زندگی پر از خاطره است...

زندگی پر از خاطره است...

خاطرات زندگی من در آلمان
زندگی پر از خاطره است...

زندگی پر از خاطره است...

خاطرات زندگی من در آلمان

مهمانی از عراق

جایتان خالی دو روز است که هوا آفتابی شده و ما با دیدن اشعه های خورشید به تراس دویده و دستان خود را بسان کودکان مشتاق تنبیه به سمت خورشید دراز می کنیم تا با خط کش گرمش ما را نوازش دهد. البته تا حد امکان هم از حمام آفتاب بهره مند می شویم. جایتان خالی شنبه مهمان داشتیم. یک آقای کرد عراقی که در مسجد باهاش آشنا شده بودیم و قبلا از او گفته بودم. عدنان سر موقع آمد با یک ظرف شیرینی. گفت شیرینی را از مغازه ترک ها خریده و به صاحب مغازه گفته به خانه ایرانی ها میروم و در ایران رسم است که به خانه دوست جدید می روند برای یکدیگر شیرینی می برند. آقا عدنان مادرش ایرانی و پدرش عراقی است. البته ایشان تاکید می کرد من کرد عراق هستم. بعد از سقوط صدام ،کردستان عراق خودمختار شده و برای خودشون رئیس جمهور و تشکیلات جداگانه دارند. خلاصه ایشان تلاش بسیار می کرد که فارسی سخن بگوید و بعد وقتی کلمه فارسی اش را نمی دانست می زد روی کانال عربی و اگر ما معنی اش را نمی فهمیدیم می زد روی کانال آلمانی!! ایشان از خاطرات نوجوانی اش و حمله صدام حسین به کردهای عراق تعریف کرد که به ایران پناهنده شده بودند و خاطره خوبی از مهمان نوازی ایرانی ها داشت. عدنان از اخبار سیاسی روز مطلع هست و گاهی که ما را می بیند نظر ما را هم می پرسد که مثلا رئیس جمهور جدیدتان مبارک! و یا از اردوگاه اشرف چه خبر؟ بعد از اخباری مبنی بر کاربرد سلاح شیمیایی در سوریه می گفت که موقع بمباران حلبچه (در کردستان عراق) توسط صدام تنها کسانی که از این واقع فیلم تهیه کردند و به آن اعتراض کردند ایرانی ها بودند. البته می گفت که دوستانی از مسلمانان شمال آفریقا دارد که طرفدار صدام هستند چون او در مقابل یک حکومت شیعی (یعنی ایران) جنگیده است!!
می گفت که ما با ایرانی ها فرهنگ مشترک داریم. مثلا سر کلاس زبان من از فرهنگ بومی و سنتی عراق جشن نوروز را نام بردم. هر چند که یک پسر ایرانی سر کلاس اعتراض کرد و گفت نوروز مال ماست.
چند تا داستان تعریف کرد که در دوران زندگی و پناهندگی در ایران مثلا هم وطنش به او کمک نکرده ولی یک شیعه ایرانی به آنها کمک کرده. البته او تاکید می کرد که عشیره مادری اش(اقوام مادری) در طرف های غرب ایران ساکن هستند. در 14 سالی که در آلمان بوده فقط دو بار به دیدار خانواده اش در سلمانیه عراق رفته و تعریف می کرد که چقدر الان اوضاع فرق کرده و آدم ها پول دوست شدند. همه دنبال نو کردن ماشین و طبقه رو طبقه ساختن خانه هایشان هستند و دیگر کسی به فامیل و صله رحم توجه نمی کند.
خلاصه حرف های بسیاری گفته شد. عدنان می گفت دلبسته دخترعمویش هست و عمویش با ازدواج آنها موافقت نمی کند. و بعد از این همه سال هم او و هم دخترعمویش ازدواج نکرده اند. به او گفتیم نظر خود دخترعمویت چیست می گفت من خجالت می کشم با او رو در رو حرف بزنم. البته گفت که برای ازدواج اقدام کرده ولی هنوز موفق نشده.
چند روز قبل که او را در خیابان دیده بودیم موقع خداحافظی او گفت "یاالله" و آقای همسر طبق عادتش گفت "یا علی" و این کلمه یا علی برای او لاینحل باقی مانده بود. تا این که همان روز مهمانی این مسئله را مطرح کرد.آقای همسر بهش گفت علی از صفات خداوند است و به معنی بلندمرتبه.عدنان گفت منظورت "اعلی" است؟ ما هم گفتیم هم معنی است. آقای همسر برایش دعای جوشن کبیر رو که درشب های قدر خوانده می شود و از صفات خداوند به علی اشاره می کند را مثال زد ولی گویا ایشان این دعا را نمی شناخت. خلاصه دعا را به او نشان دادیم و او چند سطر آن را خواند و گفت چه دعای خوبی است حتما شما بخوانید. ما بهش گفتیم دعای جوشن کبیر خدا را با صفاتش و اسامی اش معرفی می کند. او گفت ما از دعاهای قرآنی استفاده می کنیم . چون می ترسیم بقیه دعاها و متون بدعت باشد. در نظر داشته باشید که منابع اهل سنت د دعا و حدیث از صحابه است که همه اش صحیح و مستند نیست و در برخی دیدگاه ها شیعه را به عنوان یک بدعت در دین اسلام به ایشان معرفی کرده اند. خلاصه ایشان گفت که نیت مهم است و هدف شما از "یا علی" خدا بوده است.
ضمنا عدنان از قرآن و نماز خواندن مسجد ترک ها شکایت می کرد و می گفت آیات قرآن را به طور صحیح تلفظ نمی کنند. مثلا "الحاویه" با "الهاویه" فرق عمده ای دارد.
کمی از خانواده اش و وضعیت مالی قدیم و فعلی شان گفت. می گفت الان مردم نسبت به گذشته مرفه تر شدند و من بچه بودم چقدر خانه مان مخروبه بود اما حالا چه خونه خوبی ساخته اند. البته او گفت که برای خانواده اش کمک مالی هم می فرستاده. می گفت هفته ای یکی دو بار با مادرم تلفنی صحبت می کنم و همیشه مرا دعا می کند و می گوید انشالله موهای پایت سفید شود!!(منظورش این است که اینقدر عمر کنی و پیر شوی که حتی موهای پا که دیرتر از همه سفید می شود سفید شوند!!) ولی می گفت من همیشه به مادرم می گویم که برایم دعا کن عاقبت به خیر شوم.
 یک سری حرف های دیگر هم گفته شد که چون بار سیاسی و مذهبی دارد بازگو نمی کنم. در کامنت هایتان توجه داشته باشید که ممکن است از همه فرقه های اسلامی این وبلاگ را مطالعه کنند.
این متن را دیشب همان طور که به سخنرانی  مستقیم رئیس جمهور در سازمان ملل (از سایت خود سازمان ملل) گوش می دادم و با داداش جان تحلیل می کردیم تایپ کردم


یک ماشین مدل قدیمی در شهر


 یک مغازه فروش صنایع دستی شرق آسیا

مجسمه های شرقی

جلوی ورودی کتابخانه وقتی باران می بارد چترها ردیف می شوند


همه چترهایشان را در بدو ورود روی زمین می گذارند تا خشک شود

نظرات 31 + ارسال نظر
مشتاقی چهارشنبه 3 مهر‌ماه سال 1392 ساعت 08:39 ب.ظ

سلام

شنیدن و دانستن افکار و عقاید دیگران جالبه مخصوصا که ساده

و صادقانه باشد. بالاخره انسانها هرکدوم یه جوری به زندگی و دنیا

نگاه میکنن.عمل به اعتقاد مهمه و مهمتر یافتن اعتقاد صحیح.

ممنون که با حوصله این مطالب مفید رو جمع آوری و برای ما

مینویسی.

ُسلام
عقایدی که آدم ها با درک و بینش خودشون اون رو تحلیل کردن و ارائه می دن جالبه.
خواهش می کنم

فرناز چهارشنبه 3 مهر‌ماه سال 1392 ساعت 09:29 ب.ظ

جالب بود. ممنون

خواهش می کنم
قابل نداره

آرمان چهارشنبه 3 مهر‌ماه سال 1392 ساعت 10:05 ب.ظ

خیلی ممنون از عکسهای خوب و آموزنده ای که میذاری. شیوه تعریف کردن وقایعتون هم خیلی عالیه
خسته نباشید
یا علی

خواهش می کنم.

محبوبه 81 پنج‌شنبه 4 مهر‌ماه سال 1392 ساعت 07:24 ق.ظ

سلام دوستم

لیلا چقدر خوب حرفهای این آقا عدنان یادت مونده معلومه خیلی با دقت و حوصله گوش دادی. من حرفهای کسی زیاد یادم نمی مونه مخصوصاً که در مورد مسائل سیاسی و دینی و خلاصه مسائل پیچیده باشه. ولی تو خوب دقت کردی به حرفهاش و یادت مونده. آفرین
من همیشه فکر میکردم وقتی میگن "یا علی" منظور حضرت علی (ع) هست . الان فهمیدم که منظور علی از صفات خواست

غذا واسه این آقا عدنان چی درست کردی ؟؟ (آیکون کنجکاوی)
عزیزم چه مرتب چترها رو گذاشتن بیرون . از اینهمه دقت در جزئیات و نظم و ترتیب لذت میبرم. اینجا که هر بار میرم بیرون از خونه دائم بی نظمی بی توجهی شلوغی و بی مبالاتی آدما کفریم میکنه


رنگ سبز فیروزه ای تو فرهنگ شرق گویا جایگاه ویژه ای داره

سلام دوست جونی
خب اگر کسی فارسی رو با کلمات عربی قاطی حرف بزنه چون جمله هاش بامزه میشه آدم یادش می مونه
من هم فکر می کنم منظور ما از یا علی همون حضرت علی باشه ولی برای سنی ها که مسئله توسل به ائمه شرک محسوب میشه باید اینجوری تفسیر کرد.
غذا عدس پلو با گوشت چرخ کرده سرخ کرده درست کردیم.
از بس تو حساس و دقیق هستی به کوچکترین بی نظمی آشفته میشی

فرشته پنج‌شنبه 4 مهر‌ماه سال 1392 ساعت 07:31 ق.ظ

سلام. از نوع نوشتن و تعریف وقایع،من اینطور فهمیدم که شما آدم بصری هستید. و البته بسیار شیرین هم مینویسی

سلام
ممنون از تحلیل تون. من سعی می کنم آنچه را می بینم با توصیف برای دیگران تجسم کنم.

بسامه پنج‌شنبه 4 مهر‌ماه سال 1392 ساعت 09:43 ق.ظ

به به چه عکسهایی...
چترا خیلی قشنگن ولی من قدم زدن زیر بارون رو دوست دارم..فوقش اینه که ادم کلاه میزاره سرش... حیف نیست موقع بارون ادم چتر بگیره بالای سرش؟

قابل شما رو نداره.
اگر بارون گاه گداری بیاد قدم زدن زیر اون بدون چتر مزه داره ولی بارون هر روزه دیگه لطفش برای قدم زدن کمه.اونهایی که سوار دوچرخه می شوند کلاه سر کردن براشون بهتره

افسانه سادات پنج‌شنبه 4 مهر‌ماه سال 1392 ساعت 02:08 ب.ظ

باسلام لیلی جان
چه قدر خوب که دوباره آفتاب مهمان شما شد.
از 14 سالگی دیگه تا حالا نرفته ؟ وای چه قدر بد !!!
چه قدر خوبه که درباره ی صفات خدا برای او توضیح دادی .
چه ماشین جالبی. من تا حالا ماشین قدیمی ندیده بودم.
جه رنگ قشنگی داره !!!
مجسمه ها هم قشنگ هستند
اون چتری که سیاه و سفید است و عکس آدمک داره هم بامزه است.

سلام خانومی
بله ما مهمان جدیدمان یعنی آفتاب رو بسیار دوست میداریم.
نه ایشون 14 ساله که در آلمان زندگی می کنه و در این مدت دو بار به وطنش برگشته.
ماشین های قدیمی بعضا جالب هستند.
چه خوش سلیقه این شما

نونا پنج‌شنبه 4 مهر‌ماه سال 1392 ساعت 03:52 ب.ظ

سلام گلی.من چند روزه با وبلاگ آشنا شدم.خیلی قشنگ و ساده و روون مینویسی.و البته با حوصله:) موفق باشی گلی :*

سلام خانومی
خوش اومدین. نظر لطف تون هست

نرگس پنج‌شنبه 4 مهر‌ماه سال 1392 ساعت 08:37 ب.ظ

خیلی جالب بود

خواهش می کنم

لیلی پنج‌شنبه 4 مهر‌ماه سال 1392 ساعت 11:30 ب.ظ http://www.manamleili.blogfa.com

چه جالب. ولی خداییش منظور همسرت از علی خدا بوده؟

نه منظورش همان بوده که در ایران مصطلح است

نرگس جمعه 5 مهر‌ماه سال 1392 ساعت 01:16 ب.ظ http://nbeheshti.persianblog.ir/

سلام خانومی
میخواستم یه سوال بپرسم
توی آلمان هم برای آنتن دهی موبایل ها از همین آنتن های ایران استفاده میشه؟
واقعیتش الان تو ایران به دلیل تعدد شرکت ها انتن ها هم متعدده واین آنتن ها غالبا در محیط های عمومی نصب میشن
بعضی از این جاها مدارس هستند که این مساله کمی نگران کننده س
میخواستم بدونم تو کشورهای دیگه از جمله آلمان وضعیت چطوره؟

سلام خانومی
تا امروز من اصلا به این نکته توجه نکرده بودم. امروز هم توی خیابون نگاه کردم و آنتن تقویتی موبایل از اینها که توی ایران هست ندیدم. نمی دونم آیا آنتن ها شکل دیگه هستن یا از روش دیگه ای استفاده می کنند.
از دوستانم در این زمینه می پرسم و جواب رو همین جا می نویسم.

نرگس جمعه 5 مهر‌ماه سال 1392 ساعت 04:22 ب.ظ

آبجییییی! من عاشق نوشته‌هاتم! روزی چند بار میام میخونم!

دیدی مریم گلی ما رفت؟ حسابی هم دلش برای تو تنگ شده بود که همراهش بری!

من هم عاشق تو هستم و تو روز چند بار میا سر بزنم ببینم کی چراغت روشنه.
آخی تنها رفت؟

نرگس جمعه 5 مهر‌ماه سال 1392 ساعت 04:24 ب.ظ

چترهای دم در کتابخونه خیلی قشنگ بوووودن!

همیشه عکسهات هم قشنگن!

ممنوووووووون

مهتاب جمعه 5 مهر‌ماه سال 1392 ساعت 05:32 ب.ظ

سلام گل دختر ایرانی مسلمان

چه خوب بو د که همه مسلمانان متحد می بودن .ای خدا......

سلام
بله ای کاش.ای خدا ای خدا....

mina جمعه 5 مهر‌ماه سال 1392 ساعت 06:34 ب.ظ

سلام لیلی جان
خوبه آدم عقاید دیگران رو بشنوه ولی فکر کنید اگر آدمها از ازل تا ابد به یه عقیده و مذهب بودند زندگی چه میشد اصل اینه که در هر راهی هستی نور و روشنایی رو که به اصل و منبع وصله پیدا کنی ، تو هر راهی هستی اصلا بدم نمی یاد از هر قوم و مذهب و دینی دوستی داشته باشیم که فقط به عدالت و خوبی ونیکی و خوبی و .... اینها فکر کنند و عمل کنند اصلا به خاطر همین خدا تفاوتها رو گذاشت تا انسانها خودشون خودشونو به سعادت برسونند . علی اعلی و .... یعنی خوبی صفا عدالت و هر انچه مثبت که ما رو به سعادت نزدیک می کنه .

سلام. آشنا شدن با عقاید و دیدگاه های دیگران بسیار خوب و غنیمت است. ولی من فکر می کنم خدا پیدا کردن راه رو به عهده خود بشر به تنهایی نگذاشته و راهنما و چراغ راه رو هم فرستاده تا انسان با کمک عقل خودش اون راهنما را بپذیره و به جاده سعادت قدم بگذاره

فرناز جمعه 5 مهر‌ماه سال 1392 ساعت 07:59 ب.ظ

سلام.
می خواستم بپرسم چرا شما اونجا برنج نمی خوردید؟ خب گوشت حلال نبود ولی مشکل برنج چی بود؟
ممنون

سلام.ما اینجا برنج می خوریم همون قدر که در ایران می خوردیم.
الان نمی دونم در کجای این متن اشاره کردم که گوشت حلال نداریم. اکنون ما هم گوشت حلال داریم هم برنج.

مریم جمعه 5 مهر‌ماه سال 1392 ساعت 08:51 ب.ظ

هم اکنون صدای مرا از کوی می شنوید! نه جدا واقعا الان شما صدای منو میشنوید؟؟! منظورم اینه که پیام مرا می خوانید!
خب لیلی تو چرا نیستی که با من بیای اینجا؟ دو تایی با هم وسایلمو بچینیم! هااااااااا؟

به به بر دانشجوی فعال و درس خون!!
من الان در کنارت هستم، می تونی من رو ببینی؟ روح لطیف من در کنارت هست و الان که وسایل رو می چینی نظارت می کنم که پس فردا یه چیزی یادت رفت بتونی از من بپرسی

بید مجنون جمعه 5 مهر‌ماه سال 1392 ساعت 08:58 ب.ظ http://chatreman.persianblog.ir

لیلی جان
ذکاوت شما در تحلیل به موقع کلام همسر برای حفظ وحدت مسلمانان واقعا ستودنی است.
این تعامل ها واقعا افق دید آدم را وسیع می کند و بینش جدید به آدم تزریق می کند.

ممنون. برای حفظ وحدت و کم رنگ کردن تفاوت ها گاهی باید از دلبستگی ها و تعلق خاطرها گذشت(منظورم علاقه و وابستگی به ائمه و کلام ایشان است)
بله آشنایی با دیدگاه های مختلف دینی و اجتماعی دنیای آدم رو وسیع می کنه

فرناز جمعه 5 مهر‌ماه سال 1392 ساعت 09:28 ب.ظ

راستش من اون اولها رومی خوندم و اونجا دیدم نوشته بودید.ولی خب فکر کردم شاید برنج های اونجا هم مشکلی دارن. من و همسرم هر 2 ماهی یکبار به دوسلدورف می رویم و البته هنوز اقامت دائم نداریم. منم مثل شما اونجا با حجابم و تمام ایرانیهایی که دیدم اینطور نبودند و خی از آشنایی با شما خوشحال شدم.
میدونی کسی که به آلمان رفته خیلی بیشتر از خواندن این نوشته ها لذت می برد. من به خوبی تمام مطالب نوشته شما رو می تونم تجسم کنم. و انگار خودم همه رو تجربه کردم. و البته ما پروازمون از دوسلدورف است و با ماهان می رویم و خب این معطلی سوختگیری رو هم نداریم.
ما هم انشاالله 4 شنبه پرواز داریم. البته برای چند هفته هستیم.
تمام اونچه می نویسی برای منم اتفاق افتاده. همین رفت و آمدها و همین مغازه ها و .....
عالیه و واقعا ازتون ممنونم.راستی منم کامپیوتر خوندم .
موفق باشی..

به به سلام هموطن هم کشور!!
زودتر خودتون رو معرفی می کردین. چون از پروکسی استفاده می کنید من از روی آی پی تشخیص ندادم که از کدوم کشور هستید و البته متوجه نشدم که هر دو ماه از کجا میرید دوسلدروف؟
البته اینها مهم نیست مهم اینه که حال شما خوبه؟! خوشحال شدم که یک مشابه به خودم پیدا کردم!! بالاخره مهندس هستیم دیگه!
و البته داشتن خاطرات مشترک هم جزء شباهت هاست.
خواهش می کنم. منتظر دیدارتون در این هوای سرد هستیم!!

برنج های شما مشکل دارند؟

فرناز جمعه 5 مهر‌ماه سال 1392 ساعت 10:38 ب.ظ

نه لیلا جان. من تو نوشته ای قبلیتون احساس کردم شاید برنج ها مشکل دارن که برنج نمی خورید. وگرنه ما که برنج خوریم.:)
ما از ایران می آییم. همسر بنده اونجا شرکت داره و ما هم برای اقامت چمد سال قبل اقدام کردیم و پذیرفته شدیم ولی در آلمان دائم نیستیم . چون بیشتر کار ایشون تهرانه ونمی تونه بیخیال کارش بشه. برای همین همش در رفت و آمدیم. هر وقت میام دلم برا اونجا تنگ میشه و هر وقت میرم دلم برای اینجا:)
من برای آشنایی خواهرم با آلمان یه پرینت از نوشتهای شما گرفتم تا بخونه و با اونجا آشنا بشه. چون من حوصله گفتن ندارم. شما کار من رو آسان کردید... البته با اجازه شما و به اسم خودتون هم هست.

ای بابا ایرانی ها که برنج خورهای حرفه ای هستند و هر جا میرند تلاش می کنند گرسنه از سر سفره بلند نشوند(به کسی برنخوره، همه این طور نیستندها!!)
این جوری خیلی خوبه که دلتون خیلی تنگ نمیشه و می تونین هر از گاهی به هر دو تا کشور سر بزنید. خیلی بهتر از حالتی است که آدم مجبور باشه برای چند سال دوری رو تحمل کنه.
قبل از اومدن تا می تونی کباب بخور که خوشمزه است!!!(جای من هم بخور)
شما لطف دارین خودتون که تجربه تون بیشتر از منه ولی خب حوصله تعریف کردن هم مسئله مهمی است. بای این لطف شما باید کم کم برم تو خط چاپ کتاب خاطراتم!!!!!!

نرگس شنبه 6 مهر‌ماه سال 1392 ساعت 05:20 ق.ظ http://nbeheshti.persianblog.ir/

ممنون عزیزم
لطف میکنی
یکی از اقوام هم که چند وقت قبل سوئد بود می گفت من آنتن ندیدم
خوشحال میشوم بدونم سیستم جایگزینی برای این آنتن ها وجود داره یا نه؟
منتظرم

چشم

صحرا شنبه 6 مهر‌ماه سال 1392 ساعت 06:19 ق.ظ http://sahra1359.parsiblog.com

خیلی جالب بود . ما که اینجاییم مخصوصا من که توی کویرم . دلمون لک میزنه واسه باروون و شما واسه آفتاب.ما وقتی هوا ابری میشه خدا خدا میکنیم واسه اومدن بارون و شما از شنیدن خبر هوای آفتابی اینقدر خوشحال میشید. حرفای آقا عدنان چه دلنشین بود .

من هم بچه کویرم ولی این مدت که اینجا زندگی کردم به چشمم دیدم که مردم هر جای دنیا آرزوی چیزی رو دارند که در آسمانشان نیست

زیتون شنبه 6 مهر‌ماه سال 1392 ساعت 12:27 ب.ظ http://zatun2002.persinblog.ir

نازنین شنبه 6 مهر‌ماه سال 1392 ساعت 01:42 ب.ظ http://www.zananegieman.persianblog.ir

خیلی جالب شنیده ها رو توضیح دادین خوشم اومد .بنظر من خیلی چیزها رو نمیشه واسه دیگران توصیف کرد چون اونها با این عقاید رشد نکردند ....باید ابهاش زندگی کنی تا بفهمی یعنی چی؟ دعای جوشن کبیر رو هر کسی نه میتونه بخونه و نه میتونه قداستش رو درک کنه ....

کاملا با نظرتون موافقم شنیده ها رو نمیشه بیان کرد. عقایدی که آدم باهاش بزرگ شده در گوشت و خونش فرو میره و تغییرش سخته. حتی فکر کردن به غیر از اون هم برای بعضی ها غیرممکنه

مضراب شنبه 6 مهر‌ماه سال 1392 ساعت 06:52 ب.ظ

اینجا هوا هنووووووز گرمه.. انگار نه انگار پاییز شده.. دریغ از یه چکه بارون اصنشم..
دعوای بین شیعه و سنی برام ملموس نیس..

ای بابا پائیز چه زود اومد اینجا و چه دیر میاد اونجا.
خب آدم اگر در محیطی قرار بگیره که این بحث ها براش مطرح بشه توی فکر میره و میره دنبال جوابش

زینب شنبه 6 مهر‌ماه سال 1392 ساعت 09:23 ب.ظ

سلام لیلی جون
من بالاخره فهمیدم مهمونات کیا بودن!
نوشته هات آدمو به خوندن تشویق می کنه
اون چترهای دم در هم خیلی قشنگ بودن
امیدوارم هرجا هستی بتونی بهترین استفاده رو اززمان و مکان بکنی همین طور که تا الان اینطور بوده

سلام زینب خانوم.
شما از راه درستی به جوابت رسیدی، آفرین
ممنون.انشالله

باران یکشنبه 7 مهر‌ماه سال 1392 ساعت 05:40 ق.ظ http://www.baran-53.blogfa.com

لیلی جان یعنی عاشق نوشتن واین تعریف های قشنگتم
همیشه زحمت میکشی وعکسای زیبا برامون میزاری
لیلی عزیزم هر وقتی بارون اومد منو یاد کن

ممنون خانوم خوش سلیقه
خواهش می کنم.

erica یکشنبه 7 مهر‌ماه سال 1392 ساعت 05:04 ب.ظ http://determined.blogfa.com

امروز که یعد از مدت ها سر زدم به وبلاگم و خواستم که بنویسم خیلی خوشحال شدم از کامنتت لیلی جان و آرزو و امید های قشنگت:)
راستی اگر به مسائل سنی و شیعه علاقه مندی و این کتابا تاحالا نخوندید توصیه میکنم که حتما بخونید:"مناظره دکتر و شیخ" به نثر خیلی روون خیلی از مسائل و تفاوت هارا نشون داده و بعد هم منابع عقلی و نقلی هرکدوما نوضیح داده:)
منم امیدوارم همیشه روزاتون شیرین و پر از امید به زندگی باشه:)

خواهش می کنم.
من چند کتاب با خودم از ایران آوردم و سایت های خوبی هم در این زمینه هست.ممنون از راهنمائیت

نوری یکشنبه 7 مهر‌ماه سال 1392 ساعت 09:31 ب.ظ

بازم ممنون

خواهش می کنم

مامان یکشنبه 7 مهر‌ماه سال 1392 ساعت 10:37 ب.ظ

لیلی جونم کاش پیشم بودی .بوست می کردم......

من مامانم رو می خوام

nona دوشنبه 8 مهر‌ماه سال 1392 ساعت 03:20 ب.ظ

سلام
من به تازگی با وبت آشنا شدم. چقدر شیرین و شیوا همه چی رو توضیح میدی. هر جا هستی موفق باشی
خدانگهدار

سلام
ممنون

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد