زندگی پر از خاطره است...

زندگی پر از خاطره است...

خاطرات زندگی من در آلمان
زندگی پر از خاطره است...

زندگی پر از خاطره است...

خاطرات زندگی من در آلمان

شهر مونیخ

اول از همه میلاد امام رضا علیه السلام، امام مهربانی و کرامت بر همه مبارک باشه. این دو تا حدیث زیبا از امام رضا علیه السلام رو هم تقدیم می کنم به تمام خوانندگان و دوستان عزیزم:
  • مهرورزی و دوستی با مردم نصف عقل است.
  • فروتنی آن است که به مردم چیزی را عطا کنی که دوست‌داری به تو عطا شود.
کلا از این پست به بعد گزارش های هواشناسی من شروع میشه.خب چی کار کنم وقتی در شهریور ماه هوا اینقدر سرد می شود من باید یک عکس العملی نشان بدهم. دقیقا یک هفته است که این آسمان ابری با قطرات ریز و درشت مهمان پنجره مان شده. هوا هم که مسلما سرد شده و شوفاژ خانه روشن. فقط ما نمی خواهیم باور کنیم که هوا سرد شده و در برابر روشن کردن شوفاژ مقاومت می کنیم. اصلا دلم نمی خواد از حالا تا آخر اردیبهشت شوفاژ روشن باشه. فعلا که با پوشیدن لباس های کاموایی و گرم داریم مقاومت می کنیم!!
هفته های قبل که مهمانانمان اینجا بودند با هم به شهر مونیخ رفتیم. این شهر مرکز ایالت بایرن و از جمله گران ترین شهرهای آلمان هست. این فصل که هوای آلمان مناسب است معمولا توریست های کشورهای آسیایی و آمریکایی فرصت را غنیمت شمرده و شهرهای توریستی و تجاری را پر می کنند. برای ما جالب بود که خانوم هایی که چادر عربی و پوشیه در سطح شهر تردد می کردند و اکثرا هم خریدهایی از مغازه های مارک و گران در دستشان بود. گویا شاهزاده های عرب حوزه خلیج فارس برای خرید به این شهر آمده بودند. شقایق دوستم می گفت که اینها بعضا در شهرهای مهم اروپا خانه و ویلا هم دارند و حتی با همین پوشیه پشت ماشین می نشینند و به راحتی با جریمه اش هم کنار می آیند.(رانندگی با پوشیه در آلمان قدغن است) 
در یکی از روزنامه های آلمان نوشته بود : اهلا و سهلا-عرب ها آمدند و دارند خوب پول خرج می کنند! 
ما  که مشغول تماشا و عکس گرفتن بودیم وقتی برای استراحت بر روی یکی از نیمکت های خیابان اصلی شهر نشسته بودیم دوربین عکاسی آقای همسر را جا گذاشتیم. حدود 10 دقیقه بعد یادمان آمد و همه نگران شدیم و چشم به خیابان دوختیم تا آقای همسر برود و برگردد و خبر خوش پیدا شدن دوربین را به ما بدهد.خوشحال شدیم که در این مدت 10 دقیقه دوربین در نیمکت خیابان اصلی بر جای خودش باقی مانده بود.
مونیخ بیشتر یک شهر تجاری است تا توریستی. یک میدان اصلی به نام ماریا دارد(میدان ماریا در اکثر شهرهای آلمان هست) و در اطراف آن کلیسای زنان و شهرداری قدیم واقع شده است. ما نمازمان را هم در کلیسای زنان در کنار مجسمه مریم مقدس(س) به دور از هیاهوی توریست ها خواندیم.
مونیخ پارک جنگلی بزرگی در داخل شهر دارد که به English Garden معروف است و وصف دریاچه و حمام آفتاب گرفتن ها کنار آن شنیدنی است!! البته این پارک جنگلی پر از درختان کهنسال و تنومند و گاهی هم زغالخته است که ما با دو بچه در خوردن زغالخته ها شریک شدیم. دو بچه که به سختی قدشان می داد میوه ها را بچینند با حضور ما و کشیدن شاخه های بلند پر از زغالخته به پائین دلی از عزا در آوردند و مادرشان که از فاصله آنها را تماشا می کرد و فکر می کرد بچه هایش خل شدند که به این درخت آویزانند با دیدن چند آدم موجه و متین که مشغول سبک کردن درخت بودند پی به هوش سرشار فرزندانش برد
در اطراف رودخانه شهر مونیخ پر بود از درختان زغالخته و ما همه درختان را از نوازش خود بهره مند نمودیم.
عکس های زیر به غیر از عکس آخری از عکس های گرفته شده توسط آقای همسر هست.
ساختمان شهرداری قدیمی مونیخ
ساختمان شهرداری
مجسمه ای در میدان ماریای شهر مونیخ
نمایی از سقف کلیسا
پارلمان شهر مونیخ- سه پرچم سمت چپ از چپ به راست:پرچم کشور آلمان-اتحادیه اروپا- پرچم ایالت بایرن


مجسمه آزادی در یکی از میدان های شهر


مجسمه  حاکم ایالت بایرن در گذشته


نمای شهر از بالا(عکس از اینترنت)
این توضیح رو یکی از دوستان در کامنت ها نوشته اند:
افسانه ای وجود داره که می گه معمار کلیسای زنان برای تامین منابع مالی برای ساخت بنا با شیطان قرارداد بسته بوده!! این طوری که شیطان با خودش حساب می کرد اگه کلیسایی ساخته بشه که پنجره نداشته باشه بعدها می تونه به عنوان یه مکان شیطانی از اونجا استفاده کنه و به خیال خودش داشته زیرپوستی به معمار القا می کرده که اونجا رو بدون پنجره بسازه! ولی معمار بلا که زرنگتر از این حرفها بوده بعد از توافق با شیطان سر پنجره نذاشتن و پول گرفتن از شیطان و شروع به ساخت، طوری بنا رو ستون بندی می کنه و پنجره رو طوری در انتهای سرسرا قرار می ده که پشت ستونها استتار می شه که شیطان با وجودیکه هر روز سر می زده نمی تونسته اونو ببینه! بعد از اتمام بنا شیطان می آد می بینه اااا، ساختمون روشنه و یه کلیسای واقعیه و می فهمه کلک خورده ولی از اونجایی که ساختمان دیگه خونه ی خدا شده بوده شیطان نمی تونسته وارد بشه و قبل از رفتن با باد، چایی که توی ورودی کلیسا ایستاده بوده محکم و از حرص پاشو تکون می ده که جا پاش باقی می مونه. توی ویکی پدیای Munich Frauenkirche در این مورد یه چیزایی نوشته.

عکس از ویکی پدیا

نظرات 24 + ارسال نظر
محبوبه 81 سه‌شنبه 26 شهریور‌ماه سال 1392 ساعت 05:09 ق.ظ

سلام لیلا جون
سرما که خیلی خوبه .. یکی از دلایلی که باعث میشه من پائیز و زمستان رو دوست داشته باشم همین سرمای هواست..اینکه بجای ایجاد گرمای مصنوعی لباس گرم میپوشی خیلی خوبه
مونیخ منو یاد سریال ارتش سری که جسته و گریخته نگاه میکردم میندازه. خواهرام یادمه با جون و دل پای این سریال مینشستن و من که بچه بودم فقط دیالوگ هاش به گوشم می رسید و "مونیخ" زیاد شنیده می شد
عکس ها هم فوق العاده بود. فکر میکردم از اینترنت باشه. معماری بناها حرف نداره. نمای ساختمان شهرداری رو دوست داشتم
مواظب خودت باش که تازه هوا سرد شده یه وقت سرما نخوری

سلام خانومی
من هم سرما رو دوست دارم ولی الان منتظرش نبودم یکی دو ماه دیگه لطفا بیاد.اسم این سریال رو شنیدم ولی هیچ وقت ندیدم. اینجا هم اکثرا از این برنامه های مربوط به جنگ زیاد نشون میدن تا مردم یادشون نره.
غیر از عکس آخر بقیه از هنر دست آقای همسر می باشد.
ممنون خانومی

زیتون سه‌شنبه 26 شهریور‌ماه سال 1392 ساعت 06:49 ق.ظ http://zatun2002.persinblog.ir

سلام
اکنون که وارد فصل سرما می شویم سعی کنیم شب ها خوراکی سرد واسترس دار مثل کله پاچه ، چلوماهی ، شیربا هندوانه ، شیربدون خرما ، شیرکنار برنج ، ماست با برنج ، ...نخوریم
فرزندیکی ازاهالی محل که کمترازده سال دارد سکته کرده ونیمی ازبدنش فلج شده یکی ازدوستان شب شیربا هندوانه کنارهم خورده دچارخون لختگی وسکته شده
روزانه 300نفردرایران دچار سکته مغزی میشه
مراقب خوراکی خودباشیم وآنرا مدیریت کنیم

سلام
ممنون. ولی کله پاچه اینجا پیدا نمیشه ها!

بسامه سه‌شنبه 26 شهریور‌ماه سال 1392 ساعت 07:43 ق.ظ

وای زغالخته.... به به... منم می خوام...
می گم اونجا یعنی اشکالی نداره از درختا میوه بچینین؟ چون شنیدم تو بعضی از کشورا منع قانونی داره که از درختای خیابون میوه بچینن... پس تو المان زیاد اشکال نداره...
رانندگی با پوشیه؟ ای بابا... شما که انقدر پولدارین خوب یه راننده بگیرین واسه خودتون... چه کاریه؟
دلت اب لیلی جون... ما اینجا هنوز تاپ می پوشیم

بفرمائید قابل شما رو نداره.
نمی دونم تا حالا به این مسئله دقت نکرده بودم که چیدن میوه از درخت می تونه عمل مجرمانه ای باشه. البته از درخت کنار کانال که مکان عمومی است ما زغالخته چیدیم.
من فکر می کنم اون خانوم هایی که از عربستان سعودی هستند و در کشورشون اجازه رانندگی ندارند میان اینجا و دلی از عزا در می آورند. بیچاره مردم عادی شون!
ای بابا دل من رو نسوزون

افسانه سادات سه‌شنبه 26 شهریور‌ماه سال 1392 ساعت 11:19 ق.ظ

باسلام لیلی هواشناس
وای شهریور و شوفاژ ؟؟!! آفرین عکس العملی نشان بده و بگو من سخت در برابر هوای سرد زود رس مقاومت می کنم.
مهمانانتان رفتند ؟ و دوباره به زندگی دو نفره بر گشتید ؟
خدا را شکر که کسی اون دوربین را برنداشته بود وگرنه .............
لیلی جونم ، ماریا کیه ؟ و چرا شخصیت مهمی بوده ؟
لیلی جان اون مجسمه چیه ؟ به نظر من عکس یه نفره که یه مار می خواهد اونو نیش بزنه !!!

سلام بر خانوم تشویق کننده!
فعلا که دارم عکس العمل نشون میدم به شوفاژ خونه.نمی دونم تا کی می تونم مقاومت کنم!!
آآآآآآآآآآه مهمانانمان رفتند و با خودشون گرمی و نشاط رو هم بردند.
ماریا همان مریم مقدس هست.
من هم فکر می کنم اون مجسمه جدال انسان و مار باشه

فهیان سه‌شنبه 26 شهریور‌ماه سال 1392 ساعت 01:01 ب.ظ

لای این متن ساده جمله هایی بودند که جای توقف داشتند.پیداشدن دوربین بعد از ده دقیقه، نماز خواندن در کلیسا..
ممنونم. موفق باشی و نگاه متفاوتت پابرجا.

مبگم من و شما می تونیم زوج خوبی در ارائه مطالب باشیم ها!
بیاین با هم همکاری کنیم.
خواهشمندم. انشالله

محجوبه سه‌شنبه 26 شهریور‌ماه سال 1392 ساعت 01:42 ب.ظ http://www.lebaseshokr.mihnblog.com

یا جمیل
سلام لیلی جان
امیدوارم تو این هوای سرد سالم بمونی

عکس ها فوق العاده بود .ممنووووووون

راستی تا یادم نرفته ... عیدت مبارک

زستگار باشی
اللهم عجل لولیک الفرج

سلام خانومی
دعای گرم شما در این هوای سرد محافظ ماست:
خواهش می کنم. عید شما هم مبارک باشه

مشتاق سه‌شنبه 26 شهریور‌ماه سال 1392 ساعت 02:06 ب.ظ

سلام

شهر زیباییه انشاله همیشه همه جوونای پاک و باایمان مثل شما

شاد وبا نشاط واز زیبایی های زندگی بهره مند باشید

سلام
انشالله

رسول سه‌شنبه 26 شهریور‌ماه سال 1392 ساعت 02:21 ب.ظ http://ecogeek.ir

وبلاگ و نوشته های جالبی دارید :)

ممنون

آوا سه‌شنبه 26 شهریور‌ماه سال 1392 ساعت 04:29 ب.ظ http://www.avamemyself.blogfa.com

سلام لیلای عزیز
1 ماهی هست که وبلاگ شما رو پیدا کردم و قسمت زیادی از آرشیو رو مشتاقانه خوندم. دقت نظر خوب و اشتیاقی که در ارائه ی تفاوتها داری قابل تحسینه و یه چیز خوب از نظر من اینه که حالا که می شه پست های اول آرشیو شما رو با پست های حالا در کنار هم خوند پختگی و بی طرفی بیشتری نسبت به اوایل دیده می شه و این یعنی رشد.
من مدتی در یکی از شهرهای کشور همسایه بایرن زندگی کردم که فاصله کمی با مونیخ داشت و به تبع اون تجربه دیدن این شهر رو داشتم. کیلیسای زنان که نوشتید به گفته ی دوستی که همراه اون مونیخ رو دیدم و اهل باواریا و درشهر مونیخ هم شغلش تورلیدری بود، این Frauen توی این کلمه بیشتر از "زنان" اشاره داره به بانوی ما مریم مقدس و ترجمه اش به کلیسای زنان زیاد مناسب نیست.
راستی، رد پای شیطانو توی کلیسا دیدید؟

سلام خانومی
ای بابا شما یک ماهه اینجا میای و میری بی صدا؟؟!
خودم هم چند روز پیش که به آرشیوم سر زدم این حس رو داشتم. بالاخره دو سال گذشته و همچین یک کمی باید رو به رشد و بهتر شدن باشیم و فرصتی پیش بیاد تا شنیده ها رو ببینیم و خودمون قضاوت کنیم.من فکر می کنم برای قضاوت کردن یک شهر ، یک کشور و یک ملت ... به زمانی بیش از یک سفر کوتاه نیازمندیم. همون طور که وقتی به یک شهر از ایران سفر می کنیم و وقتی می بینیم مثلا نانوایش خوش اخلاق نیست حق نداریم کل اون شهر رو به بی اخلاقیی متهم کنیم.
کلا دنیا دیده بهتر از دنیا خورده است آدم باید ببینه تا یاد بگیره و رشد کنه.
اتریش هم کشور زیبایی است، دلم می خواد اونجا رو ببینم. شما با همسفر خوبی به مونیخ رفتین که اطلاعات خوبی داشته. ما این اطلاعات رو نداشتتیم.ممنون که به من یاد دادین. حیف شد که رد پای شیطان رو ندیدم. بسیار علاقمند هستم که ببینم چه طوریه.آیا این رد پا در کلیسای زنان هست؟

فهیان سه‌شنبه 26 شهریور‌ماه سال 1392 ساعت 06:50 ب.ظ

شما لطف دارید.با کمال میل حاظرم.ولی فکر میکنم الان چیز بدرد بخوری ندارم .بازم با شما

خواهش می کنم. خلاصه ما اینجائیم خانومی. با همدیگه بنویسیم و تحلیل کنیم و انتقاد کنیم و از هم یاد بگیریم

فهیان سه‌شنبه 26 شهریور‌ماه سال 1392 ساعت 07:40 ب.ظ

راستی دید چه بی تعارف بدو بدو گفتم باشه !!

خب من بدون تعارف گفتم، شما هم همون طوری پاسخ دادین دیگه
ببخشید آیکون بوسه اینجا اینقدر تابلوئه!

مهتاب سه‌شنبه 26 شهریور‌ماه سال 1392 ساعت 08:15 ب.ظ

دلت همیشه افتابی باشه عزیزم.


هر کجاهستی خداوند همیشه یارت.

چه عکسای قشنگی .انگار من تو خواب اونارو دیدم.

انشالله
خیلی ممنون
شما چه خواب های خوبی می بینید

نازنین سه‌شنبه 26 شهریور‌ماه سال 1392 ساعت 09:00 ب.ظ http://www.zananegieman.persianblog.ir

سلام .واقعا زیبا بود .خوش بحالتون .و کیف میکنم وقتی تو بلاد کفر اسم نماز رو میشنوم .به شما ایرانی عزیز مسلمان افتخار میکنم

سلام
ممنون خواهش می کنم.
این بندگان خدا هم کافر نیستند ها. مسیحی می باشند
ممنون از حسن نظرت

آوا سه‌شنبه 26 شهریور‌ماه سال 1392 ساعت 09:38 ب.ظ http://www.avamemyself.blogfa.com

بله لی لی جان، یه چیزی شبیه جای پاست توی ورودی همین کلیسا.
افسانه ای وجود داره که می گه معمار کلیسا برای تامین منابع مالی برای ساخت بنا با شیطان قرارداد بسته بوده!! این طوری که شیطان با خودش حساب می کرد اگه کلیسایی ساخته بشه که پنجره نداشته باشه بعدها می تونه به عنوان یه مکان شیطانی از اونجا استفاده کنه و به خیال خودش داشته زیرپوستی به معمار القا می کرده که اونجا رو بدون پنجره بسازه! ولی معمار بلا که زرنگتر از این حرفها بوده بعد از توافق با شیطان سر پنجره نذاشتن و پول گرفتن از شیطان و شروع به ساخت، طوری بنا رو ستون بندی می کنه و پنجره رو طوری در انتهای سرسرا قرار می ده که پشت ستونها استتار می شه که شیطان با وجودیکه هر روز سر می زده نمی تونسته اونو ببینه! بعد از اتمام بنا شیطان می آد می بینه اااا، ساختمون روشنه و یه کلیسای واقعیه و می فهمه کلک خورده ولی از اونجایی که ساختمان دیگه خونه ی خدا شده بوده شیطان نمی تونسته وارد بشه و قبل از رفتن با باد، چایی که توی ورودی کلیسا ایستاده بوده محکم و از حرص پاشو تکون می ده که جا پاش باقی می مونه.
الان قبل از پست کامنت یه سرچی هم کردم توی ویکیپدیای Munich Frauenkirche در این مورد یه چیزایی نوشته و عکس اون ردپا هم هست.

ای بابا چه افسانه بامزه ای . معامله با شیطان. واجب شد یکبار دیگه برم ببینم رد پای شیطان چقدریه!!
اگر اجازه بدین مطلبی که ترجمه کردین رو در داخل متن کپی کنم.

محبوبه 81 چهارشنبه 27 شهریور‌ماه سال 1392 ساعت 05:50 ق.ظ

سلام دوست جون
میبینم که سایت یک پزشک لینک وبلاگت رو تو قسمت لینکدونی سایتش گذاشته و خلاصه اینکه بگم معرووووووف شدی عزیزم

سلام عزیزم
ای بابا الان در سطح جهانی مطرح شدم. به هر جا برسم دوستان قدیمم رو فراموش نمی کنم

Jaejoong چهارشنبه 27 شهریور‌ماه سال 1392 ساعت 08:12 ق.ظ http://paradise-center.mihanblog.com

سلام لینکتون کردم اگه میشه لطفا با عنوان:از چین.کره.ژاپن تا خاورمیانه و همکنون در LA و امریکای لاتین لینک کنید مرسی این شکلکرو دیدم خیلی باهاش حال کردم

سلام
ممنون

mina چهارشنبه 27 شهریور‌ماه سال 1392 ساعت 09:12 ق.ظ

سلام
لیلی جان عکساتون خیلی ماهه .ممنون که منو با خودتون به مونیخ بردین .بازم ممنونم

سلام
قابل شما رو نداشت. باز هم همراه ما بیاین

مرسن چهارشنبه 27 شهریور‌ماه سال 1392 ساعت 10:41 ق.ظ http://www.aghayemusic.com

سلام لیلی خانوم!
الان چند روزه با وبلاگ زیباتون آشنا شدم و انقدر جالب بود که همه اش رو خوندم . من ده سالی هست که در زمینه فناوری اطلاعات و اینترنت و وبلاگ فعالیت می کنم. دقت نظرتون ، نثرتون و بی پرواییتون در عکس جالب گرفتن و مهمتر از همه سادگی باعث جذابیت نوشته هاتون هست. خوندن چیزهای جزیی هم لذت بخش بود. اهمیتی که به مسلمون بودنتون می دید و مسائلی که ممکن من به عنوان یک مسلمون تا یکی دوسال آینده باهاشون در آلمان مواجه بشم جالب بود. و البته هوش سرشارتون! خلاصه نوشته هاتون به دلم نشست. من 59 صفحه وبلاگتون رو با دقت خوندم ولی فقط یه جا اشاره کرده بودین ایالت بایرن هستید (که اونم خودم مطمئن نیستم درست خوندم! :)) ) و نفهمیدم کدوم شهر هستید. من اهواز بزرگ شدم و ساکن شیراز هستم. بازم کامنت می زارم ، واستون آرزوی موفقیت می کنم.

سلام
اینقدر که شما از من تعریف کردین الان احساس می کنم همردیف پروین اعتصامی و سیمین دانشور (البته همسر ایشان سفرنامه نویس بود) هستم.-ببخشید که فعلا اسامی دیگر بزرگان زن ادبیات فارسی رو یادم نیست-
گذشته از این مطلب شما لطف دارین. نوشته های من همچین تعریفی هم ندارد چون نگاه دخترانه و جزئی نگر در آن است(در مورد عکس ها این موضوع کاملا مشهود است) یه سوال:شما هوش سرشار رو از کجا فهمیدین؟؟؟
بله درست در ذهن دارید من نام ایالت مان را نوشتم و به شهرمان اشاره ای نکردم چون شهرمان اونقدر کوچولو هست که کسی نمی شناسدش.
خوش اومدین.امیدوارم باز هم از نظراتتون بهره مند بشیم.(باز هم از این تعریف های خوب خوب بنویسید!!!)

بهاره چهارشنبه 27 شهریور‌ماه سال 1392 ساعت 12:49 ب.ظ

سلام لیلی جان
قدر این سرما رو بدون چند روز پیش انقدر اینجا گرم بود دوست داشتم برم خورشید رو خفه کنم
مرسی عکس ها و اطلاعات جالبی بود.

سلام من خودم هم سرما رو دوست دارم ولی نه اینقدرها دیگه. نه اینقدر زود و غیرمنتظره!
اگر دستت به خورشید رسید به جای خفه کردن بی زحمت هلش بده بیاد این طرفها!!
خواهش می کنم، قابلی نداشت

مریم پنج‌شنبه 28 شهریور‌ماه سال 1392 ساعت 10:50 ق.ظ

خیلی ممنون از حدیث های قشنگی که نوشتی واقعا ما از بقیه توقع انجام وظیفه داریم ولی خودمون وظایفمون رو انجام نمیدیم! ایشاله کم کم آدم شیم!!

میگم از این English Garden هم یه عکس میذاشتی! خب میخوام ببینم سبک باغ سازیش چه جوریه! لابد مدل انگلیسیه دیگه!

دقیقا نمازتون رو کجای کلیسا خوندین؟

خواهش می کنم قابل نداشت.ما انسان ها اصولا توقعاتمون از دیگران زیاده!
ما سبکش رو ندیدیم چون اون قدر درخت هاش بلند بود نمی شد چیزی دید!!! بله از روی باغ های انگلیسی ساختن.
ما نمازمان را در انتهای کلیسا در کنار مجسمه مریم مقدس خواندیم. اگر عکسش رو پیدا کنم می ذارم

نرگس پنج‌شنبه 28 شهریور‌ماه سال 1392 ساعت 07:05 ب.ظ

چه پست قشنگی بووود!

کلیسای زنان مخصوص خانوم‌ها است؟

ما هم هفته پیش که اصفهان بودیم، روی یکی از نیمکت‌های چهارباغ نایلون خریدمون رو جا گذاشتیم. بعد 20 دقیقه که یادمون اومد و برگشتیم سر جاش بود. فقط یکی گذاشته بود بالای نیمکت.

قابل شما رو نداره
یکی از دوستان در کامنتش نوشته بود که کلیسای زنان در واقع به نام مریم مقدس نام گذاری شده و منظور "مادر باکره" است.
آفرین به اصفهانی های امانت دار-همه جا آدم های خوب هست و انشالله که روز به روز هم بیشتر بشوند.

آبلوموف شنبه 30 شهریور‌ماه سال 1392 ساعت 05:05 ق.ظ http://ablomof.blogfa.com

سلام
شما بدون اغراق آنقدر خوب و قشنگ زیبایی های یک مکان یا شئی رابا نوشته ها و عکس هایتان توصیف می کنید که حس نزدیکی با موضوع به منِ خواننده دست می دهد .
کاش سازمان گردشگری اینجا هم افرادی کاربلد مثل شما را داشت . هر چند خیلی از داشته هایمان در حال از بین رفتن است .
و یک سلام و تشکر ویژه از آقای همسر که عکس های زیبایشان کار را تمام کرده است !

سلام
ممنون از حسن نظرتون. نوشته های من اینقدرها هم تعریف نداره که شما می فرمائید.
فکر کنم من باید در قسمت تبلیغات گردشگری کار کنم!!
ممنون، هنر عکاسی ایشان زبانزد خاص و عام است

مهتاب شنبه 30 شهریور‌ماه سال 1392 ساعت 08:29 ق.ظ

دین های اسمانی همه انسانهارو به امانتداری و دوستی و محبت بهم دعوت می کنند.

که یکی پس از دیگری کامل میشن .........و یهود مسیحیت واسلام

باید ادیان رو از دستبرد وانحراف دور نگه داریم تا بشر از قوانینی که خداوند برایش طراحی کرده استفاده بهینه رو ببره.


والا چقدر سخنرانی و افاضات نمودم.

بله. باید تحریفات دین مون را بشناسیم تا آن را صحیح به نسل آینده تحویل بدیم
شما لطف دارین

ابی اناری FC دوشنبه 3 شهریور‌ماه سال 1393 ساعت 09:19 ق.ظ http://piratelove.mihanblog.com/

سلام توصیفتون در مورد شهر خیلی خوب بود
ولی کاش به زبان اصلی می بود که بیشتر بهره میبردیم بههر حال مرسی
راستی یدونه هم متن از قوانین رانندگی در المان رو بزارید خیلی خوب میشه
به وب منم سر بزنین ممنون

سلام
ممنون
متوجه نشدم منظورتون از زبان اصلی چیه؟ چی به زبان اصلی باید نوشته می شد.
ما چون خودمون ماشین نداریم با قوانین راهنمایی رانندگی ارتباطی نداریم.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد