زندگی پر از خاطره است...

زندگی پر از خاطره است...

خاطرات زندگی من در آلمان
زندگی پر از خاطره است...

زندگی پر از خاطره است...

خاطرات زندگی من در آلمان

سوالات فصلی

ارمیا از من می پرسه:مامان تو چند تا تابستون رو دیدی؟! بهش میگم  فصل ها از زمان دایناسورها تا حالا بودن و مدام تکرار میشن ،هر کس با توجه به سنش همون قدر فصل ها رو دیده.میگه  آها فهمیدم  من که شش سال ونیمه هست شش تا و نصفی تابستون دیدم!

داداش ارمیا میگه من فهمیدم دو تا فصل پائیز داریم! یک فصل پاییز کرونایی و یکی غیر کرونایی! چون من تو عکس دیدم که برگ های درختا ریخته بود و آدم ها زیر درخت نشسته بودن و ماسک نداشتن!

نظرات 4 + ارسال نظر
دانشجو دوشنبه 26 آبان‌ماه سال 1399 ساعت 07:52 ب.ظ http://mywords97.blogfa.com

آخی. طفلک بچه ها! دختر من هم دیگه وقتی تقاضایی داره که مثلا شنا یاد بگیره و میگم وقتی بیماری تموم شد، میگه مامان بیماری که حالا حالاها نمیره.... اما دیگه یه جورایی بهش عادت کرده بیشتر از من.

حیف از آرزوهایی که دارن به رویا تبدیل میشن برای بچه ها

ابانا یکشنبه 16 آذر‌ماه سال 1399 ساعت 10:02 ب.ظ http://med84.blogfa.com

سلام لیلی! تو‌هستی؟؟ بعد مدتها وبلاگهای گوشه ی وبم رو باز کردم ( چون اکثرا انقد کم‌کار شدن ک از خافظه ی خودمو‌گوشیم پاک شدن..)
خدای من ارمیا ۶سال و نیمه شد!! و‌داداشش حرف میزنه و پاییزا رو‌ میشماره⁦♥️⁩

کجایی دختر؟دنبالت گشتم خبری نبود ازت
آررره می بینی چقدر زود بچه های مردم بزرگ میشن

فهیمه جون پنج‌شنبه 20 آذر‌ماه سال 1399 ساعت 12:27 ب.ظ

چقدر بده بچه ها خیلی چیزا رو الان نمیتونن تجربه کنن

آررره.دیگه داره دنیا یادشون میره

ابانا جمعه 21 آذر‌ماه سال 1399 ساعت 06:40 ق.ظ

بچه های مردم زود بزرگ شدن!!

آررره.ما خود مردمیییییییم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد