زندگی پر از خاطره است...

زندگی پر از خاطره است...

خاطرات زندگی من در آلمان
زندگی پر از خاطره است...

زندگی پر از خاطره است...

خاطرات زندگی من در آلمان

نان

خب طبق معمول از گزارش آب و هوا شروع می کنیم این دو سه روزه هوا به شدت گرم شده بود و تا 35،36 درجه هم رفت. به قول شقایق (دوستم) ما که خارجی هستیم و آب و هوای کشورمون گرم هست داریم کباب میشیم بیچاره این اروپایی ها که طاقت گرما رو ندارند و توی گرما مثل گوجه فرنگی میشن!! مشکل اینه که اکثر خانه های  اینجا فاقد کولر و وسایل سرمایشی است و ما باید در این هوای گرم توی خانه بشینیم و با کاغذ خودمان را باد بدهیم!البته الان که دارم می نویسم باران خوبی می بارد و هوا خنک شده.

سر کلاس زبان مون یک پسر داریم اهل کره جنوبی هست و توی کشور خودش معمار داخلی بوده و حالا اومده آلمان و می خواد درسش رو ادامه بده و کار پیدا کنه. من خیلی خونسردانه و بزرگ منشانه!! عمل کردم و حرفی از بازی فوتبال و جام جهانی و کی برد و کی باخت نزدم

یکی از موارد امتحان زبان مون صحبت راجع به یک موضوع است. یعنی موقع امتحان یک برگه جلومون می ذارن و باید راجع به اون اظهار فضل کنیم. موضوعاتی مثل میزان استفاده کودکان از کامپیوتر و خطرات اینترنت و ... موضوعاتی از این دست. موضوعی که برای تمرین معلم مون سر کلاس آورده بود :جدایی دختران و پسران در سیستم آموزشی!! البته یک متنی هم زیر این عنوان بود و نتیجه یک پژوهش رو بیان می کرد. طبق نوشته های اون متن، در شهر هانوفر آلمان بچه های کلاس هفتم(یعنی دوم راهنمایی) رو به صورت دخترونه و پسرونه مجزا می کنند و در این کلاس های مجزا(دخترها با معلم زن و پسرها با معلم مرد گلاس داشتند)دخترها عملکرد بهتری در دروس علوم طبیعی مانند فیزیک و شیمی و زیست داشتند. ولی در نهایت از طرف وزارت خونه به این اجرا کنندگان این طرح(طرح جداسازی کلاس ها) گفته میشه این عمل باعث تبعیض جنسیتی میشه و تساوی حقوق زن و مرد زیر سوال میره. علتی که دخترها در کلاس های مختلط در این دروس ضعیفتر ظاهر می شوند تلقین و دیدگاهی است که دخترها در این علوم ضعیف تر هستند ذکر شده بود. این خلاصه ای از متن بود. حالا بحث های سر کلاس جالب تر بود. معلم مون گفت که در قدیم زمانی که پدر و مادر من درس می خوندند کلاس ها جداگانه بوده و گفت زمان خود من هم مدارس بر اساس مذهب تفکیک شده بود. می گفت چون پدر و مادر من پروتستان بودند من روزی 2 کیلومتر پیاده روی می کردم تا به مدرسه ای بروم که در آن عقاید پروتستان ها تدریس می شد در صورتی که مدرسه کاتولیک ها در خیابان خودمان بود. یکی از بچه ها از من پرسید در کشور شما مدارس جداگانه است؟ من هم گفتم بلی در آموزش و پرورش جدا هستند و در دانشگاه نه. یکی دیگه پرسید یعنی تمام شرایط مثل معلم و ساعات تدریس و .. یکسان است. من هم گفتم بله. معلم می گفت در قدیم مرد ها نان آور بودند و خانوم ها به خانه داری و بچه داری مشغول بودند و وظایف تقسیم شده بود ولی امروز مرد و زن در اجتماع حضور یکسان دارند و چون با هم جامعه را می سازند باید کنار هم رشد پیدا کنند. یکی از دخترهای کلاس گفت وای قدیم چه خوب بوده که خانوم ها اجباری برای کار کردن و تامین هزینه های زندگی نداشتند. می گفت امروزه خانوم ها مردها را کنار زدند و گفتند همه کارها را خودمان می خواهیم انجام دهیم. من هم گفتم امروزه خانوم ها می گویند چون مردها این کار را انجام می دهند پس من هم باید بتوانم انجام دهم. معلم گفت نکته اصلی رو لیلی گفت. برایم جالب بود که جبهه گیری منفی از جداسازی مدارس نداشتند و به عنوان یک نقطه ضعف به آن نگاه نمی کردند در صورتی که همه بچه های کلاس در کشورهایشان در مدارس مختلط درس خوانده بودند. حیف وقت کلاس تمام شد و فرصت اظهار نظر و گفتگو در این باره به اتمام رسید، دوست داشتم نظرات آنها را درباره مدارس مختلط بشنوم. گویا امروزه مدارس مختص دختران در آلمان وجود دارد. یک مدرسه کار(نوعی از مدرسه معادل کار و دانش خودمان) در شهرمان دخترانه است و وابسته به کلیساست. البته نمی دانم همه مدارس منحصرا دخترانه در آلمان وابسته به کلیساست یا نه؟

تمام اظهارات فوق(اونها که سر کلاس گفتم) نظر شخصی نگارنده است که ممکن است با نظرات شما متفاوت باشد.


عکس زیر یک روفرشی یا پادری از جنس تکه های شلوار جین یا لی است. این پادری در فروشگاه عرضه می شود.


پادری لی!!


نگهبان چوبی جلوی در یک رستوران!!


گداهای مترقی!!! افرادی که لباس و بدون خود را رنگ می کنند و ساعت ها کنار خیابان ثابت می ایستند.


این هم سفارش یکی از دوستان برای عکس نان و نانوایی. در آلمان بیش از 300 نوع نان طبخ می شود ، دوره آموزشی پخت نان در مدارس فنی و حرفه ای 3 سال طول می کشد .نان یکی از غذاهای سرپایی(فست فوتی) مردم محسوب می شود. یعنی سر ظهر آدم ها رو می بینی که یک تکه نان خالی دست گرفته و گاز می زنند و می خورند. آلمان ها هم مثل ما هر جای دنیا که بروند دلشان برای نانشان تنگ می شود. سمیرا(دوستم) می گفت که پسرش را از طرف مدرسه به اردوی یک روزه به روستا بردند و در آنجا بچه ها در تنور نان پختند.



نانوایی

این هم قسمت نان در فروشگاه های بزرگ. معمولا نان ها بسته بندی هستند و بعضی ها خمیر آماده دارند که در داخل همون فروشگاه فر بزرگی هست که خمیر نیمه آماده نان را داخلش می چینند و وقتی پخت همون طور داغ داغ داخل ظرف های بزرگ می ریزند. معمولا توی فروشگاه ها عطر نان پیچیده. یک دستگاهی هم هست که می تونی نانت رو برش بزنی. معمولا افراد مجردی که یک دانه نان و یک بسته سوسیس و یا آب میوه و یک دانه موز می خرند را می توانی در صف صندوق ببینی

قسمت نان ها


نان کنجد دار