ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | |||
5 | 6 | 7 | 8 | 9 | 10 | 11 |
12 | 13 | 14 | 15 | 16 | 17 | 18 |
19 | 20 | 21 | 22 | 23 | 24 | 25 |
26 | 27 | 28 | 29 |
ممنون از دوستان بامحبتی که سراغ ما را گرفتند و احوال پرسی کردند. این یک ماه با آمدن داداش و خانواده به ایران همگی مشغول بودیم. بعد از مدرسه بدوبدو می رفتیم خانه ی مامان و تا شب دورهمی و بازی با دخترهای داداش. برای ما که دختر دور و برمان نبود تفاوت بازی و اخلاق دخترها و پسرها جالب بود و بعد ترکیب بازی های دخترانه و پسرانه از مدرسه بازی و کلاس آموزش های رزمی و آموزش خنده بازی. خوشبختانه برف هم آمد و دسته جمعی با رفتن به روستای اطراف برف بازی کردیم و آدم برفی هم ساختیم. دخترها برای اولین بار برف دیدند. هر چند متاسفانه هفته قبل رفتند و این برف چند روزه را ندیدند.
-ایلیا می پرسه چند نفر تو دنیا مثل من ۶دی به دنیا اومدن؟ چند نفر ۶دی۹۴به دنیا اومدن؟ چند نفر ۱ فروردین به دنیا اومدن.بهش میگم تاریخ تولد تو شناسنامه ی ۱ فروردین زیاده.
-روی تابلو نوشته کینگ سوخاری.ارمیا می پرسه کینگ یعنی چه؟ و ایلیا میگه چرا همیشه روی تابلوها چیزی پیدا میشه که ما بلد نباشیم
- ایلیا از مدرسه که می رسه میگه:مامان اینستا داری؟جواب میدم نه.میگه برو بخر چون همه دارن.
-ارمیا وقتی رسید خونه با ذوق گفت مامان دیگه شلوار پاره هامون رو کنار نذار می تونیم بپوشیم چون مد شده
-ارمیا می پرسه بزرگترین چیز توی ایران چیه؟(مثبت فکر کنید .فقط ۱۰سالش هست) من گفتم برج میلاد یا برج آزادی. گفت از این ها هم بزرگتر. بابا جواب داد :کوه دماوند
-ایلیا تو کلاس مخالف کلمات رو کار می کنند .دیروز از من پرسید:برعکس "به "چی میشه؟
-ایلیا تقویم رومیزی را ورق می زد و شعرهای روی آن را می خواند.تا رسید به این شعر سهراب: هر که با مرغ هوا دوست شود....پرسید:مرغ هوا چیه؟ گفتم یک تمثیل تو شعر منظورش ذهن آزاد هست. گفت شعر چقدر عجیبه!!!
-ارمیا می پرسه:سبزآبی سبزش بیشتره یا آبیش؟من گفتم سبزش.گفت به نظر منم همین.
-ایلیا میگه دشمن شیرینی، ترشی هست. ولی اگر من بخورم ترشی ها برنده میشن چون ترشی بیشتر دوست دارم.ایلیا شیرینی و کیک دوست نداره و به ندرت می خوره.
- ارمیا می پرسه رنگی هست که تا حالا درست نشده باشه؟میگم مثلا ترکیب طلایی و آبی با درجه ی مختلف ممکنه تا حالا نباشه میگه نه منظورم رنگ های اولیه مثل آبی و زرد و اینها ست. ممکنه رنگی باشه که از انسان های قدیم تا حالا کسی ندیده باشه؟
-ایلیا از من می پرسه کجای خونه رو تا حالا ندیدی؟گوشه کمد و بالای سقف اشپزخانه را نشان می دهد می گویم دیده ام. یاد پشت بام می افتد و من اعتراف می کنم روی سقف اتاقک بالای پشت بام را تا حالا ندیدم.