زندگی پر از خاطره است...

زندگی پر از خاطره است...

خاطرات زندگی من در آلمان
زندگی پر از خاطره است...

زندگی پر از خاطره است...

خاطرات زندگی من در آلمان

جشن پایان ترم مدرسه

بوی پائیز میاد. برگ های زرد درختان بلوط و بادهای خنک و باران های رگباری گاه به گاه و دکور جدید مغازه ها نشانگر تغییرات فصل هست. الان دو هفته است که تعطیلات تابستانی 6 هفته ای بچه ها شروع شده و هر کس بچه مدرسه ای داره یک گوشه ای از دنیا داره از فرصت تعطیلات استفاده می کنه. در نظر داشته باشید که این تعطیلات برای ایالت بایرن در این زمان هست و ایالت های دیگه زمان های خودشون رو برای تعطیلی و امتحانات مدرسه ها دارند. این طوری همه کشور با هم تعطیل نمی شوند که راه بیفتند و بروند سفر و همه جا گرون و شلوغ پلوغ بشه.
عکس های زیر مربوط به قبل از تعطیلی مدرسه هاست. به نظرم جشن پایان سال است که بچه ها دور هم بزمی راه انداخته اند. چون پرده نوشته ای نبود من متوجه نشدم که ماجرا چیست! فقط سن چوبی و ابزار آلات موسیقی احتمالا برنامه شب شان بوده. سرکی به داخل سالن هم کشیدم. طبقه اول کلاس موسیقی بود. البته این کلاس پنجره های شیشه ای بزرگ به خیابان دارد و تمرین بچه ها قابل رویت است. یک آکواریوم هم در انتهای راهرو وجود داشت. البته فقط در یکی از ساختمان ها باز بود و من نتونستم به همه جا سرک بکشم دوستانی که ساکن این کشور هستند و فرزند مدرسه ای دارند می توانند توضیحات بهتری راجع به سیستم آموزشی بدهند.
میزهای مختلف رو بچه ها با خوردنی های دست سازشون پر کرده و قیمت گذاری کرده بودند و منتظر علاقمندان بودند. البته بیشتر محصولات آماده مثل ساندویچ بود . یک گروه هم داشتند این شیرینی های باریک که در ساندویچ ساز به سرعت به دست می آید را آماده می کردند.
درس های اصلی ریاضی و علوم و ورزش و هنر و ادبیات(زبان آلمانی) و از سوم ابتدایی زبان انگلیسی هست. گویا هفته ای یکبار هم تعلیمات دینی دارند. یک کلاس کاتولیک ها و یک کلاس پروتستان ها. مسلمانان (همین طور یهودیان)هم اگر به حد نصاب برسند یک کلاس دارند ولی اگر کمتر از حد باشند چند پایه را با هم ادغام می کنند. یکی از دوستانمان که در روستا زندگی می کند می گفت در مدرسه دخترم مسلمان کم بود بنابراین بهش گفتن در یکی از کلاس های مسیحیت شرکت کند ولی در عوض نامه ای از مرکز دینی(منظور مسجد است) بیاورد که در کلاس های دینی آنجا شرکت می کند.
سیستم آموزشی اینجا هم دو پایه دارد. از 6 سالگی به مدت 12 سال به مدرسه می روند. تا 4 سال دبستان و بعد از آن دبیرستان.دبیرستان هم مثل ما سه دسته ی دبیرستان و هنرستان فنی و حرفه ای و کار و دانش دارند. که البته بیشتر بچه ها جذب هنرستان های فنی و حرفه ای می شوند. یعنی نمرات کسی باید خیلی بالا باشد که بتواند در دبیرستان قبول شود. اگر در هنرستان نمراتش از حد مجاز پائین تر بشود به مدارس کار و دانش فرستاده می شود. کسانی به دانشگاه می روند که دیپلم دبیرستان داشته باشند و هنرستان ها شرایط خاصی برای ورود به دانشگاه را باید احراز کنند، هر چند که بیشتر بچه ها جذب بازار کار می شوند و اصراری برای رفتن به دانشگاه ندارند. چند تا از دوستان ایرانی ما که در اینجا بچه مدرسه ای دارند کلی دنبال معلم خصوصی می گشتن تا به فرزندشان در درس ها کمک کند تا بتواند به دبیرستان راه پیدا کند و کار مادر یکی از بچه ها که از هنرستان فنی و حرفه ای به سطح پائین تر یعنی کاردانش فرستاده شده بود از ناراحتی به بیمارستان کشیده شد. هر چند خودشون هم میگن که بقیه خانواده ها به اندازه ما حساس نیستند و خود بچه هامون هم خیلی اصراری به دبیرستان رفتن ندارند.

