زندگی پر از خاطره است...

زندگی پر از خاطره است...

خاطرات زندگی من در آلمان
زندگی پر از خاطره است...

زندگی پر از خاطره است...

خاطرات زندگی من در آلمان

فارسی شکر است

خدا رو شکر امروز بعد از سه روز باران پی در پی آفتاب نمایان شد. سه روز قبل بدون لحظه ای توقف باران می بارید و ما دیگه تو خونه در حال نم کشیدن بودیم. آذوقه مون تمام شده بود و دیگه چیزی برای خوردن نداشتیم، چشممان به آسمان بود تا لحظه ای دست از باریدن بردارد و ما بتوانیم خود را به فروشگاهی رسانده و اندکی نان بخریم!! از شوخی گذشته دیگه از بارون کلافه شده بودیم و دلمون یه ذره آفتاب می خواست. با وجود سه روز باران شدید و بی وقفه کف خیابان ها اصلا آب جمع نشده بود ، فقط ارتفاع آب کانال نزدیک خونه مون بالا رفته بود و سطح آب گل آلود و پر از کف بود. شب ها دمای هوا تا 4،5 درجه می رسید و رزوها بین 11 تا 15 درجه بود.
قبلا گفته بودم که به کلاس آموزش زبان فارسی دانشگاه می روم. برای من گرامر کلاس مهم است و معلمی که هم گرامر زبان فارسی بداند و هم آلمانی غنیمت است. با استاد کلاس قبلا صحبت کرده بودم و اجازه گرفته بودم. هر چند که جلسه های اول که آموزش الفبا بود حضور نداشتم ولی الان کلاس تا حدی راه افتاده. در توضیح این کلاس بگم که چون دانشکده شرق شناسی است دانشجویان موظف هستند که دو یا سه زبان شرقی را بیاموزند و گویا فارسی از عربی و ترکی و اردو آسان تر است. اول کلاس که معلم احوال پرسی را یادآوری می کرد می گفت در فارسی برای تشکر عبارات فراوانی از جمله: ممنون،مرسی، سپاسگذارم، متشکرم ، یه دنیا ممنون و ... استفاده می شود.
 وقتی دانشجوها تمرین هایشان را از روی کتاب می خواندند با خودم اندیشیدم یعنی من هم به زبان آلمانی یا انگلیسی متنی را می خوانم اینقدر خنده دار است؟ البته آنها حق دارند چون الفبای فارسی اعراب گذاری ندارد و اگر کسی از قبل کلمه را نشنیده باشد نمی داند که دَرس درست است یا دٍرس یا دُرس. احتمالا آنها هم که در حضور یک native(زبان مادری) می خواندند احساس شرم می کردند. درس جلسه قبلشان گویا درباره فعل هایی از زبان فارسی بود که مدت دار هستند. مثل دراز کشیدن، چسبیدن،خوابیدن، تماشا کردن و ... فعلی مثل نشستن هم به عمل نشستن گفته می شود و هم یک فعل زمان دار است. مثال هایی که بچه ها نوشته بودند گاهی خنده دار بود. مثلا یکی نوشته بود :"یک پستچی مرده به شیشه اتوبوس چسبیده بود!!" البته مسئله زمان ها هم هست. مثلا "یک پرنده در هوا پروازکرده بود و خواند"(از نظر زمانی وقتی یک فعل ماضی بعید است دومی باید استمرای بیاید) خلاصه با مثال های بچه ها متوجه شدم زبان مادری مان همچین آسان هم نیست. یکی از بچه ها از استاد می پرسید "در بسته نیست" صحیح است یا "در نبسته است." در مورد حروف اضافه و افزودن آن به فعل ها و تفاوت معنایی شان که دیگر خودتان وارد هستید. آوردن با درآوردن، گشتن با برگشتن فرق می کند. برای فعل خندیدن حرف اضافه به و با فرق می کند. به او خندیدم و با او خندیدم تفاوتش از زمین تا آسمان است. من همین مشکل رو در زبان آلمانی دارم. واقعا حفظ کردن حرف اضافه ها با فعل ها کار مشکلی است.
البته معنی کلمه "در" هم که می دانید دو تاست: یکی حرف اضافه و دیگری "درِ اتاق".البته زبان های دیگه هم همین ویژگی ها رو  دارند. یک جمله دیگر در کتابشان بود. "شما کتابدارید؟"(به معنی شغل کتابداری) که با خوندن اونها به این صورت فهمیده می شد: "شما کتاب (book)دارید"
قسمت مشکل بعدی اعداد است. از یک تا ده که طبیعتا غیر از هفت و هشت که بچه های ابتدایی خودمون هم گاهی قاطی می کنند مشکل خاصی نیست. یازده هم که در زبان انگلیسی و آلمانی متفاوت از بقیه است. مشکل عمده در شمارش های بعدی است مثلا سیزده با سه و سی متفاوت است. پانزده با پنج فرق می کند و شانزده به صورت ششده نیست که حفظ کردنش آسان باشد.بنابراین در پایان هر کلاس شمردن را کمی تمرین می کنند. البته زبان آلمانی هم در خواندن اعداد با انگلیسی و فارسی متفاوت است و حفظ کردنش کمی مشکل می نماید. چون در آلمانی مثلا 26 به صورت شش و بیست خوانده می شود(خدا رو شکر که ما بیست و شش می خوانیم) البته این خواندن اعداد در آلمانی در مقادیر بالاتر کمی آدم می شود مثلا 1234 را به صورت هزار و دویست و چهار و سی می خوانند. که آن هم اگر عدد سال باشد به صورت دو تایی خوانده می شود. مثلا 1998 به صورت 19صد و هشت و نود.
یکی دیگر از مواردی که آدم باید از بچگی شنیده باشد تفاوت ضمیر مالکیت متصل با منفصل است. در فارسی ما هر دو صورت "خواهر من" و "خواهرم" رو صحیح می دانیم. یعنی من یا تو و او و .. که ضمایر منفصل هستند برای ضمیر مالکیت هم استفاده می شوند. در صورتی که در انگلیسی فقط مثلا  my sister رو داریم. برای بچه ها به سختی قابل حفظ کردن بود که کی "خواهر من" صحیح است و کی خواهرم. مثلا "من خواهرت را دیدم" و" من خواهر تو را دیدم "هر دو صحیح است ولی "من غذای من را خوردم "صحیح نیست. یا "این کتاب من است نه کتاب تو". که نمیشه به صورت "این کتابم است نه کتابت" استفاده شود.
خلاصه در آخر کلاس بازی کلمات و حافظه داشتند و من هم شرکت کردم. آخر هر درسشان ضرب المثل های فارسی دارند مثل هر گردی گردو نیست یا فارسی شکر است(احتمالا توی دلشون می گویند فارسی کجایش شکر است به این سختی).
بچه های اینجا از دوران ابتدایی آموختن زبان خارجی را آغاز می کنند و زبان انگلیسی را مثل زبان مادری شان سخن می گویند و با توجه به رشته ای که در دبیرستان می خوانند باید حداقل دو زبان دیگر غیر از انگلیسی را بیاموزند. در رزومه یکی از دانشجویان دکترا که یک دختر ایتالیایی بود در قسمت مهارت های زبانی نام ده زبان نوشته بود،البته در سطوح مختلف توانایی. زبان های اروپایی همه در سطوح A ،B، C طبقه بندی می شوند. یعنی شما می توانی در رزومه ات بنویسی که مثلا زبان فرانسه را در سطح B2 بلد هستم و زبان اسپانیایی را در سطح A2. ولی زبان های دیگر را می توانی بنویسی در حد خواندن، یا درک مطلب بلدم.
در سفر فرانکفورت با یک خانواده ایرانی آشنا شدیم که دخترشان که حدودا سوم راهنمایی ما بود به پنج زبان دنیا مسلط بود. زبان ترکی و فارسی زبان مادری اش و انگلیسی و فرانسه را در مدرسه آموخته بود. زبان انگلیسی را بدون فکر و با سرعت صحبت می کرد. می گفت از سال دیگر باید آموختن یک زبان دیگر را شروع کنیم. دختر شیطون و محجبه ای بود که می گفت با حجابم در مدرسه مشکلی ندارم.

مجسمه مریم مقدس سر کوچه مون


یک شرکتی هست نزدیک خونه مون


حیاط داخل شرکت. فنرهای پائین تصویر جای پارک دوچرخه است

دکور مغازه ها برای تابستان. البته من نمی دونم هوای آفتابی کجا بود که آدم لباس آستین کوتاه بپوشه؟

لباس های مردانه. توپ و تور برای والیبال ساحلی در هوای آفتابی در دکور


لباس های بچه گانه. کلاه آفتابگیر و سطل شن بازی برای دکور استفاده شده

برای خانوم ها هم کرم ضد آفتاب و صندلی راحتی که درآفتاب لم بدهند!

عروس اشتباهی!

الان مسابقه بایرن مونیخ و بوروسیا دورتموند در لیگ قهرمانان اروپاست و ملت همه پای تلویزیون هایشان میخکوب شده اند. با در نظر گرفتن این موضوع که ما در ایالت بایرن هستیم باید نتیجه این بازی برای مردم شهر مهم باشد. هر از گاهی صدای هیجان زده طبقه بالایی ها به گوش میرسد. در سایت ها نوشته اند که این مسابقه یکی از زیباترین بازی های چند سال اخیر در این لیگ است. خلاصه تا الان نتیجه 0-0 است و فعلا همه جا آرام است.


از اخبار شهر اگر جویا باشید دو هفته قبل مسابقه دوی ماراتن عمومی بود. ما شرکت نکردیم، برای تماشا هم نرفتیم و کلا هیچ خبری نداریم (نمی دونم کی برنده شده، کجا برگزار شده، جایزه اش چی بوده و ... لطفا سوال نفرمائید!!)فقط از روی اطلاعیه هایش که در سطح شهر بود از اصل ماجرا خبردار شدیم. چند روز قبلش هم یک جشن در میدان شهر برای اعضای تیم بسکتبال گرفته بودند.گویا تیم بسکتبال شهرمان در کشور اسم و رسمی دارد و به تازگی در مسابق ای جایی برنده شده بودند. این مراسم رو هم ما نرفتیم! چند روز قبل هم جشن Weinfest یا جشنواره مش/روب یا همان بهره برداری از مزارع انگور!! بود. البته من نمی دونم تو این سرما درخت های مو چه هنری از خودشون به خرج دادن، فکر نمی کنم تا حالا بیش از مرحله غوره تولیدی داشته باشند.شاید هم می خواهند محصولات سال قبل رو مصرف کنند تا بطری هایشان خالی شود و برای سال جدید و تولیدات جدید بطری و بشکه خالی داشته باشند یحتمل در این سرمای جاگیر شده با جشن های بهاری دل هایشان را گرم می کنند.این مراسم رو هم ما نرفتیم!


میز و نیمکت های جشن که در میدان شهر چیده بودند


امروز که برای کاری به شهرداری رفته بودم(کلا شهرداری همه کاره شهره و برای هر کاری باید اول رفت اونجا) دیدم که توی راهرویی که اتاق ثبت ازدواج است عده ای با لباس های شیکان ایستاده اند و یک میز پر از شیرینی و بطری های آب میوه چیده شده، یک عدد گارسون باکلاس هم پشت میز ایستاده بود. خلاصه تا من رفتم طبقه بالا و برگشتم عروس و داماد تشریف آورده بودند و مهمانان داشتند با ایشان عکس یادگاری می گرفتند و همین طور مشغول پذیرایی بودند.در مورد ظاهر عروس هم توضیح ندم که خودتون می دونید. یک پیراهن سبز معمولی با یک گیره سر که موهایش را از عقب جمع کرده بود. اگر توجه جمع به عکس گرفتن با او نبود عمرا من میان آن همه آدم تشخیصش می دادم. تا خواستم از شهرداری خارج شوم دیدم که جماعتی با لباس های نیمه شیک ،گل رز سرخ به دست در دو طرف پله ها به صف ایستاده اند. تا من در را گشودم فکر کردند عروس است و ابراز شادمانی کردند!!(البته در کسری از ثانیه با توجه به قیافه متعجب من-از روی حجابم نه ها- متوجه اشتباهشان شدند) من هم از همه برای این محبت غافلگیرانه شان تشکر نمودم بر روی پله ها هم گلبرگ های گل رز ریخته بودند که بنده به جای عروس خانوم آنها را لگدکوب نمودم. اینها مستقبلین عروس بعدی بودند که در اتاق ثبت ازدواج بود.


و اما ادامه عکس های فرانکفورت:

مرکز شهر فرانکفورت مثل اکثر شهر‌های اروپایی، خیابان‌های سنگ‌فرش شده‌ و بی‌ماشین است و مغازه‌های رنگارنگ. مرکز شهر قدیمی فرانکفورت رومربرگ نام دارد؛ در حاشیه‌ی رود ماین و دور ساختمان قدیمی شهرداری (رومر). ساختمان رومر با وجود این که هم قدیمی است و هم مورد علاقه‌ی توریست‌ها، هنوز دفتر کار شهردار فرانکفورت است.






اغلب گردشگران فرانکفورت، گشت و گذار در شهر را از ایستگاه هاپت واخه شروع می‌کنند. هاپت واخه در اصل ساختمانی قدیمی به سبک باروک است که زمانی ایستگاه پلیس بوده. از آن ایستگاه که راه بیفتید به سمت ایستگاه کونشتابلر واخه (البته از روی زمین)، از خیابان تسایل می‌گذرید که مرکز خرید اصلی شهر است. این خیابان‌های مرکزی، روح قدیمی شهرند و در مقابل برج‌ها، ساختمان‌های بانک‌ها و آسمان‌خراش‌های فرانکفورت، یک دنیای دیگر به حساب می‌آیند.


یک مجسمه شهری

کلیسای جامع شهر فرانکفورت عظیم ترین ساختمان شهر و نماد اتحاد ملی است که در قرن سیزدهم میلادی ساخته شده است. جدای از قدمت و معماری خاص و ویژگی منحصر به فرد آن، وجود بقایای بنایی به جا مانده از قرن ششم در محوطه بیرونی آن است. در اصل بنای کنونی سومین کلیسا و پنجمین بنایی است که در این محل ساخته شده است. ویژگی دیگر آن ناقوس 12 تنی موجود در کلیساست که پس از ناقوس کلیسای شهر کلن سنگین ترین ناقوس در آلمان به شمار می رود. می گویند که این کلیسا در زمان جنگ تخریب شده، یعنی در شب آخر جنگ که فردا اعلام پایان جنگ بوده این کلیسا توسط یک خلبان انگلیسی بمباران و تخریب شده و کسانی که به آن پناه برده بودند هم کشته شدند. پس از جنگ و در زمان بازسازی این کلیسا پسر همان خلبان انگلیسی ،صلیب بزرگ کلیسا را اهدا می کند و در مراسم بازگشایی کلیسا ملکه الیزابت هم شرکت می کند. البته این خبر خیلی موثق نیست.


کلیسای جامع


خرابه های باقی مانده از رم باستان در محوطه جلوی کلیسا

رای گیری بهترین وبلاگهای فارسی

مسابقه وبلاگ نویسی بهترین وبلاگ فارسی بهار 92 آغاز شده است. برای رای دادن به این آدرس مراجعه کنید و خودش مراحلش رو نوشته. هر نفر با یک آدرس E-Mail معتبر می تونه به پنج تا وبلاگ رای بده، بعد از ثبت نام وبلاگ های مورد نظر یک ای میل به آدرس E-Mailی که نوشته میاد تا تائید بشه.اگر E-Mailی که میاد تائید نکنید نظرات گهربارتون ثبت نمیشه. گاهی هم E-Mailی که میاد میره تو Spam.از این نوشته اصلا منظورم این نیست که برید به من رای بدیدهمین طوری برای اطلاع عمومی گفتم.
تزئینات کنار پارک در فرانکفورت


حیاط خانه ای پر از گل و گلدون