زندگی پر از خاطره است...

زندگی پر از خاطره است...

خاطرات زندگی من در آلمان
زندگی پر از خاطره است...

زندگی پر از خاطره است...

خاطرات زندگی من در آلمان

نامه ی عجیب

دیروز یک نامه جالب و عجیب دریافت کردیم! ماجراش مفصل هست و به بیش از یک ماه قبل بر می گرده. بذارید از اول تعریف کنم. بعد از تولد ارمیا همسایه پائینی مون که مدیر ساختمان هم هست برامون کادو فرستاد. یعنی یک پاکت گذاشته بودن پشت در با یک کارت پستال با عکس پای نی نی ! توی پاکت هم دو سه تا خوردنی مثل بیسکوئیت و اینها بود. بقیه افراد ساختمان واکنش خاصی نداشتند جز یکی شون! این همسایه بالایی یک زوج میانسال آلمانی هستند که اولین بار که آقای همسر را دیده بودند به جای سلام و تبریک و این حرف ها صاف گفته بود از قوانین پوشک بچه در شهر که خبر دارین؟(پوشک Baby باید از بقیه زباله ها جدا باشه-برای تفکیک زباله ها در شهرمون قبلا توضیح دادم ، فکر کنم مجدد هم باید مفصل بنویسم براش-) آقای همسر هم گفته بود می دونیم. چند هفته قبل خانم صاحب خانه اومد دم در خونه مون. این خانم در این مدتی که ما در این خانه ساکن بودیم اصلا کاری بهمون نداشت. طبق قانون حق نداره وارد خانه مستاجرش بشه. خلاصه خانم صاحب خانه اومد و گفت همسایه ها از دستتون به من شکایت کردن که توی تراس منقل روشن می کنید. ما تعجب کردیم که حدود چند ماه هست که ما سراغ منقل هم نرفتیم، یعنی همون باری که همسایه بالایی گفت دودش ما رو اذیت می کنه ما دیگه منقل روشن نکردیم. بهش گفتیم این ماجرا مال پارسال هست و ما این مدت با منقل کاری نداشتیم. اون هم قبول کرد و تعجب کرد که چرا یارو بعد این همه مدت حالا بهش زنگ زده.
 قضیه بعدی مربوط به یک نامه بامزه از طرف شهرداری هست که اون هم چند روز بعد اومد. یعنی یک نامه برای کل افراد ساختمان در صندوق های پست شون انداخته بودند. توی نامه هم نوشته بود که یکی از همسایه ها شکایت کرده و کلا مضمونش این بود که توی تراس منقل روشن نکنید و فضاهای عمومی رو تمیز نگه دارید. یادتون که قبلا گفته بودم همسایه ها وسایل شون رو در جلوی در ورودی ساختمان انبار کرده اند. من به آقای همسر گفتم که خوبه اینجا اداره شکایت از دست همسایه هم دارند البته شوخی بود و اداره مشاغل خانگی این نامه رو فرستاده بود.
 حالا قسمت جالب ماجرا اینجاست که نامه ای که دیروز دریافت کردیم با ماشین تحریرهای قدیمی تایپ شده بود و روش هم با خودکار نوشته بود خانواده فلانی و از شهر دیگری بود. ما تا حالا هر چی نامه دریافت کردیم تایپ شده با کامپیوتر هست نه با ماشین تحریر و این نشون میده فرستنده نامه شخص مسنی هست. خلاصه متن نامه بسیار جالب می باشد. اولش نوشته من در این 17 سالی که مالک این آپارتمان هستم تاکنون مشکلی با مستاجرانم نداشته ام ولی چندی است اختلافاتی در آپارتمان رخ داده که جالب نیست. نامه طولانی است ولی گویا همون کسانی که با ما مشکل دارند شکایت به این شخص که مالک آپارتمان هست برده اند.
ما خانه را از خانم مسنی اجاره کردیم و نمی دونیم این مالک ساختمان کیست؟ چه شکایتی بهش برده اند که طرف دست به قلم شده؟ ولی از مضمون این نامه بر می آید که مشکل ما هستیم. از متن نامه برمی آید که شاکیان عکس هایی از اقدامات خلاف رخ داده در ساختمان تهیه کرده و به او نشان داده اند و گفته اند خارجی هایی در این ساختمان هستند که آلمانی بلد نیستند و اسامی عجیب و غریب دارند!! چون توی نامه نوشته که تجسس و بازرسی زباله های دیگران خلاف قانون هست و زباله تا وقتی توسط شهرداری جمع آوری نشده جزء ملک شخصی آدم هاست! نوشته که من(نویسنده نامه و مالک آپارتمان) از یک شرکت بیمه دارد که در مقابل رفتارهای نادرست با خارجی ها حمایت می شود. رفتار نژادپرستانه با خارجی های دوست داشتنی! جرم سنگینی در این مملکت هست. یعنی فقط لازم هست به یک آلمانی تهمت فاشیست بودن و رفتار توهین آمیز و نژادپرستانه با یک خارجی زده شود طرف را بیچاره می کنند. یعنی گفتن همین کلمه "نژادپرست" به یک آلمانی از صد تا فحش هم بدتر است!! (شقایق در یک مغازه از رفتار فروشنده به تنگ آمده بود و بهش گفته بود فکر کردی من یهودی هستم با من این طوری برخورد می کنی؟! طرف نزدیک بود سکته کنه!!)
خلاصه در این نامه از ما خارجی ها در مقابل رفتارهای این همسایه بداخلاق به شدت دفاع کرده و طرف رو تهدید به شکایت به رفتار نژادپرستانه کرده. حالا خوبه ما خودمون خبر نداشتیم که این همسایه داره بر ضد ما چیکار می کنه ولی با این نامه طرف لو رفته. هر چی من و آقای همسر فکر کردیم که ما که اصولا با همسایه ها ارتباط خاصی جز سلام و علیک معمولی نداریم و بی سرو صدا و کم رفت و آمد هم هستیم، اهل پارتی و موسیقی هم که نیستیم و در این مدتی که ما در این آپارتمان ساکن بودیم تا حالا حرف و حدیثی نبوده چرا یک دفعه این زوج آلمانی این قدر بداخلاق شدند چیزی نفهمیدیم تنها حدسی که تونستیم بزنیم تولد ارمیاست! حدس من اینه که این زوج فرزندی ندارند و از وجود بچه ناراحت هستند.
خدا رو شکر آدم های اینجا اهل رفتارهای خشن و برخورد فیزیکی در مواجه با ناراحتی نیستند و از همون روش های قانونی و شکایت و وکیل و این جور چیزها وارد می شوند. یعنی ما نگرانی از بابت حرف یا برخورد این همسایه نداریم و با این نامه فدایت شوم مالک مرموز ساختمان یک جوری در مقابل حرکات بعدی شون حامی هم داریم.
این اولین برخورد با ما به خاطر خارجی بودنمون در این کشور هست و یک جورهایی جالب انگیزناک می باشد

عکس های زیر مربوط به دو هفته قبل هست که هوا آفتابی بود و پر از توریست. نمی دونم چرا توی همه عکس های من ملت دارن رژه می رن!!


کوچه های قدیمی


رستوران های بیرون نشین


ساختمان های قدیمی ایالت بایرن این مدلی هستند. شهر ما هم که مذهبی پر از مجسمه های مادر و کودک.

ورزش

در مسیر دیروزم در کنار کانال پسرهای حدود 14 ساله رو دیدم که داشتند امتحان ورزش می دادند. در نزدیک خونه ما دبیرستانی است که امتحان ورزش شون رو توی همین زمین خط کشی شده کنار کانال می دهند. یعنی ساعات ورزش شون جای دیگه تمرین می کنند و فقط برای امتحان میان اینجا. البته من نمی دونم ورزش شون شامل چه مواردی هست ولی همین دوی استقامت و پرش رو دیدم که همین جا امتحان می دهند.

فردای اون روز هم بچه های حدود 10 ساله امتحان پرش داشتند. دخترها با مربی خودشون امتحان می دادند و پسرها با آقای مربی خودشون.فکر می کنم تمرین و ساعات ورزش کل کلاس(دختر و پسر) با هم مشترک هست ولی مقدارش برای هر کدوم فرق می کنه. مثلا دوی استقامت برای پسرها 9 کیلومتر و برای دخترها 7 کیلومتر هست!-یاد ساعت ورزش مدرسه و همین طور تربیت بدنی دانشگاه افتادم. چقدر می دویدییییییییییییییم-

انتهای این زمین خط کشی شده محوطه شنی است برای امتحان پرش.بچه ها یکی یکی می دویدند و روی سطح شنی فرود می آمدند. یک نفر با کمک مربی متر به دست فاصله پریده شده را اندازه می گرفت و دو تا دختر هم شن کش به دست رد پا رو از روی شن ها پاک می کردند و آماده اش می کردند برای پرش نفر بعدی.

رهگذرها هم مثل من می ایستادند و بدون هیچ کلامی تمرینات و هیجان بچه ها و امتحان شون رو تماشا می کردند.

من از فضای شنی که بچه ها توش فرود می آمدند عکس نگرفتم چون جهت نگاه همه به اون طرف بود و شاید خوششون نمی اومد کسی ازشون عکس بگیره!

کنار همین کانال آب میز تنیس و شطرنج هم هست و گاهی آدم ها میان برای بازی و ورزش.







مسن های شیک پوش

چند روز پیش در فروشگاه لوازم آرایشی و بهداشتی یک خانوم و آقای مسن رو دیدم که با هم قفسه ها را نگاه می کردند. خانوم مسن که موهایش سفید و خاکستری بود و رژ قرمز پررنگی هم زده بود لاک های مختلف را برمی داشت و به ناخن هایش می زد و نظر همسرش را راجع به رنگ آن می پرسید!چند روز قبل تر در داروخانه خانم مسنی را دیدم که  قرص های ویتامین را از توی قفسه برمی داشت و نوشته های آن را با دقت می خواند و با یکدیگر مقایسه می کرد. وقتی دید من نگاهش می کنم گفت عینکم را نیاورم و خواندن نوشته ها برایم سخت است. من هنوز نمی دانم  ویتامین B2 با B6 چه فرقی می کند!! ولی او با دقت تک تک این قرص ها را بررسی می کرد.
 دیدن پیرمردها و پیرزن هایی که با سرزندگی و لباس های شیک در خیابان و فروشگاه ها قدم می زنند به آدم روحیه می ده. مسیرم گاهی از کنار خانه سالمندانی است که پنجره های بزرگ به خیابان دارد . گاهی پیرمردها و پیرزن ها رو می بینم که توی سالن نشسته اند و کتاب و روزنامه می خوانند و جدول حل می کنند. البته کسانی که مسن تر هستند و فقط نگاه می کنند هم هستند. من معمولا که از کنار این پنجره رد می شوم(پنجره بزرگ مثل ویترین مغازه است) برایشان دست تکان می دهم و لبخند را در چهره هایشان می بینم. البته مسلما مسن های بیمار و رنجور هم هستند که در خیابان دیده نمی شوند ولی همین هایی که هستند و با وقار و شیک و مرتب حضور دارند به نظرم نماد مقاومت و سازندگی هستند. بالاخره همین ها هستند که آلمان را از کشوری جنگ زده و قحطی زده به کشور مدرن و صنعتی امروز تبدیل کردند. حالا چقدر سر جوان هایشان منت می گذارند خبر ندارم  اکثرا افراد مسن شدیدا قانون گرا هستند. یعنی اینقدر که اینها به رعایت قانون و نظارت بر اجرای اون از طرف بقیه شهروندان حساس هستند جوان ها این طوری نیستند. معلومه که حسابی قانون پذیری براشون جاافتاده.
این افراد مسن شیک پوش به نظرم حقوق خوبی دارند چون لباس های باکلاس با کیف و کفش همگون می پوشند طوری که آدم هوس می کند لباس هایشان را برانداز کند. (مثل خانم صاحب خانه ما) البته این رو هم باید قبول داشت که این ملت مردمی سخت کوش و کاری هستند و از کارگری ابایی ندارند(دقیقا مثل ما جوان های ایرانی ). راضیه  خانوم که اینجا فروشگاه فرش دارند می گفت که کارگران ما گاهی بازنشسته های ارگان های مختلف هستند که می آیند و با رضایت خاطر بارها را جابه جا می کنند و تمیزکاری می کنند و از این جور کارها خجالت هم نمی کشند که مثلا من بازنشسته فلان اداره هستم و الان دیگه زمان استراحت من هست و ... یا حتی جوان هایی که مثلا لیسانس و فوق لیسانس رشته ای را دارند که در آن کار نیست با گذراندن دوره های مهارتی و کارآموزی وارد بازار کار فنی می شوند و ادعایی هم ندارند که چرا من که فلان رشته را خوانده ام برایم کار نیست.
جوان ها اکثرا با ظاهری ساده در خیابان تردد دارند البته این نکته را هم بگویم که شهر تا شهر فرق می کند و شهرهای بزرگتر معمولا آدم ها شیک تر هستند.در نظر داشته باشید شهر ما در یک ایالت صنعتی و کشاورزی با مردمانی سنتی قرار دارد گاهی اونقدر لباس هاشون بدون مدل هست که صد رحمت به لباس توی خونه ما! 
البته در حالت کلی لباس های اینجا ساده تر از ایران ماست و از انواع طرح های گل و پولک و سنگ و مروارید و ... بر روی لباس خبری نیست. البته لباس های مجلسی برای مهمانی از لباس های معمولی جداست و توی بوتیک ها لباس های آخرین مدل عرضه می شود. لباس ها هم بیشتر پارچه ها و مدل های جذاب دارند تا کار شده باشند(منظورم از کار شده یعنی کار دست که با پولک و سنگ تزئینی و اینهاست می باشد) یعنی توی خیابون آدم ها با ظاهری معمولی راه می روند نه قرار است به عروسی بروند و نه از مجلس مهمانی برمیگردند!  از آرایش که اکثرا(حدودا 80% آدم ها) خط چشم دارند بدون کرم و رژ و ... از جواهرات هم تا آنجا که من در جوان ها دیده ام همه بدل استفاده می کنند و خوبی بدل این هست که می تونی با رنگ لباست ست کنی. باور کنید اکثرا موهایشان را با یک کش ساده بسته اند حتی گیره سرشون یک گل هم ندارد!
چیزی که به وفور دیده می شود موهای رنگ کرده در انواع رنگ هاست. من تازه کشف کردم که بیش از نصف آدم هایی که موهایشان بور هست موی طبیعی شان نیست موهای رنگ کرده دیگر سن و سال نمی شناسد. یعنی از دختر 10 ساله که قسمتی از موهایش را رنگ کرده(رنگ فوری است احتمالا) تا پیرزنان شیک پوش که متناسب با کاپشن و شال گردنشان قسمتی از موهای جلوی سرشان را رنگ کرده اند دیده می شود. اینقدر دلم می خواهد از این بانوان مسن شیک پوش که مثلا رنگ مو و کاپشن و شال گردن و کیفشان را با هم ست کرده اند عکس بگیرم ولی خب متاسفانه امکانش نیست!! بنده همین جا ازشون به خاطر زیباسازی فضای شهر تشکر می کنم.
آویزان کردن انواع سرسوئیچی و عروسک به کیف ها مرسوم است، همین طور انواع سنجاق سینه های تبلیغاتی (در مراسم های مخنلف انواع سنجاق سینه تبلیغاتی همان مراسم و یا مثلا حمایت از فلان انجمن خیریه را می فروشند) و یا تزئینی. حتی پیرزن ها هم کلی عروسک های کوچولو به کوله هایشان آویزان است.
البته این دیده های من است و شاید در شهرهای دیگر متفاوت باشد.اکثریت افراد یعنی حدود 80% کسانی که من هر روز می بینم پوشش و ظاهرشون این طوری است. به طور قطع افراد پیر بدسلیقه و بیمار و فقیر هم دیده می شوند ولی افراد شیک پوش بیشتر توی چشم من هستند
گاهی از این جوان ها که لب ها و بینی و ابرویشان را سوراخ کرده و نصف سرشان را کچل کرده اند و موهایشان را مثل تاج خروس آراسته اند و شلوارهای پاره پوشیده اند رویت می شود مخصوصا از این حلقه هایی که به اندازه مثلا ربع سکه است و کلا داخل لاله گوش می رود(منظورم اینه که آویزون نمی کنند بلکه کلش رو توی گوش جا می دهند!) استفاده می کنند که خنده دار است. البته فکر کنم پارسال بیشتر سوراخ کردن لب و ابرو مد بود و امسال فرو کردن حلقه در گوش مد شده!!!
سارا خانم که پیغام خصوصی گذاشتی آدرس ای میلی که نوشتی صحیح نیست!


نمی دونم اینجا ماشین قرمز مده؟ مثل ایران که سفید و نقره ای برای ماشین بیشتره.ببینید چند تا ماشین قرمز توی این خیابون پارک شده! چهار تا ماشین قرمز هم پشت سرم بود


شکوفه های گیلاس حیاط مون که الان دیگه همه تبدیل به  گیلاس های صورتی کوچولو شدند


کانال آب در یک روز آرام و آفتابی


دکور یک مغازه!!


تزئینات فلزی باغ


درخت برگ سرخ تیره