مرکز آموزشی رز که تبلیغاتش در تصاویر پیداست. یک موسسه آموزشی آلمانی فعال در کشور تانزانیاست که مدرسه و مهد و آموزشگاه شبانه روزی دارد. توضیحات و عکس هاش رو می تونید توی خود سایتشون ببینید. حالا این مدرسه با شهر ما چه همکاری داره من خبر ندارم.


آویزها و شال های آفریقایی


محصولات چوبی دست ساز آفریقا -برای فروش ارائه شده


توضیح و تصاویری از فعالیت های گروه آموزشی فعال در آفریقا


میز و نیمکت و سن برای برنامه


انواع سالاد میوه


ساندویچ های دست ساز -مثلا با سوسیس و کاهو و گوجه+سانسور شده


میز نوشیدنی توسط انجمن اولیا و مربیان


میز آفریقا


تدارکات پشت صحنه!
نظرات 26 + ارسال نظر
صبا یکشنبه 26 مرداد‌ماه سال 1393 ساعت 04:58 ب.ظ http://gharetanhaei.persianblog.ir

یعنی فقط 6 هفته تابستون دارن؟

چه سیاست جالبی دارن واسه تنوع زمان تعطیلی مدارس! یادم باشه اگه قانون گذار شدم بکار ببرم.
البته فعلا تو کشور ما به دلیل امتحان نهایی، مشترک کشوری و کنکور و ... نمیشه.

بله تعطیلات تابستانی 6 هفته است. البته تعطیلات پراکنده در طول سال هم به مناسبت های مختلف زیاد دارند.
اینجا کتاب های درسی هم در ایالت های مختلف فرق می کند.

زبز یکشنبه 26 مرداد‌ماه سال 1393 ساعت 06:37 ب.ظ

متوجه تفاوتهای اخلاقی و فرهنگی هستیم در هرجامعه ای لازم نیست (پوشش اونها را بذاریم به حساب چیزی) . یاد مسابقات والیبال و سانسور بانوان رو با این جمله (سعی کردم کادر بسته بگیرم ) زنده کردی برامون . البته اگه منظورتون حفظ حرمت شخصی اونها بوده مشکلی نیست ولی بیشتر شبیه این بود که میخاین خواننده هاتون نگاه خواهرانه به اینا داشته باشن به خاطر اینه این گناهکاران گرمشون بوده

من متوجه نشدم اسم شما چیه
ممنون که متوجه هستین. من این جمله کادربسته رو از خودم گفتم نمی دونستم قبلا کس دیگه گفته! حیف شد حس ابتکارانه من از بین رفت
شما چقدر پیچیده فکر می کنید. اصلا گرفتن کادر بسته در فضای باز معنا نداره ، چرا طنز موضوع اینقدر ناپیداست؟
اشارتی داشتیم به تذکردهندگان به عکس هایمان برای پوششان

ماری یکشنبه 26 مرداد‌ماه سال 1393 ساعت 07:37 ب.ظ http://ahomeincalgary.blogfa.com/

سلام لیلی عزیز
همکاری بچه ها و تهیه خوراکیهای هر چند ساده و اداره همچین جشنی جالب توجه و ارزشمنده.
من فکر میکنم دیدن دنیا و به دست آوردن تجربه های رنگی یکی از بزرگترین شانس و بهتر بگم نعمتیه که میتونه ارزونی کسی بشه.
آرزو میکنم دنیای بزرگ و آدماش رو اونطور که شایسته دیدن و تفکر کردنه ببینی و درک کنی دوست من.

سلام خانومی عزیز
حیف نشد از میز بچه های کوچک تر عکس بگیرم چون داشتن با هم مباحثه می کردند که خوردنی هاشون رو چطوری بچینن. ولی به نظرم خیلی کم سن اومدن.
ان شالله برای کسانی که آرزویش را دارند شرلیطش فراهم شود.
ممنون از آرزوی خوبت

بسامه یکشنبه 26 مرداد‌ماه سال 1393 ساعت 08:45 ب.ظ

بوی پاییز میاد؟ نگو تو رو خدا لیلی جون... ما هنوز اینجا داریم از گرما می پزیم.. اخه هنوز زود برای پاییز...
وای اون گوشواره ها و گردنبندها چقدر خوشگلن... من خیلی بدلیجات دوست دارم.. خیلی خوشگلن.. بودم اونجا اینجوری می شدم
در بین دروس اصلی المانی یادت رفت عزیزم.. البته شاید منظورت از ادبیات همون المانی باشه درسته؟
و اینکه سیستم نمره دهی اونا از 1 - 5 هست.. 1 بالاترین نمره و 5 پایین ترین نمره است که دیگه نمره ردیه..
کسایی می تونن وارد دبیرستان بشن که در تمام دروس نمره 1 یا دو دیگه فوق فوق فوقش یه دونه سه کسب کنند.. که البته خیلی سخته..

من هم میگم هنوز زوده. ما این تابستون روزهای آفتابی خیلی کمی داشتیم، اصلا دلم برای هوای ابری تنگ نشده
من هم بدلیجات بسیار دوست میدارم
بله منظورم از ادبیات همان زبان آلمانی بود. اگر بنویسم زبان آلمانی مثل درس زبان انگلیسی حس یک زبان جدید میده.
ممنون از توضیحات تکمیلی ات. یادم رفته بود بنویسم

فاطمه یکشنبه 26 مرداد‌ماه سال 1393 ساعت 09:32 ب.ظ http://fat-h.blogfa.com

بغل خونه ما هم یه مدرسه است. همین دو روز پیش انگاری یه جشنی بود. انقد که سرم به کار پایان نامه است و البته پایان نامه پیدا نیست، نرسیدم برم ببینم چه خبره. آخر شب هم کلی فشفشه و رقص و نور و این حرفا. خدایی ما بچه ها توی ایران همه چیزمون به باد رفت. کی به ما چنین حالی داد. بدبختی دانشگاه هم چنان جشن و سوری نبود! والله. البته بخیل نیستم. اما چه کنم که پر از مقایسه ام!

ای بابا چقدر این پایان نامه زورش زیاده!
اینها جشنشون حسابی جشن بوده ها. البته من دوران مدرسه خودم را با اینها مقایسه نمی کنم چون حداقل یک ده سالی فاصله بینش هست.ولی تو دانشگاه به من خوش گذشت اون هم به خاطر جمع دوستان و برنامه های خودمون. خیلی به برنامه های دانشگاه کاری نداشتیم!

نرگس دوشنبه 27 مرداد‌ماه سال 1393 ساعت 06:52 ق.ظ

محصولات چوبی آفریقا قشنگ بودن! این موسسه آموزشی چون با تانزانیا همکاری داره، این همه محصول از آفریقا ارائه شده؟

بله این موسسه یک جوری داره تبلیغات خودش رو می کنه تا بقیه علاقمند بشن و کمک کنند.

MRG دوشنبه 27 مرداد‌ماه سال 1393 ساعت 06:55 ق.ظ http://G000LI.BLOGFA.COM

والا پوششون از ما که توی ایران هستیم مناسبتر بود منظورم از لحاظ جلب توجه و اینا هست طرف توی ایران تیپ می زنه ، زن و مرد بر می گردنیم چهار چشمی نگاه می کنیم و یک متر دهن هممون هم باز .... ینی تا این حد خفن ها من هنوز معتقدم سفارت ایران باید شما رو کشف کنه ولی متاسفانه ... شاید مثل ما شیرازی ها حوصلشون نمیشه

واقعاً!!!؟ عجب مردم باحالی شدیم خودمون ها! حیف از عمری که برای جلب نظر دیگران بگذره.
این تیکه شیرازی خیلی بامزه بود، کلی خندیدم. چطوره خودم برم خودم رو بهشون بکشفونم؟
از متن زیبا و دلگرم کننده ات ممنونم

پیمان دوشنبه 27 مرداد‌ماه سال 1393 ساعت 10:16 ق.ظ

سلام و خسته نباشید،
این مطالب و عکسهای شما در مورد این جشن منو به فکر فرو برد که حالا یکی از مدرسه های ما بخواهد این کار و انجام بده، پدرشون در میاد!!! همه میشینن دست به سینه و متوقع اند که بقیه کار کنند، یا مثلا غذا درست نمیکنن میگن آماده بگیرین یا ....
همیش غبطه روحیه همکاری در اونجا رو میخورم

سلام
این طور که شما توصیف کردین باید بگم عجب تنبل هایی هستیم. ولی فکر کنم بچه ها کار گروهی و مشارکت در جشن مدرسه رو دوست داشته باشند؟ شاید هم دارم با زمان مدرسه خودمون مقایسه می کنم، نسل جدید را مطمئن نیستم.
توی کشور ما، اکثرمون مدیر و رئیس هستیم و دنبال کارمند و کارکن می گردیم.

فردا دوشنبه 27 مرداد‌ماه سال 1393 ساعت 11:11 ق.ظ http://med84.blogfa.com

باز آمد بوی ماه مدرسه... بوی بازی های راه مدرسه...
سلام.
چه قدر خوشحالم که توی ایران میرفتم مدرسه! چه قدر خوشحالم که اینجا تعطیلات تابستون سه ماه بود نه 6 هفته!

سلام
با بوی پائیز اینجا من یاد هوای ابری و سرما می افتم. شاید چون اینجا مدرسه نرفته ام حسی با ماه پائیزش ندارم.
آخه انصافا در اکثر شهرهای ایران تابستان از گرما نمیشه رفت مدرسه باید تو خونه زیر کولر زندگی کرد.

نرگس دوشنبه 27 مرداد‌ماه سال 1393 ساعت 04:14 ب.ظ

چرا بیشتر بچه های مدرسه دختر هستن؟ یا اینکه دخترها تو فعالیت های جشن بیشتر شرکت کردن؟

به نظر من هم دانش آموزان دختر بیشتر هستند! نمی دونم فکر کنم جمعیت دخترها بیشتره!

فاطیما ی عمه دوشنبه 27 مرداد‌ماه سال 1393 ساعت 06:26 ب.ظ

سلام لیلی جون
خوبید؟
الان ما یک ماه دیگه باید بریم مدرسه و وقتی به دوستم میگم که باید یک ماه دیگه بریم مدرسه ؛ میگه نگو، که مدرسه داره شروع میشه... حالا فکرش رو بکن اگه 6 هفته بود ، خدا خدا می کردیم که این روز ها دیر تر تموم بشه و ما مدرسه نرویم...
ولی مدرسه هم خوبی ها وبدی هایی داره... ما همه دانش آموز ها از امتحان نفرت داریم، کلا وقتی معلم میگه اون هفته امتحان، همه تن و بدن مون می لرزه و استرس می گیریم... ولی وقتی با دوستات هستی و خوشی، خیلی کیف داره... مخصوصا اگه بخوان ما رو ببرند اردو ی چند روزه.... (من عاشق اردو رفتن با دوستام هستم...)
وقتی بعضی روزها این قدر درس داریم که نمی دونیم کدوم رو اول بخونیم خیلی ناراحت میشیم ولی بعضی موقع ها که درس زیاد نداریم خوشحالیم....
اکثر دانش آموز ها وقتی که تابستون هست میگن کی مدرسه ها شروع میشه ولی وقتی مدرسه ها شروع میشه، میگیم پس کی این مدرسه تموم میشه؟؟؟
من دلم برای شاد بودن هامون دور هم تنگ شده و برای بعضی از معلم هایم....
ما دانش آموز ها شاد هستیم دیگه....
انشاالله همیشه احساس کنی شادترین آدم روی زمین هستی....

سلام فاطیما جون
خدا رو شکر ما خوبیم.
فکر می کنم همه ی دانش آموزان ار امتحان فراری هستند. بالاخره مدرسه رفتن خوشی و ناراحتی رو کنار هم داره. اصلا اگر امتحان و درس نباشه که اردو و دورهمی با همکلاسی ها مزه نمیده. خوشی رو بی مزد به کسی نمیدن.
ان شالله همه شادی هایتان مستدام باد

مهدیه دوشنبه 27 مرداد‌ماه سال 1393 ساعت 10:26 ب.ظ

خیلی اطلاعات جالبی میدین توی وبلاگتون. من از این وبلاگ خیلی چیزا یاد گرفتم و اطلاعات عمومیم بیشتر شد . یه دنیا ممنون

خوشحالم که مطالب وبلاگم برای شما مفید بوده.
خواهش می کنم خانومی

درسا سه‌شنبه 28 مرداد‌ماه سال 1393 ساعت 07:39 ق.ظ

لیلی خانم
بسیار ممنون خواهم شد اگر از روندی که برای اپلای کردن در دانشگاه آلمانی طی کردید برامون بگید.
و از هزینه های زندگی، اینکه آیا شما و همسرتون مشغول کار هستید یا فقط تحصیل میکنید، و اینکه اگر کار میکنید چه طوری کارتون رو پیدا کردید
خیلی علاقه دارم برای تحصیل به خارج از کشور برم
این رو هم بگم که شوهر و یک بچه هم دارم
سپاس فراوان

من در اینجا خاطرات روزانه ام را می نویسم و سعی می کنم نگاهم به مسائل اجتماعی و فرهنگی جامعه باشه و شخصی کمتر می نویسم.
در وبلاگ دختر معمولی برای هزینه ها و روند اخذ بورس مطالب خوبی نوشته شده.

babaii سه‌شنبه 28 مرداد‌ماه سال 1393 ساعت 11:40 ق.ظ

سلام
جالبه که اصراری به رفتن دبیرستان ندارند جز خانم ایرانی
ما دبیرستان و دانشگاه را کلید خوشبختی میدانیم ' اکثرا مدرک دانشگاهی داریم ولی کار و مهارت نداریم .
اونجا فکر کنم بیشتر به هنرستان میروند و جدی هستند
بعدا وارد صنعت و کار میشوند '
کار کردن نه تنها عیب نیست که.ارزش است'

سلام
اینجا کار کردن حتی اگر ظرفشویی باشه عیب نیست. مخصوصا شهر ما که دانشجو زیاد داره اکثر پیشخدمت ها و فروشندگان و کارگران نیمه وقت شرکت ها دانشجو هستند.

مهدی سه‌شنبه 28 مرداد‌ماه سال 1393 ساعت 01:07 ب.ظ

من مکرر در وبلاگ شما دیده ام که برای هر جشنی ، تنها کاری که این آلمانی ها انجام داده اند فروش غذا است، یعنی یک سوسیس سرخ می کنند و با سالاد می آیند می فروشند و اسمش می شود فلان جشن، یعنی غیر فروش غذا ظاهراً کار خاص دیگری نمی کنند بهرحال فروش غذا به این شکل در ایران ممنوع است (البته در ایران نذری مجانی می دهند ولی نمی فروشند) اولاً دستفروشی غذا توسط وزارت بهداشت ایران منع می شود زیرا امکان بازرسی بهداشتی غذاهای دستفروشی نیست، دوماً توسط شهرداری دستفروشی غذا ممنوع است زیرا ساندویجی ها و رستوران ها مبلغ سنگینی عوارض شهرداری ، مالیات وزارت اقتصاد، اجاره مغازه، هزینه بیمه کارگر، و ... می پردازند و یک سوسیس سرخ کرده چندین هزار تومان قیمت می خورد ولی اگر دستفروشی غذا مجاز شود همان سوسیس سرخ کرده کمتر از هزار تومان قیمتش می شود لذا شهرداری جلوی دستفروشی غذا را می گیرد (دستفروش پول عوارض شهرداری اجاره مغازه مالیات بیمه کارگر نمی دهد) البته فروش غذا را در بازارچه های روز دیده ام، ولی بهرحال برایم سوال است که قیمت این غذاها خیلی کمتر از رستوران و ساندویجی است؟ یعنی ارزش خرید دارد؟ کسی برای یک سوسیس سرخ کرده که براحتی در خانه قابل تهیه است به اینها پول می دهد؟ (نکند فقط پدر و مادر و رفقا مشتری هستند؟)

خب جشن دور هم بودنش مهم هست. ولی تا اونجا که یادم میاد جشن ها مثلا فستیوال موسیقی بوده یا نمایش. در همه ی این جشن ها قسمت مهم خوردن هست مثل ما ایرانی ها که قسمت مهم مهمانی هامون خوردن است!
این دستفروشی که اینجاها هستند با مفهوم دستفروش توی ایران فرق می کنه. اگر دقت کرده باشید من در پست های قبلی عکس های کانکس های سوسیس فروشی را گذاشته ام. هر کانکسی با تجهیزات خودش برای مثلا بستنی فروشی یا سوسیس فروشی است و مسلما برای هر روز فعالیتش به شهرداری مالیات میده!
کلا سبک سفر رفتن و بیرون رفتن ما ایرانی ها با آلمان ها متفاوت است. ما برای بیرون رفتن و پیک نیک معمولا خوردنی ها را از خانه با خودمون می بریم ولی اینجا برعکس همه خوردنی هاشون رو همون لحظه از سطح شهر تهیه می کنند. و یا عده ای به عنوان ناهار یا عصرانه این غذاها را تهیه می کنند. اینجا بیش از ایران غذا در بیرون خانه صرف میشه.
در مورد بچه های مدرسه خبر ندارم که مشتری شون کی بوده. احتمالا والدین و یا دوستان و کادر مدرسه.

مهدی سه‌شنبه 28 مرداد‌ماه سال 1393 ساعت 01:14 ب.ظ

سوال مهمی که دارم این است که بالاخره معلم خصوصی آن ایرانی ها گیر آوردند؟ من فکر می کردم با توجه به اینکه از سوم ابتدایی در آلمان انگلیسی تدریس می شود و حجم انبوه آموزش های اینترنتی و یوتیوب ، خارجی ها سراغ معلم خصوصی نمی روند و از اینترنت و یوتیوب استفاده می کنند،
سوال بعدی این است که دلیل اصلی علاقه ایرانی ها به دانشگاه و رفتن به دبیرستان کسب درآمد بالاتر است ، الان فارغ التحصیلان هنرستانهای آلمان (یعنی تکنسین کارخانجات آلمان) چقدر تفاوت درآمد با فارغ التحصیلان دبیرستان های آلمان (مثل اساتید دانشگاه) دارند؟ یعنی تفاوت دستمزد محسوسی دارند؟ اگر تفاوت دستمزد آنها زیاد باشد جای تعجب دارد که خانواده ها ی آلمانی برای رفتن به دبیرستان تلاش نمی کنند؟ فکر کنم فارغ التحصیل هنرستان بیشتر تکنسین فنی مثل کارگر کارخانه شود و فارغ التحصیل دبیرستان مشاغلی مثل مهندسی را داشته باشد درسته؟ حقوق یک مهندس عمران یا الکترونیک در آلمان چقدر است؟ یا حقوق یک استاد دانشگاه، و حقوق یک کارگر کارخانه یا تعمیرکار خودرو در آلمان چقدر است؟

بله گیر آوردند. توی بردهای دانشگاه یکی از کارهایی که دانشجوها توانایی انجامش رو دارند کمک درسی است. فیلم های توی یوتیوپ شاید برای آموزش کلی مناسب باشه ولی کسی که مثلا توی جذر در ریاضی مشکل داره باید روی همین قسمت مدام تمرین حل کنه.
یک استاد دانشگاه برای تدریس باید چند تا پست داک بگذرونه و پرفسور باشه و از حق التدریس یا قرارداری شروع کنه که زمان زیادی می بره.ولی وقتی استاد دانشگاه شد از وام های کم بهره می تواند استفاده کند.
کلا آلمان کشور صنعتی است و کارخانه های متعدد آن نیاز به کارگر دارد.
راجع به میزان حقوق من واقعا اطلاع ندارم چون معمولا از دوستان میزان دریافتی شان را نمی پرسم . ولی یکی از دوستانمان که در آلمان معماری خونده سال هاست در شرکت های مختلف قراردادی کار می کند. مثلا دو سال در یک شهر در یک شرکت کار می کند و با پایان قراردادش دوباره دنبال شرکت دیگه میگرده. ولی فکر می کنم کارگرها و تکنسین ها وضع شون بهتر و کارشون ثابت تر باشه.
شاید دوستان دیگه اطلاعاتشون بیشتر باشه
علت عدم اشتیاق به تحصیلات شاید رضایت به زندگی ساده تر باشه

بهاره سه‌شنبه 28 مرداد‌ماه سال 1393 ساعت 07:11 ب.ظ

لیلی جان ما امسال اینجا به شدت منتظر بوی پاییز هستیم ولی خبری نیست که نیست و همچنان داریم از گرما هلاک میشیم
ولی از اینکه تعطیلی همه ی ایالت های آلمان در یک زمان نیست خوشم اومد و خیلی فکر خوبیه

آره بابا یادم توی مملکت ما گرما ماندگار است. حداقل توی شهر خودمون مطمئنم.
بلی ایده خوبی است به شرطی که نخوان برن خونه های فامیل و دوستان در ایالت های دیگه

لیلا چهارشنبه 29 مرداد‌ماه سال 1393 ساعت 09:14 ق.ظ

سلام
ممنون از وبلاگ خوبتون.
لیلی جان وقتی مطالب قدیمی تونو می خوندم عکس های بی حجاب کمتری، تو وبلاگ می ذاشتید و بعضی هارو به قول خودتون سانسور می کردید حالا چطور شده عکس های جدید معمولا زنهای خیلی لختی اند و چیز دیگری تو عکس ها قابل دریافت نیست. شما که می دانید مسلمانی چیه دیگه چرا؟! این چیزا برای شما تو اون کشور طبیعیه ولی برای مردم ما نه، هر چند اونجا هم اقایون مسلمون باید مراقب نگاه و فکرشون باشند اینطور نیست؟!!!

سلام
خواهش می کنم
عکس های جدید و به خصوص این پست آخر دو تا دلیل عمده داره:
1-عکس های قبلی بیشتر مربوط به فصل های سرد سال بودند و حالا تابستان است و گرما
2- این عکس ها گروه بچه ها و نوجوانان هستند و لباس پوشیدنشون متفاوت تر از بزرگ تر هاست. عکس های قبلی بیشتر از سطح شهر بود
ممنون که نظرت رو گفتی

زینب چهارشنبه 29 مرداد‌ماه سال 1393 ساعت 09:52 ب.ظ http://www.bahary72.blogfa.com

سلام لیلی جونیعنی فقط 6هفته ایناتعطیلن چه کم
ولی این خوبه که همه باهم تعطیل نمیشن
چه گوشواره های قشنگی

تعطیلات پراکنده زیاد دارن ولی تعطیلات تابستونشون همین 6 هفته است. خبر ندارن جای دیگه ای تو دنیا هست که تابستون 3 ماه تعطیلند
پس تو هم بدلیجات دوست داری؟

علی رضا جمعه 31 مرداد‌ماه سال 1393 ساعت 04:31 ق.ظ http://moghbache.persianbelog.ir

سلام
چه خوبه که شما عکس میذارین...
واقعا به آدم تصویر می ده...
موفق باشین

سلام
خواهش می کنم.

مریم جمعه 31 مرداد‌ماه سال 1393 ساعت 07:51 ق.ظ

چه غم انگیز که فقط در یکی از ساختمان ها باز بود و تو نتونستی به همه جا سرک بکشی!
میگم ارمیا چه عکس العملی داشت؟ اونم داشت با دقت تماشا می کرد؟ خب کاملا مشخصه که این بچه به مامانش رفته!!

بلی بلی واقعا از دیدن بقیه فضا محروم شدم.
خب من هم بر تخت روان بنشینم و به گردش بروم با دقت همه جا رو تماشا می کنم دیگه!

هانیه جمعه 31 مرداد‌ماه سال 1393 ساعت 11:55 ق.ظ http://khoda-behtarindost.blogfa.com

سلام من تعطیلات تابستانی زیاد دوست ندارم خوشبحالشون فقط 6 هفته تعطیلن
ما هم تو دوره ای راهنمایی تو کلاس درس فنی و حرفه ای سوپ جو و سالاد ماکارونی درست کردیم خیلی خوشمزه شده بود

سلام
به به یک نفر پیدا شد از تعطیلات تابستانی ناراضی باشه.
پس می تونستین توی جشن پایان ترم هم غذا رو درست کنید و بفروشید

محمود بنائی جهرمی جمعه 31 مرداد‌ماه سال 1393 ساعت 04:26 ب.ظ http://mahmoudbanaei.blog.ir/

واقعا جالب بود، خیلی آدم های عجیب و به نظرم بی روحی هستن! ولی سخت کوشن. من که فکر نمیکنن با این سیستم بی حال و تن پروری که پرورش پیدا کردیم اصلا بتونم کنارشون زندگی کنم، واسه همین همیشه از ادامه تحصیل یا زندگی کنار آلمانی ها میترسم.

چرا عجیب؟ چرا بی روح؟ از تصاویر این طوری برداشت کردین؟
به نظر من بی روح نیستند، محترم و مودب و جدی و کم حرف هستند.
این طور که میگین ما ایرانی ها نباید از توی کشورمون تکون بخوریم چون با این سیستم بزرگ شدیم ولی ایرانی های موفقی در همه جای دنیا زندگی می کنند

مردی از اهالی سکوت شنبه 1 شهریور‌ماه سال 1393 ساعت 12:06 ب.ظ http://fajs.mihanblog.com

یکی بود یکی نبود

یک بچه بود که آماده به دنیا آمدن بود. بنابراین از خدا پرسید فرشتگان میگویند تو فردا من را به زمین خواهی فرستاد. اما چگونه ؟ چگونه من آنجا زندگی کنم در حالی که هنوز کوچک و ناتوانم .

خدا به او گفت : تعدادی فرشته آنجا هستند که من یکی از آنها را برای تو انتخاب کردم . او با تو خواهد بود و از تو مراقبت خواهد کرد . برای تو آواز میخواند . قصه میگوید و تو را میخنداند . و تو عشق فرشته را درک میکنی و این باعث خوشحالی توست.

هانیه شنبه 1 شهریور‌ماه سال 1393 ساعت 04:54 ب.ظ http://khoda-behtarindost.blogfa.com

اصلا واسه ما جشن پایان ترم نمیگرفتن که غذا هم واسش درست کنیم

باید خودتون پیشنهادش رو می دادین و با هنرنمایی تون غافلگیرشون می کردین

یاسمن/تهران یکشنبه 2 شهریور‌ماه سال 1393 ساعت 08:59 ق.ظ http://leiligermany.blogsky.com/

سلام عزیزم. از وب عاقد اینجا اومدم.بنظرم این وب رو حتما بببینید دغدغه های مشترکی دارید
من از مخاطبانشون هستن
ادرسش رو بالا هم می ذارم تو فیلد وب سایت راحت کلیک کنید
بنظرم به خصوص به لحاظ مسائل روز به دور از هیاهو و منفعت طلبی رسانه های خبری و روزنامه های این وری و اون وری
http://gusfand.blogfa.com

در نوع خودشون صاحب سبکند و به شدت معتاد مطالبشون می شید
یاسمن/تهران

سلام خانومی
ایشون که ماشالله خبرنگار هستند و در مورد مسائل سیاسی و اجتماعی ایران می نویسند.
ممنون که این وبلاگ رو به من معرفی کردین.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد