زندگی پر از خاطره است...

زندگی پر از خاطره است...

خاطرات زندگی من در آلمان
زندگی پر از خاطره است...

زندگی پر از خاطره است...

خاطرات زندگی من در آلمان

"شله" کیست؟!

اون مبلغ های مذهبی که مدتی پیش آمدند و در خانه مان راجع به انجیل و مطالب آن صحبت کردند و ما هم داستان تولد مسیح از نظر اسلام رو براشون گفتیم یادتون هست؟ اگر در جریان نیستین می تونین این پست رو بخونید. خلاصه این جمله به این طولانی نوشتم که بگم چند روز قبل دوباره اومدن. البته خانوم مبلغ با دوستش که یک خانوم بود اومده بود. بعد از حرف زدن و احوال پرسی راجع به علاقمندی های ما و مباحث تاریخی صحبت کرد و گفتن که مثلا داستان حضرت نوح در انجیل هست و می تونیم با هم بخونیم! و سپس پرسید شما "شله" رو می شناسین؟ تا اونجا که ما اسم بچه های ایرانی رو بلد بودیم کسی به این نام در بینشون موجود نبود. اون گفت یک دختر ایرانی هست و با هم گاهی صحبت می کنیم. اسامی که به ذهن ما رسید هیچ کدوم به این نام شبیه نبود!! گفت که اون شما رو می شناسه؟!! خلاصه ما که نشناختیمش. اون خانوم اصرار داشت که چه زمانی فرصت دارین که بیایم توی خونه و با هم انجیل بخونیم و راجع بهش حرف بزنیم. خواندن انجیل در حالت کلی برای من جالب است ولی این که کسی بخواد برام توضیح بده اون هم به آلمانی با انگلیسی دیگه حوصله ام سرمیره. ترجیح میدم یک کتاب انجیل ترجمه شده بخونم و فرصت فکر و بررسی مطالب اون رو داشته باشم. خلاصه به اون خانوم گفتیم ما فعلا برنامه مون پر هست و وقت نداریم.اون هم دو جزوه مذهبی به زبان انگلیسی بهمون داد و گفت سه هفته دیگه دوباره میاد امروز توی خیابون دو تا از دانشجوهای ایرانی که تازه به شهرمان آمدند رو دیدم. البته آنها را می شناسم و با هم دوست هستیم از بچه های دوره تحقیقاتی 6 ماهه هستند. اسم یکی شان ژاله است بهش گفتم شما اون خانوم مبلغ مذهبی را می شناسی ؟ ژاله هم گفت آره گاهی میاد خوابگاه مون و با هم حرف می زنیم ، گفت که به اون خانوم گفتم که من دین خودم و قرآن مون رو دوست دارم و صرفا حرف هایش رو گوش میدم. من گفتم اگر این خانوم بره روی افراد بی دین کار کنه ثوابش بیشتره! ولی ژاله گفت بحث با کسی که خدا رو قبول داره و یک دینی داره راحت تر از فرد بی دین و بی اعتقاد به خداست و احتمال تغییر دین و نتیجه بخش بودن کارشون بیشتره. انصافا من به این بعد قضیه فکر نکرده بودم. بدین ترتییب معمای مجهول "شله" هم حل شد
باز هم عکس های بازارچه کریسمس. عکس های دکه شمع و صابون های تزئینی فروشی.خانوم فروشنده یک دانه صابون رو توی یک پاکت با یک مشت برگ گل خشک می گذاشت و با روبان های رنگی دور پاکت را گره می زد. برای هر مشتری با صبر و حوصله این کار را انجام میداد.


این خانوم صابون فروش بسیار خوشحال شد که در عکس من حضور داره.


صابون های معطر با عطر(و احتمالا طعم!!) گل های مختلف


تزئینات صابون هایش مشتری جذب کن است


جاشمع های جنس چینی


مجسمه های آدم برفی برای کریسمس

عروسک های گوگولی برای تزئین صابون ها


مجسمه مریم مقدس و همسرش یوسف نجار قبل از میلاد مسیح

زبان انگلیسی

چند روز پیش ماجد پسر کرد عراق که در دانشگاه دکترا می خواند از آقای همسر خواسته که روش کار با سایت کتابخانه و سفارش کتاب را به او یاد بدهد. آقای همسر هم چند ساعتی برایش وقت گذاشته و روش سفارش کتاب و کار با دستگاه اسکن رو بهش یاد داده بود. چون ماجد انگلیسی اش خیلی خوب نیست دیگه باید از عربی و فارسی کمک گرفته می شد. ماجد از وضعیت دانشگاه محل تحصیلش در عراق تعریف کرده و این که دانشجویان برای ادامه تحصیل به ایران می روند. هر چه زبان انگلیسی کسی ضعیف تر باشد ارتباطش با دنیای علم کمتر می شود و این ضعف در کشورهای منطقه ما بیشتر است. ماجد از آقای همسر راجع به اقلیت های مذهبی در ایران پرسیده و تعجب کرده که زرتشتی جزء ادیان آسمانی محسوب می شود و اقلیت های مذهبی (ادیان آسمانی با در نظر گرفتن جمعیت شان)در ایران دارای نماینده مجلس هستند. و مثل همیشه بحث با بچه های کشورهای عربی به ماجرای سوریه کشیده شده و البته اکثرا هم در این قضیه هم عقیده هستیم. جواب آقای همسر در تشکر فراوان ماجد این بوده که زکات علم نشر دادن آن است.
 دو روز پیش ماجد را با یوهانس در دانشگاه دیدیم. من که مثل همیشه داشتم میوه خوشمزه را پوست می کندم تا نوش جان کنیم!(این عادت را از بچگی مامان مهربونمون در ما شکل دادند که بهترین خوراکی بین روز میوه است) با تعجب آنها مواجه شدیم که شما دارین میوه می خورین؟ اینجا خیلی میوه خوردن در فضای بیرون خانه مرسوم نیست(منظورم محل کار و یا مدرسه نیست همون توی دانشگاه و خیابان منظورم هست) خلاصه آنها هم از میوه ما بهره مند شدند و فهمیدند میوه خوردن در دانشگاه خیلی هم مزه می دهد. خلاصه ماجد و یوهانس داشتند به کتابخانه می رفتند تا کتاب های سفارشی را تحویل بگیرند. یوهانس پسر آلمانی است که زبان فارسی و عربی و ترکی را تا حدودی بلد است(البته این غیر از زبان های اروپایی است که در مدرسه آموخته!). وقتی هم ما دیدیمشان داشتند عربی حرف می زدند. یوهانس که بین یک عرب و فارس ها گیر کرده بود از کانال انگلیسی بیرون اومده بود و هر جمله ای را به عربی و سپس فارسی می گفت و تازه ریشه مشترک هم بین فارسی و ترکی پیدا می کرد! هر چند که زبان کردی هم واژگان مشترک با فارسی زیاد دارد. برای ماجد فرق "خانه" و "خان" را توضیح دادیم. چایخانه در کردی همان کافه می شود و خان هم به سلاطین ترک اطلاق می شود پس این یکی مونت اون نیست!

بازارچه کریسمس مدت هاست از توی شهر جمع شده ولی عکس هاش هنوز توی وبلاگ من مونده!! فکر کنم شما هم همه دکه هایش را یاد گرفتید و نیاز به توضیح ندارد


انواع شال و کلاه


کاج تزئین شده پشت قسمت نوشیدنی ها


قسمت نوشیدنی ها که بازارش همیشه گرم بود


از این که سطل زباله رو با میز کنارش و کلا با محیط چوبی اطراف ست کردن خوشم اومد


این خانواده چرا اینقدر سگ های رنگارنگ دارند من نفهمیدم!

یعنی به نظرتون سگه های همسایه رو هم آوردن هواخوری؟

سالاد

مدتی بود که تصمیم گرفته بودم برای انواع کاهوها و کلم ها و کلا این خانواده که اینجا می بینم بنویسم. برای همین مدتی طول کشید تا تونستم اسم اکثرشون رو یادداشت کنم تا عکس هاشون رو از اینترنت بگیرم. اینجا به کاهو میگن salat و به سالاد هم میگن سالاد! کاهو و کلا سبزیجات بومی هر منطقه ای هست و در ایران هم سبزیجات مناطق آب و هوایی مختلف با هم فرق می کنه. اینجا کاهوهای مختلف برای مصرف خام و سرخ کردن وجود داره که طعم هاشون هم فرق می کنه. یکی تلخ تره یکی بی آب تره یکی اصلا بی مزه است یکی مزه علف میده کلا! کلم پیچ و گل کلم و اینجور سبزیجات که مشترک هستند و همه می شناسیم. البته احتمالا یک سری از همین عکس های که من گذاشتم توی شهرهای مختلف ایران به اسم های متفاوت موجود و شناخته شده باشه. در فروشگاه های اینجا انواع سالادهای بسته بندی شده (تخم مرغ و پنیر و کاهو و گوجه و کاهو و ....) به وفور پیدا میشه و مشتری هم فراوان داره. معمولا موقع ظهر یک بسته سالاد می گیرن گاهی با نان و یا سوسیس و به جای ناهار می خورند.
این اسامی که من به فارسی نوشتم ترجمه شده توسط گوگل هست و ممکنه معادل بهتری هم داشته باشه.یا توی ایران بهش چیز دیگری می گویند.


سالاد آماده

بسته سالاد آماده
من اسم های آلمانی شون رو هم زیر عکس ها نوشتم تا اگر خواستین بتونین توی اینترنت راجع بهشون مطالعه کنید


سالاد


سالاد


چند مدل کاهو


این کلم های کوچولو اندازه گردو هستند کلم رزشکل - Rosenkohl


این هم کلم های رز به بوته


این هم که همه می شناسن کلم بروکلی


کاهوی رنگارنگ! Bunte Salat


chinakohl کلم چینی


endivien کاسنی فرنگی(البته این ترجمه گوگل هست من نمی دونم درسته یا نه!؟)


endivien همون قبلی

این کاهوهای پائین خیلی شستنشون راحته. کوچیک هست اندازه ریحان و همیشه هم تمیز و در بسته بندی به فروش میرسه. مزه اش هم خوبه. هرچند که شبیه کاهو نیست ولی خب سبزیه دیگه


کاهوی مزرعه! feldsalat

feldsalat


kopfsalat کاهوی کله ای! اصلا هم خوشمزه نیست



rotkohl کلم قرمز خودمون



salatherzen قلب کاهو. قسمت های سفیدش تلخه! برای سرخ کردن استفاده میشه


 کاهوی کوه یخ-  به نظر من که خوشمزه نیست. eisbergsalat


weisskrautمعنی تک تک کلماتش میشه گیاه سفید!


کاهوی پیچی-wirsing


wirsing



mangold برگ چغندر-حالا خود چغندرش کجاست من نمی دونم!


mangold- یادتونه علوم راهنمایی که برگ های گیاهان رو رنگ می کردیم!


Radicchio کاسنی تلخ


یک مزرعه کاهو و سبزیجات


کاهوهای مختلف


گیاه زنجبیل- زنجبیل رو به این صورت من زیاد دیدم