زندگی پر از خاطره است...

زندگی پر از خاطره است...

خاطرات زندگی من در آلمان
زندگی پر از خاطره است...

زندگی پر از خاطره است...

خاطرات زندگی من در آلمان

من اسکی بلد نیستم!

این چند  هفته اونقدر تلویزیون انواع ورزش های اسکی(پرش از کوه و فرود با چوب اسکی، سرعت و..) رو نشون داده که من به شخصه می تونم همه ی ورزش ها رو چشم بسته (البته نشسته روی مبل)انجام بدم! مکان برگزاری هم کوه های آلپ و کشورهای شرکت کننده هم بیشتر آلمان و اتریش و سوییس و ... و خلاصه کشورهای سردسیر اروپاست. شهر ما که هوا آفتابی و پائیزی است و از برف و سرمای زمستانی خبری نیست.
قبل از تعطیلات هم معلم زبان به همه سفارش می کرد که حتما برید اسکی و خیلی لذت دارد و از بچه ها پرسید چه کسانی اسکی بلد هستند؟  و مسلما که من دستم را بلند نکردم ولی علاقمندان زیادی داشت و حتی چند تا بچه ها گفتند که در تعطیلات برنامه اسکی دارند
هفته قبل هم تلویزیون برنامه ای برای هشدارهای کریسمس داشت.این چند هفته آدم های مختلف با لباس بابانوئل در خیابان ها حضور داشتند. توی این برنامه دو تا مجری ها همدست بودند، یکی شون لباس بابانوئل پوشیده بود و از مردم علاقمند به عکس گرفتن همراه بابانوئل دزدی می کرد. مثلا طرف کنار بابانوئل می ایستاد و روبه دوربین لبخند می زد و بابانوئل یواشکی از توی کیف دستی اش، کیف پول یا موبایلش را برمی داشت! یا وقتی می خواستند کنار سورتمه بابانوئل عکس بگیرند، کیفشان را می گرفت و کنار سورتمه قرار می داد که مثلا توی عکس نیفتد و اونوقت شریک بابانوئل که در زیر سورتمه قائم شده بود کیف را خالی می کرد! بعد از عکس گرفتن هم طرف را صدا می زدند و وسایل مسروقه رو بهش پس می دادند. و بعد هشدار می دادند که مراقب دزدی ها باشید
یک برنامه بامزه دیگه هم تلویزیون داشت که دلم می خواست عکس بگیرم ولی کیفیت فیلم پائین بود(چون قدیمی بود). تصور بفرمائید که اروپایی ها بخواهند فیلم شرقی بازی کنند، چه بامزه می شود. یک فیلم قدیمی بود که شخصیت اول آن هارون الرشید عباسی خلیفه بغداد بود. این قدر بامزه خودش را معرفی می کرد.می گفت من هارون الرشید کلیفه(خلیفه) بکداد(بغداد) هستم. و کلا فضای شهر بغداد و دارالحکومه و بازار برده فروشان و خانوم های محجبه و لباس های بلند عربی که ایجاد کرده بودند جالب بود. ماجرای فیلم هم این بود که هارون الرشید در یک تعقیب و گریز با مخالفانش مجروح می شود و دختری او را پیدا می کند و بقیه فکر می کنند هارون مرده و دختر در یک سیرک کار می کرده و ... برای این که هارون را با خود ببرد چهره اش را تغییر داد. تصور کنید هارون الرشید بغدادی یک مرد جوان با موهای روشن و چشم های آبی بود. البته بازیگرش معروف بود(فکر کنم همون بازیگر لورنس عربستان بود). بازیگر خانوم هم یه کسی تو مایه های الی/زابت/تیلر بود.
بازارچه کریسمس هم که در میدان اصلی شهر برپابود جمع کردند و هم چنین اکثر فروشگاه ها هم کاج های تزئین شده کریسمس را برداشته اند. امشب هم که بگذرد شهر به روال سابق برخواهد گشت. الان هم که من دارم می نویسم با این که 6 ساعت به نیمه شب مانده ولی سروصدای آتش بازی و ترقه بازی به گوش می رسد.
من هم عکس های بازارچه کریسمس و عکس هایی که از هیاهوی کریسمس گرفته ام می گذارم تا فایلش را از داخل کامپیوتر حذف کنم


مغازه شیرینی فروشی

غرفه فست فود
درخت زیر مال یکی از انجمن های خیریه است. در صندوق اعانه آن پولی کمک می کردی و بهت یک عدد گوی رنگی می داد تا خودت به درخت آویزان کنی. تا آخر کریسمس درخت پر شده بود.




غرفه مجسمه های چوبی

شاخه های گل های ماندگار. اون سمت راستی گل پنبه است. هر شاخه 2.5 یورو


دسته گل

دسته گل های ساخنه شده با برگ کاج و ذرت

غرفه شمع فروشی

جاشمعی

فضای بازارچه



این بابانوئل حسابی تو دردسر افتاده

رومیزی های رنگی

تزئینات چوبی

آویزهای چوبی


بقیه عکس ها در پست بعد!

آتش بازی نزدیک است

توی فروشگاه ها پر شده از وسایل آتش بازی. انواع فشفشه و نارنجک و ... البته تلویزیون هم تاکید کرده که مارک های متفرقه نخرید و از فروشگاه های معتبر تهیه کنید. افراد آسیب دیده سال های قبل که از مارک های تقلبی استفاده کردن رو نشون میده که مثلا فشفشه تو دست شون منفجر شده.مثل برنامه ی بچه ها مراقب باشید برای شب های چهارشنبه سوری خودمان مرزها رو هم این چند هفته کنترل می کنند که جنس تقلبی از کشورهای دیگه وارد نشه. شب سال نو راس ساعت 12 آتش بازی شروع میشه و مردم ترقه ها و فشفشه ها و.. رو روشن می کنند. الان که همه توی سبد خریدشون مدل های مختلف وسایل آتش بازی وجود داره.تجربه پارسال که میدان جنگ بود از شدت سروصدا و نور. حالا امسال ببینیم چی میشه.

وسایل آتش بازی
دیروز از توی خیابان که رد می شدیم چند تا پسربچه داشتن وسایل آتش بازی شون رو امتحان می کردند. به آقای همسر گفتم عجله کن که الان زی پای ما ترقه می اندازند ولی خوشبختانه منتظر ماندند تا ما رد شویم و بعد به بازی شون ادامه دادند.(ولی شب سال نو دیگه از این عزت و احترام ها خبری نیست)

منورهای نورافشان
دیروز که رفته بودیم توی فروشگاهی یکی از غرفه های فروشگاه اغذیه فروشی بود که فکر می کنم ترک بودند. انواع خوراکی های ترکی رو می فروختند. ظاهر هوس انگیزی داشتند. زیتون پرورده و یا دلمه گوجه و بادمجان و ماست خیار و ماست موسیر و مخلفاتی مثل اینها. یک سری از خوراکی هاشون رو هم برای تست گذاشته بودند.

تستر خوراکی
تکه های کوچک نان برای این بود که کمی از مثلا ماست خیار را روی آن بمالی و تست کنی. ملت هم دو یا سه مدلش را تست می کردند و تصمیم می گرفتند. خوشمزه و اشتهابرانگیز بود.نه این که درست کردنش سخت باشه ولی سر ظهر دو سه لقمه اش خیلی چسبید.

این هم عکسی از یک مدل پلیور حراج شده آخر سال. می خواستیم بریم یک سنت به این صندوق داره بدیم بلکه خیالش راحت بشه و قیمت رو رند بکنه


این هم دسته گل هایی که رنگ و آب و البته بوی خوبی داره. به چوب های دارچین قرار داده شده در داخل دسته گل توجه بفرمائید.ما همیشه دارچین رو به عنوان طعم دهنده چای استفاده می کنیم و کاربرد مدرنش رو نمی دونستیم.


این هم منظره ای که ما از پنجره اتاقمان می بینیم. همسایه های مهربان ما برای کریسمس پنجره هایشان را تزئین کرده اند.


این مغازه همیشه وسایل خطرناک میفروشه! از چاقو و تفنگ و پنجه بوکس. هر کس ندونه فکر می کنه اینجا شهر سامورایی هاست البته قدیم ها در ایران هم تفنگ برای تزئین به دیوار آویزان می کردند.


این مغازه بسیار مورد توجه پسرهاست

نمونه های خنجر و شوالیه!

شهر دوباره زنده شد

یه کم از حال و هوای کریسمس در بیایم و عکس های گرم ببینیم. عکس های زیر رو پسر عمه محترم از دانشگاه و شهر محل تحصیل شون فرستاده. ایشون در یکی از کشورهای آمریکای لاتین درس می خونه. دانشگاه شون در کنار دریا قرار داره و قسمتی از ساحل جزء فضای دانشگاه است  قسمتی از شرح عکس ها رو من طبق توضیحات ارسالی خودش می نویسم

فضای دانشگاه از دور


منظره ای از کنار ساحل


مجسمه بزرگ مسیح از نمای دور


حیاط دانشگاه-به شمعدان سمت راست تصویر هم دقت کنید


ساحل دانشگاه


ساحل دریا نزدیک خونه
خدا رو شکر که شهر دوباره زنده شد. به مناسبت کریسمس 4 روز مغازه ها تعطیل بود. انگار همه مرده بودند. توی شهر فقط تویست ها با دوربین عکاسی هاشون دیده می شدند. ما طبق تجربه پارسال به مقدار کافی نان و خوردنی خریده بودیم که در این تعطیلی طولانی از بی غذایی نمیریم!
دیروز که رفته بودم کنار رودخانه قدم بزنم افراد خیلی کمی توی مسیر پیاده رو بودند. حدس می زنم باید خارجی باشند وگرنه همه الان در کنار کانون گرم خانواده به سر می برند. یک خانوم مسنی بود که با یه سگ کوچولو اومده بود هواخوری . از بس این سگ های بدبخت اصلاح نژاد شدند نمیشه فهمید که سگی با قدی کوتاه توله است یا دستکاری ژنتیکی شده. خانومه از روبه رو می آمد و سگه هم چند قدم جلوتر از صاحبش برای خودش فضولی کنان قدم می زد.سگه به دو قدمی من که رسید ،سرش رو که بالا کرد و من رو دید مثل فشفشه دوید پشت سر صاحبش قائم شد صاحبش هم منو نگاه می کرد و لبخند می زد. هرچی قیافه خودم رو برانداز کردم نفهمیدم این سگه در شخص شخیص بنده چه دید که این گونه متواری شد من از حیوانات نمی ترسم و از کنار سگ ها که رد میشم واکنشی نشون نمیدم.