زندگی پر از خاطره است...

زندگی پر از خاطره است...

خاطرات زندگی من در آلمان
زندگی پر از خاطره است...

زندگی پر از خاطره است...

خاطرات زندگی من در آلمان

دیدار با صاحب خانه

چند روز پیش که با آقای همسر بیرون رفته بودیم هنوز چند قدم از خانه دور نشده بودیم که یک خانوم و آقای مسن را دیدیم. خانومه به ما که رسید سلام کرد. من گذاشتم به حساب این که پیرها عادت دارند به آدم هایی که نگاهشان با هم تلاقی دارد سلام می کنند. هنوز یک قدم نرفته بودیم که آقای همسر گفت این خانومه رو شناختی؟ من گفتم نه! اون هم گفت فکر کنم خانوم صاحب خانه بود!! چهار قدم دور نشده بودیم که برگشتیم و هم زمان اون خانوم  و آقا هم برگشتند و ما را نگاه کردند. مثل این که آنها هم تازه ما را به جا آورده بودند. خلاصه هر دو طرف ماجرا برگشتیم و با هم چاق سلامتی کردیم. خدای نکرده صاحب خانه بود و باید تحویلش می گرفتیم. من این خانوم را دو بار ملاقات کرده بودم. یک بار همان موقع که برای دیدن خانه آمده بودیم(صاحب خانه ها اینجا معمولا اصرار دارند که باید شخصا مستاجر را ببینند و بپسندند) دیده بودمش و یک بار هم موقع تحویل کلید. اون موقع به نظرم خیلی مسن آمد. اون روز کت و شلوار و کلاه پردار سبز پوشیده بود و موهایش یک دست سفید بود. اون موقع 85 سالش بود و بسیار سر حال و قبراق با امید به زندگی بسیار زیاد(چون برای موقعی که ما خانه را تحویل بدیم نقشه داشت). حالا که دیدیمش موهایش را جوگندمی کرده بود و خب ست لباس هایش فرق کرده بود. خب من فکر نمی کردم آدم حدود 85 ساله موهایش از سفید به جوگندمی تغییر کند!! برای همین ایشان را نشناختم. ایشان بسیار ما را تحویل گرفت و چند بار پرسید که آیا از خانه راضی هستید؟ ما هم بسیار محترمانه گفتیم بله بله بسیار خوبه!! همسایه هامون هم خوب هستند!!! ایشان هم گفت حالا که شما راضی هستید من هم راضی هستم. من بسیار خوشحالم. خلاصه نقش مودبانه خویش را در برخورد با صاحب خانه ایفا نمودیم. قبلا هم ذکر کردم که اجاره بها قانونا هر سال افزایش می یابد ولی بسیاری صاحب خانه ها اگر از مستاجر راضی باشند اصراری برای افزایش اجاره بها ندارند. مقلا خانه سمیرا که بیش از ده سال است در آن ساکن هستند همان اجاره بهای نخستین را دارد. ما هم تا حالا دردسری برای ایشان نداشتیم. فقط پارسال که آبگرمکن خراب شد بهش تلفن زدیم تا آمد و به شخصه دید که آبگرمکن خراب است و هزینه تعویض آن را داد. البته ما هم بچه های خوبی بودیم و اعتراضی نکردیم که تو یک ماهه مسافرت هستی و جواب تلفن نمی دی و ما بدون آبگرمکن زندگی را به سر می کنیم. البته خودمون ها ما فکر می کردیم بر اثر کهولت سن مرده!! و داشتیم پرس و جو می کردیم که ورثه می توانند ما را از خانه بیرون بیندازند یا نه نمی دانستیم که ایشان هر سال جوان تر می شود و احتمالا برای 20 سال آینده هم برنامه دارد. چون وقتی با ما قرارداد می بست گفت خانه فعلی ام که سر کوچه ماست آسانسور ندارد و من طبقه پنجم ساکن هستم و تا چند سال دیگر احتمالا رفت و آمد از پله ها برایم سخت خواهد بود و می خواهم خودم در اینجا ساکن شوم!!! تازه قصد نوسازی خانه را هم دارد!
البته این محبت ایشان را باید موقع پس دادن خانه جویا شد. این طور که ما برخوردشان را مستاجر قبلی دیدیم حسابی دختر بیچاره رو اذیت کرده بود. البته این که باید خونه از تمیزی برق بزنه و سالم باشه که تحویل بدی سرجاش، مسئله رنگ کردن هم هست که اون دیگه خیلی خرج برمیداره!! ما که امیدی به گرفتن پول پیش خانه(که دو برابر اجاره بهای ماهانه است) از ایشان نداریم. از همون اول که برخوردش رو با مستاجر قبلی دیدیم قیدش رو زدیم!!
اینجا یافتن خانه برای خارجی ها سخت است چون ایالت ما کمی تا قسمتی متعصب و ضد خارجی هستند. البته این خارجی شامل آلمانی هایی که از ایالت های دیگر آلمان هم آمده باشند می شود!! و البته خارجی مسلمان جای خود را دارد. این خانه را هم با توصیه نامه ی استاد راهنمای آقای همسر به ما دادند!

این هم عکس تزئینات فروشگاه های مختلف شهر:


فروشگاه لباس


فروشگاه لباس


فروشگاه لباس- تزئینات اتاق خواب در پس زمینه است


فروشگاه لباس- تزئینات اتاق خواب کودک در پس زمینه-چادر سرخ پوستی اتاق کودک


مغازه عینک فروشی- حالا بوم رنگ و پالت رنگ نقشش چیه من نمی دونم!!