زندگی پر از خاطره است...

زندگی پر از خاطره است...

خاطرات زندگی من در آلمان
زندگی پر از خاطره است...

زندگی پر از خاطره است...

خاطرات زندگی من در آلمان

گردش یک روز بارانی

به‌‌گزارش اداره مرکزی آمار آلمان حدود ۱۵ میلیون نفر با پیشینه مهاجرتی در این کشور زندگی می‌کنند. این افراد یا از کشورهای دیگر به آلمان مهاجرت کرده‌اند یا متعلق به نسل دوم و سوم مهاجران هستند و آلمان را وطن خود می‌دانند. جمهوری فدرال آلمان در حال حاضر یکی از بزرگترین کشورهای مهاجرت‌پذیر اروپا است.


تقریبا نیمی از کودکان زیر ۳ سال در شهر بن در غرب آلمان از خانواده‌هایی می‌آیند که دستکم یکی از والدین ریشه‌غیرآلمانی دارد. توجه به این پدیده برای پیشبرد انتگراسیون(یکپارچه سازی-تکامل) در آلمان از اهمیت ویژه‌ای برخورددار است، زیرا در واقع آینده کشور در دست این افراد خواهد بود. جامعه آلمانی، جامعه‌ی پیری است و تنها مهاجران هستند که می‌توانند به پیشرفت و توسعه کمک بسزائی کنند.این مطلب از سایت دو/ویچه/وله فارسی است.



خب از خبرگزاری بیاییم بیرون و بریم سر اوضاع و احوال خودمون:

از من به شما نصیحت هیچ وقت گول آب و هوا رو نخورید. اگر سه روز متوالی دید که هوا یه کم آفتابی و بدون باران است فکر نکنید امروز هم به همین منوال خواهد بود. من و آقای همسر بعد از کارهای فشرده آقای همسر در تعطیلات کریسمس تصمیم گرفتیم بریم به قصر معروف نزدیک شهرمون. قبلا از این قصر نوشته ام. یک کاخ قدیمی مربوط به اسقف اعظم شهر است. دور کاخ باغی با درختکاری های زیبا و حوضی با فواره های سیمانی و دریاچه ای مستور در نی دارد. کلا جای خوبی برای اسقف محترم بوده است. الان طبقه بالای کاخ موزه است و یک رستوران زیبا هم در یکی از ساختمان های باغ(غیر از کاخ بزرگ) ایجاد کرده اند.



 
اون زمانی که ما به کاخ رسیدیم خلوت بود و قو پر نمی زد. برای خودمان گشتیم و عکس گرفتیم.
البته پارسال هم رفته بودیم ولی محوطه کاخ پر از برف بود. فرصت نشد در تابستان این فضا را ملاقات نمائیم! سکوت سرد و تنها بودن ما در در اون باغ بزرگ حس مالکیت داشت.

محوطه این کاخ هم مثل همه کاخ ها و باغ های اروپایی پر از مجسمه های مختلف است. البته گویا مجسمه های اصلی و قدیمی را در موزه نگهداری می کنند واینها که در فضای باز هستند کپی برابر اصل می باشند.

مجسمه ها هم اکثرا جنگجو و یا فرشته هستند.


راهروی پائین کاخ

ما نفهمیدیم این وسیله قدیمی چیست

این هم تلمبه آب است




نیمکت سلطنتی-به علت سرمای هوا در راهرو نگهداری می شد

حوض و فواره ها و مجسمه ها را برای جلوگیری از یخ زدگی پوشانده اند.

در دریاچه قو زندگی می کند و برای آنها لانه ای از سنگ شاخته اند و در داخل لانه هم وسایل گرمایش قرار داده اند.



احتمالا ایشون نسبتی با صاحب باغ داشته اند! که این گونه با عظمت و بااقتدار نزول اجلال فرموده اند

این چراغ روشنایی هم برای ما جالب بود. برای این که میله فلزی چراغ روشنایی طبیعی بودن منظره رو بهم نزنه دور میله را با تنه درخت پوشانده اند. یک تنه درخت صاف و اتوکشیده(مثل درخت های کناریش) که با دقت برش خورده و میله رو در خودش محفوظ کرده.

عکس های زمستانی معمولا دلگیر و بی روح هستند. من چند سری عکس تابستانی از این فضا را از اینترنت گرفته ام تا فکر نکنید این اسقف بدبخت در این مکان احساس ناخوشایندی داشته
در تابستان گویا محوطه ای به نام نارنجستان هم دارد که در زمستان ،درخت های نارنج را در که در گلدان های بزرگی کاشته اند به گلخانه می برند.



این حوض را در زمستان می پوشانند

دالان سبز

محافطان ورودی

محوطه کاخ





این هم رستوران کاخ
بعد از گشت و گذار داخل محوطه کاخ تصمیم گرفتیم به روستای نزدیک به کاخ بریم و ناهار رو اونجا صرف کنیم. از قبل برای ناهار سیب زمینی برداشته بودیم و می خواستیم روی آتش تنوری کنیم.جایتان در روستا خالی بود. ما فکر کردیم روستاست دیگه و باید همه جا آسفالت نصفه نیمه و خانه های کهنه باشه ولی خیابان های تمیز و نمای منظم خانه ها، ایده اولیه روستا را از سرمان بیرون کرد.چون از روستا هم عکس گرفتیم و عکس های این پست خیلی زیاد شده عکس های روستا رو بعدا می ذارم. فقط همین رو بگم که بعد از گشت و گذار در روستا وقتی به دنبال جایی خارج از محوطه خانه ها می گشتیم که آتش علم کنیم باران سر گرفت و برنامه ما را تغییر داد. فقط به سرعت خود را به خانه رساندیم ولی خب موش آب کشیده بودیم دیگه

ویزا

امروز ساعت 10 قرار شهرداری برای تمدید ویزا داشتیم و ما با مدارک کامل و به موقع حاضر بودیم. آقا خوش اخلاقه هم منتظر ما بود.بعد از سلام و احوال پرسی از پاسپورت ها شروع کرد به چک کردن که تا چقدر اعتبار داره و بعد فرم هایی که پر کرده بودیم رو تحویل گرفت. با آرامش و دونه دونه کاغذها رو نگاه می کرد و می ذاشت توی کاور. بعد هم قرارداد بیمه درمانی و تائیدیه اشتغال به تحصیل آقای همسر. و بعد از همسر پرسید که شما بعد از اتمام درستون می خواهید در اینجا بمانید یا به کشورتون برمیگردید؟ اگر می خواهید در اینجا بمانید توصیه می کنم همسرتان از حالا رفتن به کلاس زبان آلمانی و کلاس آلمان شناسی را آغاز کند. کسانی که می خواهند ویزای دائم یا پاسپورت آلمانی بگیرند باید این کلاس ها رو بروند و مدرکش رو کسب کنند.
بعد از ما پرسید پول تمدید ویزا همراهتان هست یا نه؟و وقتی ما گفتیم که پول همراهمان هست برگه را برایمان صادر کرد. یعنی نگفت برید پول رو بدید بیاید، حرف ما رو قبول کرد و گفت بعدش برین پول رو واریز کنید.
من تازه فهمیدم ایالت ما بیشترین هزینه رو برای تمدید ویزا میگیره و بقیه ایالت ها ارزون تر هستند.البته کشورهای مختلف قیمت های متفاوتی می گیرند.
آقاهه وقتی فرم امسال من را با پارسال مقایسه کرد گفت شما پارسال قدت را یه عدد دیگه نوشتی کدام صحیح است؟ حالا مگه 4،5 سانت چه فرقی می کنه؟ اصلا درک نمی کنه که خانوم ها در شرایط مختلف دلشون می خواد قد و وزنشون متفاوت باشه
بعد هم فرم دفعه قبلی رو بهمون داد تا پر کنیم.فرم ها به دو زبان فارسی و آلمانی بود. همون فرمی که 97 تا گروه تروریستی و ممنوعه در آلمان را در نام برده و پرسیده بود که عضو و یا هوادار کدام یک از این گروه ها بودید؟ گروه هایی مثل کارگران کردستان و هنرمندان ترکیه و جهاد اسلامی کشمیر، مبارزان آلبان و فتح و نصر و ... 30% گروه ها مبارزان کردستان عراق و ترکیه و 15% مبارزان کشمیر و پاکستان و بقیه مربوط به لبنان و فلسطین بود. یکی دیگه از سوال هاش هم آموزش مذهبی و قرآن در مدرسه یا کلاس های آزاد بود. و سوالاتی از این دست که آموزش نظامی دیده اید یا نه؟ روش ساخت بمب اتم!!! و نارنجک و مواد آتش زا بلد هستید یا نه؟ اولین سوالش هم این بود که تا کنون به کدام کشورهای زیر سفر کرده و یا اقامت داشته اید و به چه علت؟ افغانستان،عراق، ایران،پاکستان، کره شمالی و ...
خلاصه ما نیم ساعتی داشتیم فرم پر می کردیم و یواشکی می خندیدیم. بعد که گفت عکس تون رو بدید، ما عکسی که امسال در ایران گرفته بودیم رو بهش دادیم. از پارسال یادمون بود که عکس باید مربوط به امسال و بیومتریک باشه. ولی متاسفانه گفت عکس تون اندازه اش کوچیک هست. بعد پرسید که اجازه دارم از عکس پارسال تون استفاده کنم؟ ما هم گفتیم نیکی و پرسش؟ مطمئنم اگر آقا بداخلاقه بود مثل پارسال می گفت برید دوباره عکس بگیرید و بیاید. اون وقت نفری برای 4 تا دونه عکس فوری باید 6 یورو پول می دادیم. اون هم عکس هایی که به خاطر سایزش به درد جای دیگه نمی خوره.
خلاصه بعد از انگشت نگاری از انگشتان اشاره دست چپ و راست و گرفتن نمونه امضاء گفت که کاری دیگه نمونده و قرار شد تا سه هفته بعد کارت اقامت جدیدمون صادر بشه و با ارسال نامه به در خونه ما برای گرفتن آن از شهرداری اقدام کنیم.
سه روز قبل که من داشتم توی فروشگاه قفسه ها رو نگاه می کردم آقا خوش اخلاقه رو دیدم، اون هم جلو اومد و سلام کرد
بعد هم ما رفتیم در شهرداری چرخی زدیم و از طبقات مختلف آن بازدید نمودیم. از چارچوب درها می شد فهمید که ساختمان قدیمی است. و ضمنا بر دیوار انواع پرچم های ایالتی و کشوری و شیر و عقاب نصب شده بود. بر یکی از دیوارهای سالن عکس شهرداران قدیم شهر تا به امروز رو قاب کرده و کت شلواری با مدالی به گردن آویخته بودند. یاد فیلم هری پاتر و مدیران هاگوارتز افتادم. اولین شهردارشون رو به تاریخ 1924 نوشته بود، ولی نمی دونم چرا 7 تا قاب کلا بیشتر نبود.


راهرویی در شهرداری


متنی به زبان لاتین


قابش بامزه  است


 بفرمائید شیرینی-اون پائینیه روش پر از مغز گردو و فندق هست


این یکی مخصوص خواهر کوچولو و همه دوستداران شکلات کاکائوئی

اون کلبه ای بود توی میدان مرکزی که قبلا عکسش را گذاشته بودم و در آن بشارت مسیح بر مریم مقدس بود، بعد از کریسمس مدلش را تغییر دادند و صحنه تولد مسیح و سه پادشاه مقدس رو جایگزین کردند.

بازسازی صحنه تولد مسیح


مسیح و مریم و یوسف(شوهر مریم به روایت مسیحیان) و سه پادشاه

مهمانان من

آقای همسر برای تبریک سال نوی میلادی به اساتید و دوستان و همکلاسی هایشان ترجمه این شعر حافظ را نوشته اند:
سال و مال و فال و حال و اصل و نسل و بخت و تخت

 
    بادت اندر شهریاری برقرار و بر دوام


    سال خرم، فال نیکو، مال وافر، حال خوش


    اصل ثابت، نسل باقی، تخت عالی، بخت رام


یکی از همکلاسی ها جواب داده که این بهترین تبریک سال نوی من بوده. و جناب استاد راهنما هم برای ما سال خوب و پر از سلامتی آرزو کرده. دو سه ماه دیگه این آرزوهای خوب رو برای سال نوی خودمون میگیم.

خب امروز آخرین روز تعطیلات کریسمس هست و فردا مراکز آموزش باز میشه و دوباره همه جدی می چسبند به کار و درس.

من چند روز قبل دو تن از دوستان ترکم را به مهمانی دعوت کرده بودم. البته اول قرار بود 4 نفر باشند که دوتاشون نیومدند. غیر از مسئله جا و غذا چی درست کنم مهمترین مسئله من تعداد ظروفم بود. ما اینجا یک دست ظروف و قاشق و چنگال داریم. چون همیشه مهمانانمان تعدادشان محدود بوده به بیش از این مقدار هم نیاز پیدا نکرده بودیم. خلاصه با کمک قاشق های یکبار مصرف مدیریت قاشق نمودیم. برای غذا هم به کمک آقای همسر سالاد الویه و کشک بادمجان و ماش پلو با گوشت چرخ کرده و سوپ پختم. چون می دانستم ترک ها غذای اصلی شون برنج نیست روی پلو و خورشت سرمایه گذاری نکردم. ماش پلو رو هم به خاطر قاطی بودنش انتخاب کردم و همین طور کمیاب بودن ماش(اینجا عدس زیاد هست ولی ماش در مغازه های خاص پیدا میشه).

البته کوکوسبزی هم توی برنامه بود که به علت پیدا نشدن تره از لیست حذف شد.


برای سوپ هم اینجا عادت دارند که مواد رو بعد از پختن تو مخلوط کن می ریزند و در واقع پوره درست می کنند طوری که مواد تشکیل دهنده اش پیدا نیست و حتی میتونی با نی هم بخوری من هم سوپ به سبک خودم پختم و همه موادش رو به صورت واضح و مبرهن باقی گذاشتم. علت انتخاب کشک بادمجان هم علاقه ترک ها به غذاهای پخته شده با بادمجان است.

دیگه سالاد و ترشی هم جزء لاینفک سفره است. دوستانم سر موقع آمدند وکلی کادو برای من آوردند و من را شرمنده کردند. از غذاها هم خیلی خوششان آمد و ترکیبات و طرز پخت شان را می پرسیدند. از ترشی ها هم پرسیدند که کدام تند است و فقط همان را خوردند. کشک را وقتی پرسیدند چی است من گفتم نوع خاصی از ماست هست(خب چی بگم نمی تونم توضیح بدم که چه جوری درست میشه. امیدوارم فکر نکنند از شیر حیوان خاصی به دست می آید)

در مورد سوپ هم ورمیشل را پرسیدند چیست و با این که اسمش به آلمانی هم همین است ولی نمی شناختند و من مجبور شدم بگویم نوع خاص ماکارونی است البته راهنمایی کردم که در فروشگاه ها موجود است.

تازه هر دوشون با علاقه پرسیدند این رنگ زرد برنجت از چیه؟ و من با افتخار زعفران ایرانی رو بهشون معرفی کردم. اونها اصلا اسمش رو هم نشنیده بودند. من هم بسته زعفران رو نشانشان دادم و توضیح دادم که  پرچم گل هست و بعد هم مقداری زعفران خوش رنگی که آب کرده بودم نشانشان دادم.

این دوستان ترک من یکی محجبه و دیگری بدون حجاب است ولی در مورد ترک ها این مسئله ثابت است که در هر شرایطی گوشت حلال مصرف می کنند. اون که محجبه بود می گفت از طرف دوستان ترک غیرمحجبه ام مورد پرسش قرار می گیرم که این طرز فکر قدیمی است و .. من هم نمی تونستم جلوی اون یکی که محجبه نبود چیزی بگم که بهش بربخوره. گفتم شما افتخار کن که دستور خدا رو اجرا می کنی.

بعد برای تقویم مون توضیح دادم که ما سال نوی مخصوص داریم و تقویم ایرانی هم نشونشون دادم که 3 تا عدد توش نوشته. هم میلادی و هم قمری و هم شمسی! و بعد گفتم ما مناسب های زیادی در تقویم مان داریم. از مناسبت های ایرانی و اسلامی و ملی. مناسبت های مذهبی برایشان میلاد پیامبر و امام علی و حضرت فاطمه را مثال زدم و از مناسبت های ایرانی یلدا و چهارشنبه سوری(برای هر کی این چهارشنبه سوری رو توضیح میدم تعجب میکنه به خاطر بپر بپرش!) و از مناسبت های ملی روز 22 بهمن را نام بردم.

یکی شون از من پرسید در مناسبت های ملی چیکار می کنید؟ سوال سختی بود.چون مناسبت های مذهبی برنامه اش مشخصه دیدار و صله رحم و خوردن!

اونها مناسبت های محدودی داشتند: میلاد پیامبر، عید فطر و عید قربان و عاشورا.

و برای سال نوی میلادی هم فقط یک روز تعطیل هستند.به قول دوستم این تعطیلات برای میلاد مسیح است. دلم برایشان سوخت که ریشه شان قطع شده است. چون  رسم الخط رسمی ترکیه تا 60 سال قبل فارسی بوده و با ایران رابطه همسایگی و فرهنگی خوبی داشتند.،ولی حالا همون کلمات را با حروف انگلیسی می نویسند.

هدف من این بود که بدانند ایرانی های شیعه هم مسلمان هستند. هر چند این دوستان من چون تحصیلات پائینی دارند اطلاعات مذهبی زیادی ندارند.


عکس های زیر شبیه سازی میلاد مسیح است که در کلیسای مرکز شهر برپا کرده بودند.







عکس های زیر هم مجسمه های چوبی میلاد مسیح و نماهای زمستانی در فروشگاه معروف شهر است.




توی هر طبقه فرشتگان دعاخوان ایستاده اند. در طبقه آخر سه فرستاده شرقی دیده می شود


طبقه بالا مادر و نوزاد دیده می شود.