زندگی پر از خاطره است...

زندگی پر از خاطره است...

خاطرات زندگی من در آلمان
زندگی پر از خاطره است...

زندگی پر از خاطره است...

خاطرات زندگی من در آلمان

شهر مونیخ

اول از همه میلاد امام رضا علیه السلام، امام مهربانی و کرامت بر همه مبارک باشه. این دو تا حدیث زیبا از امام رضا علیه السلام رو هم تقدیم می کنم به تمام خوانندگان و دوستان عزیزم:
  • مهرورزی و دوستی با مردم نصف عقل است.
  • فروتنی آن است که به مردم چیزی را عطا کنی که دوست‌داری به تو عطا شود.
کلا از این پست به بعد گزارش های هواشناسی من شروع میشه.خب چی کار کنم وقتی در شهریور ماه هوا اینقدر سرد می شود من باید یک عکس العملی نشان بدهم. دقیقا یک هفته است که این آسمان ابری با قطرات ریز و درشت مهمان پنجره مان شده. هوا هم که مسلما سرد شده و شوفاژ خانه روشن. فقط ما نمی خواهیم باور کنیم که هوا سرد شده و در برابر روشن کردن شوفاژ مقاومت می کنیم. اصلا دلم نمی خواد از حالا تا آخر اردیبهشت شوفاژ روشن باشه. فعلا که با پوشیدن لباس های کاموایی و گرم داریم مقاومت می کنیم!!
هفته های قبل که مهمانانمان اینجا بودند با هم به شهر مونیخ رفتیم. این شهر مرکز ایالت بایرن و از جمله گران ترین شهرهای آلمان هست. این فصل که هوای آلمان مناسب است معمولا توریست های کشورهای آسیایی و آمریکایی فرصت را غنیمت شمرده و شهرهای توریستی و تجاری را پر می کنند. برای ما جالب بود که خانوم هایی که چادر عربی و پوشیه در سطح شهر تردد می کردند و اکثرا هم خریدهایی از مغازه های مارک و گران در دستشان بود. گویا شاهزاده های عرب حوزه خلیج فارس برای خرید به این شهر آمده بودند. شقایق دوستم می گفت که اینها بعضا در شهرهای مهم اروپا خانه و ویلا هم دارند و حتی با همین پوشیه پشت ماشین می نشینند و به راحتی با جریمه اش هم کنار می آیند.(رانندگی با پوشیه در آلمان قدغن است) 
در یکی از روزنامه های آلمان نوشته بود : اهلا و سهلا-عرب ها آمدند و دارند خوب پول خرج می کنند! 
ما  که مشغول تماشا و عکس گرفتن بودیم وقتی برای استراحت بر روی یکی از نیمکت های خیابان اصلی شهر نشسته بودیم دوربین عکاسی آقای همسر را جا گذاشتیم. حدود 10 دقیقه بعد یادمان آمد و همه نگران شدیم و چشم به خیابان دوختیم تا آقای همسر برود و برگردد و خبر خوش پیدا شدن دوربین را به ما بدهد.خوشحال شدیم که در این مدت 10 دقیقه دوربین در نیمکت خیابان اصلی بر جای خودش باقی مانده بود.
مونیخ بیشتر یک شهر تجاری است تا توریستی. یک میدان اصلی به نام ماریا دارد(میدان ماریا در اکثر شهرهای آلمان هست) و در اطراف آن کلیسای زنان و شهرداری قدیم واقع شده است. ما نمازمان را هم در کلیسای زنان در کنار مجسمه مریم مقدس(س) به دور از هیاهوی توریست ها خواندیم.
مونیخ پارک جنگلی بزرگی در داخل شهر دارد که به English Garden معروف است و وصف دریاچه و حمام آفتاب گرفتن ها کنار آن شنیدنی است!! البته این پارک جنگلی پر از درختان کهنسال و تنومند و گاهی هم زغالخته است که ما با دو بچه در خوردن زغالخته ها شریک شدیم. دو بچه که به سختی قدشان می داد میوه ها را بچینند با حضور ما و کشیدن شاخه های بلند پر از زغالخته به پائین دلی از عزا در آوردند و مادرشان که از فاصله آنها را تماشا می کرد و فکر می کرد بچه هایش خل شدند که به این درخت آویزانند با دیدن چند آدم موجه و متین که مشغول سبک کردن درخت بودند پی به هوش سرشار فرزندانش برد
در اطراف رودخانه شهر مونیخ پر بود از درختان زغالخته و ما همه درختان را از نوازش خود بهره مند نمودیم.
عکس های زیر به غیر از عکس آخری از عکس های گرفته شده توسط آقای همسر هست.
ساختمان شهرداری قدیمی مونیخ
ساختمان شهرداری
مجسمه ای در میدان ماریای شهر مونیخ
نمایی از سقف کلیسا
پارلمان شهر مونیخ- سه پرچم سمت چپ از چپ به راست:پرچم کشور آلمان-اتحادیه اروپا- پرچم ایالت بایرن


مجسمه آزادی در یکی از میدان های شهر


مجسمه  حاکم ایالت بایرن در گذشته


نمای شهر از بالا(عکس از اینترنت)
این توضیح رو یکی از دوستان در کامنت ها نوشته اند:
افسانه ای وجود داره که می گه معمار کلیسای زنان برای تامین منابع مالی برای ساخت بنا با شیطان قرارداد بسته بوده!! این طوری که شیطان با خودش حساب می کرد اگه کلیسایی ساخته بشه که پنجره نداشته باشه بعدها می تونه به عنوان یه مکان شیطانی از اونجا استفاده کنه و به خیال خودش داشته زیرپوستی به معمار القا می کرده که اونجا رو بدون پنجره بسازه! ولی معمار بلا که زرنگتر از این حرفها بوده بعد از توافق با شیطان سر پنجره نذاشتن و پول گرفتن از شیطان و شروع به ساخت، طوری بنا رو ستون بندی می کنه و پنجره رو طوری در انتهای سرسرا قرار می ده که پشت ستونها استتار می شه که شیطان با وجودیکه هر روز سر می زده نمی تونسته اونو ببینه! بعد از اتمام بنا شیطان می آد می بینه اااا، ساختمون روشنه و یه کلیسای واقعیه و می فهمه کلک خورده ولی از اونجایی که ساختمان دیگه خونه ی خدا شده بوده شیطان نمی تونسته وارد بشه و قبل از رفتن با باد، چایی که توی ورودی کلیسا ایستاده بوده محکم و از حرص پاشو تکون می ده که جا پاش باقی می مونه. توی ویکی پدیای Munich Frauenkirche در این مورد یه چیزایی نوشته.

عکس از ویکی پدیا