یک زن قراردادی که صیغه نامیده می شود می گیرند؛ تازه هنگامی که کسب و کاری پیدا کرد و به سن رشد واقعی رسید وی به ازدواج واقعی(عقدی) با دختری از خانواده ای محترم، یا دختر عمویش، یا یکی از شاهزاده خانمها تن در می دهد. »»»

من فکر نمی کنم این سایت مرتبط با این موضوع باشه چون از ترجمه یک کتاب استفاده کرده و قسمتی از متنش رو با توجه به موضوعی که براش مهم بوده گذاشته. اگر این کتاب ارزشمند است کسی می تواند آن را مجددا ترجمه کند.

علی سه‌شنبه 12 آذر‌ماه سال 1392 ساعت 09:37 ب.ظ http://www.askdin.com/thread33577-4.html

http://gistela.blogfa.com/post-768.aspx

با سلام مجدد و تشکر
بله ، فکر می کنم با اختلافاتی که اخیراً روی داده است، اگر صحت این مطلب ثابت شود ، به نفع اقشار مذهبی است زیرا گویا برخی مدعی غیرممکن بودن این مطالب هستند

سلام
من چون سخنرانی ایشان را نشنیده ام با توجه به یک جمله نقل قول از ایشان نظری نمی توانم داشته باشم. اگر فکر می کنید مطلبی از زندگی ایرانیان 100 تا 150 سال پیش امروزه قابل استناد و الگوبرداری است و برای شما مفید است لطفا ایمیل تان را بنویسید تا من در اولین فرصت صفحه مربوطه را از کتاب اسکن کرده و برایتان بفرستم

علی اناری در مصاحبه با خبر آنلاین می‌گوید: کتاب «سینوهه پزشک مخصوص فرعون» نوشته «میکا والتاری» نویسنده فنلاندی در حالی توسط ذبیح‌الله منصوری در دو جلد و ۹۸۹ صفحه ترجمه شد که کتاب مورد نظر بیش از ۴۶۱ صفحه است
یکبار دیگر نیز در همین فرانسه، یک روز دکترمحمدعلی امیرمعزی را که به یقین یکی از نامداران ایرانی معاصر است، دیدم و به وی گفتم که در ایران کتاب خداوند الموت ذبیح‌الله منصوری را که ترجمه از یک نویسندة فرانسوی بنام پل آمر است خوانده‌ام و خیلی خوشم آمده‌است و می‌خواهم اصل کتاب را به فرانسه بخوانم. دکتر معزی غش غش خندید و گفت آن کتاب در واقع مقاله‌ای بیش نیست و ملحقات خود منصوری آنرا به صورت آن کتاب قطور در آورده‌است.
کسی که در پاورقی منصوری، آرای بدیع و ناگفته‌ای از ملاصدرا- آن هم از قول هانری کربن- را در نوشته‌های منصوری دید و تا پاریس رفت تا بیشتر بداند و تازه آنجا فهمید کربن چنان چیزهایی ننوشته‌است

لطفا ایمیل تان را بنویسید تا از طریق ایمیل درباره این موضوع مکاتبه کنیم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد