زندگی پر از خاطره است...

زندگی پر از خاطره است...

خاطرات زندگی من در آلمان
زندگی پر از خاطره است...

زندگی پر از خاطره است...

خاطرات زندگی من در آلمان

آهسته حرف بزن!

چند روز قبل با یکی از دانشجوهای ایرانی به نام (فرضی) مینا جلوی در ورودی کتابخانه صحبت می کردیم. وسط حرفهای آراممان بهش گفتم یواشتر صحبت کنیم یا بریم توی اتاق مطالعه گروهی. اون گفت آره ما ایرانی ها که تن صدایمان همین طوری هم بلند هست. مینا می گفت من در خوابگاهم در ایران جزء یواش ترین صداها بودم! یعنی تن صدایم پائین بود اما اینجا که آمدم تازه فهمیدم که در بین این جمعیت تن صدایم خیلی بلند هم هست. آلمان ها لهجه (شاید بهتر باشد بگویم زبان)شان شاید خیلی خشن به نظر برسد اون هم به خاطر استفاده زیاد از حروف "خ" و "ش" ولی در حالت کلی در خیابان و در مکان های عمومی آرام صحبت می کنند. مینا می گفت چند روز پیش چند تا از بچه های گروه ارکستر دانشگاه اومدن اتاقم در خوابگاه و از من دعوت کردن جزء تک خوان های گروه شون بشم!! بهشون گفتم چرا من؟ گفتن صدات خوب و مناسبه. گفتم از چه نظر؟ گفتن صدات بلنده! کلا مینا متعجب شده بود که من که صدام در خوابگاه در ایران به این آرومی بود  چرا اینجا اینقدر صدایم شاخص شده است!! البته مینا دختر پر جنب و جوش و اجتماعی است یادم باشد یک بار از خاطرات بامزه اش در اینجا بنویسم. در حالت کلی برخی زبان ها مثل فارسی و عربی و یا ترکی با صدای بلندتر شناخته شده هستند و البته شاید به خونگرم و شلوغ بودن مردمانشان هم مرتبط باشد. برای من جالب است که در این مدت در این کشور من آدم های زیادی را دیدم که با موبایل در خیابان صحبت می کنند ولی اکثرا با صدایی نجوامانند و بسیار آهسته. هدست هم خیلی استفاده می شود و این باعث می شود که حتی در اتوبوس و قطار هم به ندرت صدای حرف زدن بلند با موبایل شنیده شود.  البته طبیعی است که افراد مسن با صدای بلند تکلم کنند. در اینجا مراکز سنجش شنوایی و فروش سمعک فراوان است ، شاید به علت داشتن جمعیت مسن باشد.قابل توجه است که اینجا صدای زنگ موبایل واقعا به ندرت شنیده می شود. نمی دانم موبایل هایشان ویبره است یا کلا گوششان به شنیدن صداهای آهسته عادت دارد و صدای کم موبایل را هم تشخیص می دهند.
کتابخانه و سایت کامپیوتری هر دو یکی است و چون این دانشکده رشته های مهندسی ندارد قسمت سایت خیلی شلوغ نیست. حالا این همه جمعیت و رفت و آمد در داخل سالن کتابخانه صدای حرف زدن اصلا نمی آید و صدای زنگ موبایل که من تاکنون نشنیده ام. تنها صدایی که بلند و واضح می آید صدای فین کردن!! و صدای کفش های خانوم هاست(در تابستان کفش پاشه دار و در زمستان چکمه).یک بار که داشتم با کامپیوترهای داخل کتابخانه وبلاگ خوانی می کردم صدای آهنگ ملایمی به گوشم خورد اول فکر کردم یکی دارد موزیک گوش می دهد و بسیار متعجب شدم که چه آدم بی نزاکتی که در کتابخانه با این تُنِ صدا دارد آهنگ گوش می دهد! چون مانیتورها دارای بلندگو هستند و صدا با تن ملایم پخش می شود ، تا این که در ادامه موسیقی مربوطه خواننده به زبان فارسی شروع به خواندن کرد و من تازه فهمیدم منبع صدا باید خودم باشم!!!و سریع همه پنجره ها را بستم. حتما بقیه گفتن چه آدم بی نزاکتی که توی کتابخانه آهنگ گوش می دهد
یک روز در کتابخانه(یکبار مفصل باید از امکاناتش بنویسم) در اتاق اسکن نشسته بودیم. این اتاق اسکن که چند نوع اسکنر دارد دارای دیوارهای شیشه ای در مرکز سالن کتابخانه است. یعنی وسط سالن کتابخانه و قبل از قفسه های کتاب یک اتاق شیشه ای قرار دارد که دستگاه های اسکن در داخل آن قرار دارند و کسی که مشغول اسکن است حوصله اش سر نمی رود و می تواند آدم های در حال عبور را تماشا کند!! حالا من و یک دختر دیگر داشتیم با دو دستگاه مجزا کار می کردیم که عده ای آدم نسبتا مسن بسیار متشخص وارد سالن کتابخانه شدند. نمی دانم عضو گروهی چیزی بودند که برای بازدید از کتابخانه آمده بودند و بعضا کروات داشتند(در اینجا معمولا مشاغل رسمی کروات می زنند و کمتر توی خیابان آدم کرواتی می بینید) خلاصه با یک راهنما که قسمت های مختلف را برایشان توضیح می داد داخل سالن حرکت می کردند جمعیتشان هم بد نبود. در حین گشت زنی رسیدند به اتاق شیشه ای اسکن! خلاصه چشمتان روز بد نبیند این راهنما شروع کرد به توضیح راجع به انواع دستگاه های اسکن و خدماتشان و همه چشم ها خیره شد به ما!!! گاهی بعضی شان می آمدند جلو تا ببینند ما داریم چی اسکن می کنیم و وقتی نگاه متعجب ما را می دیدند لبخند می زدند. همه شان مسن بودند و قد بلند و ما روی صندلی نشسته بودیم و من احساس کوتاه قدی فراوان بهم دست داد. خلاصه بعد  چند دقیقه توضیح که به نظر  چند سال طول کشید آقای راهنما بردشان به طبقه پائین که مخزن کتابخانه هست. وقتی رفتند دختری که پیش من نشسته بود گفت حس کردم داخل قفسی در باغ وحش هستم یعنی دقیقا حس من را بازگو کرد. خلاصه این جمعیت رفتند پائین و خوشبختانه دیگر بالا نیامدند!! فکر کنم کتابخانه تکنولوژی تبدیل آدم های باسواد و فرهیخته به کتاب را دارد!! (اصلا یکی از علت هایی که من درخواست بازدید(همان فضولی) را از مخزن کتابخانه ندارم همین تکنولوژی است!!)

غیر از آخرین عکس بقیه مربوط به نمای روبه روی تراس مان هست. البته عکس ها مال هفته ها پیش است ، الان دیگر برگی به درخت نمانده!!


کاج همیشه سبز و درختی با برگ های زرد


همان منظره کمی زمان عقب تر


منظره ای که گاها با سرک کشیدن خورشید از گوشه آسمان ایجاد می شود.


این درخت زرد در تابستان گیلاس های خوشمزه ای دارد


درخت گیلاس بی برگ


نمای پائیزی یک ساختمان
نظرات 31 + ارسال نظر
ندا جمعه 8 آذر‌ماه سال 1392 ساعت 06:25 ق.ظ

سلام
خسته نباشید

من از مهر امسال شروع کردم به خواندن زبان المانی.تصمیم دارم در رشته مهندسی کشاورزی در آلمان ادامه تحصیل بدم.چون آلمان از لحاظ مهندسی کشاورزی در جهان خیلی عالیه.
من دیروز با وبلاگی برخوردم به نام"معایب تحصیل در خارج از کشور"
من و خانوادم واقعا از دیروز خیلی نگران شدیم.حتی پدرم گفته از این کار منصرف بشم.خیلی ناراحتم
آیا واقعا هزینه ها در آلمان اینقدر زیاده؟ا
خواهش میکنم ازتون سوال منو جواب بدید.
آیا این وبلاگ دروغ میگه؟
600یورو در ماه هزینه خیلی زیادیه.یعنی من باید کلا منصرف بشم ؟

سلام
ممنون
شما تخمین قیمت برای زندگی در آلمان رو از چه کسی پرسیده بودین قبلا؟ چون شهر به شهر قیمت ها فرق می کنه. در شهرهای بزرگتر اجاره خونه و حمل و نقل بیشتره. دانشگاه های بایرن شهریه ندارند ولی دانشگاه های شهرهای دیگه رو من اطلاع ندارم. هزینه بیبمه و خورد و خوراک هم که برای همه شهرها کم و بیش یکجوره. این وبلاگ همچین بی راه هم نگفته

بسامه جمعه 8 آذر‌ماه سال 1392 ساعت 08:59 ق.ظ

اره ما تن صدامون بالاس.. ولی عربا یه چیز دیگه ان... اصلا حرف زدن معمولیشونم برای ما عین دعوا می مونه....
فکر کن ما بیایم اونجا.. دیگه المانی ها از دست ما اسایش ندارن که
این رو راس می گی.. ما یه مهمون خارجی داشتیم... بعد اون می گفت شما چهار نفر هم جمع می شید یه جا به اندازه یه تظاهرات سروصدا ایجاد می کنید
ولی می دونی... مهمونی و خوشحالیو خنده باید پرسروصدا باشه... ادم باید خوشحالیش رو فریاد بزنه... این خیلی خوبه....
ولی من عاشق کتابخونه های اینجوری ام... می گم لیلی... یه شکلک برای خانوما در می اوردی... از اینا مثلا...
چقدر تراستون خوشگله لیلی...

کلا منظورم منطقه ما در آسیا بود، یه ذره کم و زیاد شبیه هم هستیم.
برای این که ما ایرانی ها خیلی خوش صحبت هستیم و توی یک جمع همه می خوایم با نفری که 3 متر اون طرف از ما نشسته حرف بزنیم! نه با بغل دستی مون!
من هم موافقم تو مهمونی باید شلوغ پلوغ باشه که آدم بهش خوش بگذره، البته می دونی که همه نظرشون مثل من و شما نیست. اینجا هم فکر کنم پارتی هاشون شلوغ باشه
ای بابا اونجوری طرف واقعا مطمئن میشد اومده باغ وحش!!
منظره تراسمون قشنگه به شرطی که 5 ماه سال درخت هاش بی برگ نباشن

عرش و ثری جمعه 8 آذر‌ماه سال 1392 ساعت 10:25 ق.ظ http://arshosara.blogfa.com

چقد خوبه ک از این قبیل رفتارای پسندیده خیلی خوب نهادینه شده ک عمل کردن برخلاف آنها تعجب برانگیزه . آنتراک وسط کلاسا ک می رم بوفه دانشکده واقعا صداهااا وحشتناکه و به ناچار باید بلند بلند در حد جیغ حرف بزنی ک صدا بطرف برسه

واقعا بعضی رفتارهای خوب رو باید گسترش داد و یاد داد.
از بس ما ملت خوش صحبتی هستیم و همیشه حرف برای گفتن داریم هر جا جمع میشیم سرو صدا میره بالا!

محجوبه جمعه 8 آذر‌ماه سال 1392 ساعت 11:25 ق.ظ http://www.lebaseshokr.mihanblog.com

یا حکیم
سلام لیلی جان
خیلی خوب و بامزه بود پست تون.
واقعا شاد به میزان هیجانات ما ایرانی ها برمی گردد صدای بلندمان ! یا شاید هم میزان بالای جوان هایمان ...
عکسا خیلی هم حسی ایجاد می کرد که ما هم داریم تو خونه شما زندگی می کنیم

قسمت تکنولوژی کتابخانه مطلب تان را که خواندم خیلی یاد پست " "عشق کتابی در لباس شُکرم" که مربوط به هفته کتاب و کتابخوانی بود ، افتادم .
خوشحال میشم بیاید بخونیدش ، دوست دارم نظرتونو بدونم در موردش .
رستگار باشید
اللهم عجل لولیک الفرج

سلام خانومی
و شاید هم به میزان فعال بودن احساساتمان.
بفرمائید سر سفره اونجا خوب نیست هم خونه.
لینک پستی که توضیح دادین نذاشتین

بسامه جمعه 8 آذر‌ماه سال 1392 ساعت 12:43 ب.ظ

ای بابا لیلی..
باغ بی برگی کجایش زیبا نیست؟
می چمد در آن
پادشاه فصل ها ، پاییز .

شعر از اخوان ثالث....

بلی ما نیز وقتی باغ بی برگ را می بینیم فقط همین شعر یادمان می آید ولی ما چشمان اخوان ثالث را نداریم که پادشاه رو زیارت کنیم

یاسی جمعه 8 آذر‌ماه سال 1392 ساعت 02:48 ب.ظ http://yekdoneyeman.blogfa.com/

آخ اخ نستی ببینی وقتی ماها با دوستا آخر شب از بیرون برمیگردیم چجوری مترو رو میذاریم رو سرمون میریم او ته واگن 7-8 نفری میشینیم ...... ایییییییییییییی بقول همسری ما نخورده مستیم !


به نظرت تا الان چقدر روحمون توسط این آلمانیا ورد اصابت قرار گرفته عایا ؟

ای بابا شما آخر شب از کجا برمیگردین؟؟؟ البته من توی مترو دیدم که جوان ها!! دور هم که هستن بگو و بخندشون بلنده. معمولا وقتی آدم ها دور هم هستن خوشی های بلند بلند مزه میده

یاسی جمعه 8 آذر‌ماه سال 1392 ساعت 02:50 ب.ظ http://yekdoneyeman.blogfa.com/

درضمن
خدا پدرتو بیامرزه ! یعنی چی اینهمه پستای طووووووووووولانی مینویسی ! خو آدمم نمیتونه ازش بیخیال بگذره بعد باید یه روز تعطیل رو اختصاص بده به وب شما یکم کمتر..کوشولوتر .. با فاصله ترعسیسسسسسسسم

ای خانوم شما خودت می دونی که باید زود به زود جواب فامیل رو داد. اصلا من زود به زود می نویسم که شما بیشتر به من سر بزنی. لطفا شما زود به زود به ما سر بزن. در ضمن جمعه که تعطیل نیست یکشنبه تعطیله

یاسی جمعه 8 آذر‌ماه سال 1392 ساعت 03:21 ب.ظ http://yekdoneyeman.blogfa.com/

ما مجبوریم برای خوندن وبلاگ شما و پستهای دررررررررررررررررررررررررررررررراز و طویلش جمعه رو هم تعطیل کنیم خانوم خانوما


از مسجد ! خوب شد ؟ الانه باز ملت بریزن سرم که اه اه تو اونجام مسجد برو شدی ؟! فک کنم همون فضای عرفانیه که مارو میگیره نمیتونیم خودمون رو کنترل کنیم یعنی وعضیییییییییییییه ها!

پس خوش به حالتون که دو روز در هفته تعطیلی دارین
مسجد به این خوبی. خوش به سعادتتون که می تونید از مرکز اسلامی و جمع دوستان استفاده کنید.
احتمالا از شراب معنوی بهره مند میشید!

محجوبه جمعه 8 آذر‌ماه سال 1392 ساعت 04:14 ب.ظ http://www.lebaseshokr.mihanblog.com

یا رفیق
سلام
ممنون هم خونه !
اینهم پست عشق کتابی :
http://lebaseshokr.mihanblog.com/post/170

کوک مهرتان پایدار
اللهم عجل لولیک الفرج

سلام
ممنون

بابایی جمعه 8 آذر‌ماه سال 1392 ساعت 05:59 ب.ظ

سلام بر ناظرتیزبین

پرگویی وبلند حرف زدن نشانه ضعف فکری و کوتاهی اندیشه است

مگر استثنائی باشه.
دقت شما در درک رفتارهای درست ستودنی است

سلام بر خواننده نکته سنج

ممنون

نرگس جمعه 8 آذر‌ماه سال 1392 ساعت 06:49 ب.ظ

فک کنم از بس تنها یا با سگ و گربه زندگی کردن صداشون خشکیده!
این شوخی بود منم با رعایت سکوت در مکان‌های عمومی برای رعایت حال همه موافقم!
چوست دارم لیلی عزیزم!

خب با سگ و گربه هم میشه حرف زد فقط اونها جواب نمیدن!!
ما بیشترررررررررررر

وبلاگ ماد جمعه 8 آذر‌ماه سال 1392 ساعت 10:58 ب.ظ http://maad.blogfa.com

سلام
خیلی به آلمان علاقه دارم و خوشحالم با وبلاگت آشنا میشم دوست عزیزم

سلام
خواهش می کنم.

تهمینه شنبه 9 آذر‌ماه سال 1392 ساعت 12:30 ق.ظ

سلااام .
این صدای بلند واقعا ناراحت کننده است. حیفه آدم تو وبت که انرژی مثبته چیز ناخوشایند بنویسه. اما واقعا خود من از وقتی نی نی دنیا اومده خیلی اذیت می شم. پنجره رو به کوچه است. و ما هم طبقه اول مجتمع. همه بلند صحبت می کنن تو کوچه تو مجتمع و...نی نی ما هم با گریه از خواب بیدار می شه. یادمه اوایل دنیا اومدنش یه بار خیلی بد حال بودم رفتم چند تا آمپول ارامبخش بیمارستان زدم. بالاخر ه بعد روزها خوابم برد طفلی آقای همسر چون خونه شلوغ بود همون کنار اتوبان نگه داشت تا من بخوابم. یکی اینقدر با تلفنش کنار ماشین ما داد زد که من که از اثر داروی بیهوشی از صدای ماشینهای اتوبان هم بیدار نشدم بالاخره پریدم و خیلی خاطره بدی تو ذهنم موند. چون شرایط جسمیم خیلی بد بود و به اون خواب نیاز داشتم. بعضیا حتی نمی دونن چقدر با این سر و صداهاشون مردم آزار می شن.

سلام
ای وای چه خاطره بدی. آدم ها وقتی با صدای بلند حرف می زنن متوجه نیستن که این صدا می تونه تا چه حد در زندگی شنوندگان اثر بذاره

سپینود شنبه 9 آذر‌ماه سال 1392 ساعت 09:12 ق.ظ http://ushti.blogfa.com

منم تن صدام بالا است ! مامانم همیشه میگه نمیشه با تو پچ پچ کرد و آروم حرف زد ! چه کنم نعمت خدادادیه دیگه .
وای چه قدر قشنگ شده این درختا با این رنگامیزی هزار رنگ خدا .

این نعمت خدادادی رو باید در راه معلمی صرف کرد!
بلی منظره زیبایی داشتیم

سپینود شنبه 9 آذر‌ماه سال 1392 ساعت 11:33 ق.ظ http://ushti.blogfa.com

البته بنده هم سعی کردم به نوعی از این نعمت خدادای استفاده کنم دیگه ! بلاخره هر چیزی یک زکاتی داره دیگه ! مگه نه لیلی جونم ؟ !

به به چطوری استفاده کردین؟؟ نکنه خواننده هستین و ما خبر نداریم
بله بله امیدوارم زکات خوبی برای این صدای بلند داده باشین

مریم شنبه 9 آذر‌ماه سال 1392 ساعت 12:23 ب.ظ http://ketabkhaneomoomiemosavibojnordi.mihanblog.com/

سلام
منتظر مطلب و عکساتون از کتابخونه های اونجا هستم . خیلی کنجکاوم بدوم اونجا کتابدار چیکار می کنن و کتابخونه هاشون چه شکلیه

سلام
قبلتر ها پستی برای معرفی کتابخانه نوشته ام. ان شالله که این دفعه از موارد جدیدی که توی کتابخانه کشف کردم می نویسم

زهره شنبه 9 آذر‌ماه سال 1392 ساعت 01:59 ب.ظ

سلام.منم تن صدام بلنده! اصلا نمیتونم آروم حرف بزنم. وقتی میخوام با تلفن حرف بزنم سعی میکنم آروم صحبت منم اما یهو صدام اوج میگیره فکر کنم اونهایی که شیطون ترن تن صداشونم بلندتره

اونهایی که با احساس حرف می زنند معمولا موقع حرف زدن هیجان زده میشوند و میرن روی دور بلند

مریم شنبه 9 آذر‌ماه سال 1392 ساعت 02:23 ب.ظ

اااا خواهر اینو که گفتی از فردا یه عده بلند میشن میان آلمان که خواننده بشن!! آلمانی ها که صداشون در نمیاد بذار ما براشون چه چه بزنیم!

حالا همه بیان اینجا باید در نوبت کشف شدن قرار بگیرند و شاید طولانی مدت بشه و دیگه ته صدایی برای حرف زدن هم باقی نمونه

بهاره شنبه 9 آذر‌ماه سال 1392 ساعت 03:54 ب.ظ

من از بس تو محیط های پرسروصدا بودم که خدا رو شکر اصلا صدای آروم رو نمی شنوم بعضی اوقات برای برخی فضولی ها که تلاش برای شنیدن میکنم اصلا موفق نیستم
درجاهای آروم مثل کتابخونه که میخوام خیلی رعایت سکوت رو کنم گند میزنم مثل دیروز که خیلی با آرامش داشتم ازجام پامیشدم که موبایلم به طرز وحشتناکی از دستم افتاد رو میز و مسئول کتابخونه با اینکه منو ندیده بود از چهره ی شرمسار و صورت قرمززم فهمید و گفت تو بودی!!!ولی همسرم که با شخصیتم آشناست به محض شنیدن صدا به من نگاه کرد

ای بابا حس اون عادت گوش رو ول کن فضولی رو چیکار می کنی؟
خب وقت هایی که آدم می خواد آروم راه بره یا عمل کنه همیشه اتفاق های غیرمنتظره که در وقت های دیگه رخ نمیده اتفاق می افته

فردا شنبه 9 آذر‌ماه سال 1392 ساعت 06:13 ب.ظ http://med84.blogfa.com

خب خوبه فهمیدم ه من اگه اومدم آلمان صدای زنگ گوشیم رو کم کنم... اینجا بس که صداش کم بود و معمولا به گوش خودم هم نمی رسید! صداشو بلند کردم!

ما ایرانی ها اول باید گوش مون رو به شنیدن صدای آرام زنگ موبایل عادت بدیم.

مامان شنبه 9 آذر‌ماه سال 1392 ساعت 07:43 ب.ظ

از بس ادما تو خودشون هستند از سر و صدا خوششون نمیاد.یه حالت افسردگیه .

فکر می کنم از بس به حفظ حریم دیگران فکر می کنند و می خوان مزاحم کسی نباشن این طورین

سیمرغ یکشنبه 10 آذر‌ماه سال 1392 ساعت 11:12 ق.ظ http://janemoshtagh.mihanblog.com

سلام.جالبه که اینجا همه بلند حرف میزنن واگه تو یه جایی بودی که مردم دار ند حرف میزنن ،خواه ناخواه باید بلند حرف بزنی تا صدات به گوش طرف پشت گوشی برسه.
از اون بدتر چیزی که بارها هم برای خودم پیش اومده واون اینکه تازه وقتی پشت تلفن یواش حرف میزنی
همه گوششونو تیزتر میکنن که چی میگیفکر میکنن حتما یه چیز خاص داری میگی که یواش حرف میزنی

سلام. خب آدم هر جور با بقیه حرف بزنه عادت می کنن. اصلا یواش حرف زدن یک جور کلاس گذاشتنه این رو من توی دبیرستان از یکی از معلم هامون به صورت غیرمستقیم یاد گرفتم!
خب راست میگن یواشکی چه حرف مهمی پشت تلفن می زنی؟؟ اصلا چرا آدم باید وقتی همه حواسشون هست یواش حرف بزنه؟؟؟!!

زینب یکشنبه 10 آذر‌ماه سال 1392 ساعت 02:19 ب.ظ

سلام. لیلی جان مطالب خوب و تصاویر ضمیمه ای زیبایی که میگذارید همیشه دنبال میکنم و چون سبک سفرنامه به نظرم میاد خیلی دوست دارم. همه مطالب و همه نظرات رو میخونم. 2 تا سوال:
1- در خارج از ایران هم صدای هندزفری ها یا هدست ها طوریه که طرف انگار داره خودش از موسیقیش یا صداهاش لذت میبره اما در واقعیت تا شعاع 2 الی 3 متریش همه به صورت کاملا مصور از ارکستر زنده استفاده میکنن یا خیر؟
2- دوربین عکاسیتون چه ویژگیهایی داره که تا این حد زنده تصویربرداری میکنید؟
از آشنایی با خانوم محترم و مسلمانی که فعلا ساکن آلمان هست بسیار خوشوقتم. به عنوان یک خانم مسلمان علاقه داشتم از نظرات چنین کسی استفاده کنم.
در پناه خدا و اهل بیت (ع) باشد و سلامت

سلام خانومی. ای بابا همیشه به اینجا سر میزنی ولی بی سر و صدا؟؟
شما هم مشارکت کن توی بحث ها ، ما قراره اینجا از هم یاد بگیریم.
1- اینجا هم مثل ایران از هندزفری خیلی استفاده می شه و اکثرا جوون ها با هندزفری توی گوششون این ور و اون ور میرن ولی من جز یک بار تا به حال صدایی از اونها نشنیدم. اینجا خیلی به حریم اطرافیان احترام می ذارند.
2- اکثر عکس ها رو من با موبایلم می گیرم که شوربختانه در شب اصلا تصاویر خوبی نمیگیره. موبایلم رو دو سال پیش خریدم. مارکش HTC هست
من هم از خوندن کامنت یک خواننده بی صدا خوشحال شدم. باز هم نظراتت رو برام بنویس. خوب نیست یک خانوم اینقدر ساکت باشه
الهی آمین برای دعای خوبتون

haj sina یکشنبه 10 آذر‌ماه سال 1392 ساعت 09:15 ب.ظ http://hajsina.blogfa.com

عکس ها که واقعا عالین
ممنون

خیلی ممنون
خواهش می کنم

فریب خوردگان دوشنبه 11 آذر‌ماه سال 1392 ساعت 11:38 ق.ظ http://www.tahsiil.blogfa.com

با سلام و عرض خسته نباشید

اولین وتنها ترین وبلاگ ایرانی "معایب و سختی های تحصیل در خارج از کشور"جهت آگاه سازی و شفاف سازی تحصیل در خارج از کشور و کمک به دانشجویان متقاضی تحصیل در خارج کشور مدتی است ساخته شده است.
توضیح در مورد هزینه های بسیار زیاد،رفتار بسیار بد اروپایی ها با دانشجویان ایرانی،هوای بسیار سرد و همیشه ابری،و.....
در این وبلاگ به طور کامل و واضح توضیح داده شده است.

نامه چندین دانشجوی ایرانی فریب خورده که از رفتن به خارج از کشور بسیار پشیمان و افسرده شده اند دراین وبلاگ موجود است.


جهت کمک به هم وطنان و دانشجویان ایرانی و اگاه سازی دانشجویان لطفا این وبلاگ را به همه دوستان و اقوام و خانواده ها اطلاع دهید تا در این فریب و رویای پوچ وارد نشوند.

لطفا این وبلاگ را در لینک های خود قرار دهید تا بقیه هم وطنان آگاهی های لازم را بدست آورند.

با تشکر فراوان
وبلاگ ""معایب تحصیل در خارج از کشور""
www.Tahsiil.blogfa.com

نرگس دوشنبه 11 آذر‌ماه سال 1392 ساعت 12:24 ب.ظ http://nbeheshti.persianblog.ir/

فکر کنم من باید بروم آنجا زندگی کنم
آخه اینجا همه میگن بلندتر حرف بزن
چی؟ دوباره تکرار کن!
چرا بلندتر حرف نمیزنی؟!

فکر کنم در ایران حد شنوایی با اینجا متفاوته.
ولی شما از اصول خودت کنار نیا بذار بقیه عادت کنن

مضراب دوشنبه 11 آذر‌ماه سال 1392 ساعت 04:58 ب.ظ

بابای من باس بیاد اونجا با گوشی اش حرف بزنه.. انگاری بلندگو قورت داده اصن یه وعضی :))

فکر کنم همه با تعجب به بابای شما نگاه کنن

سمانه دوشنبه 11 آذر‌ماه سال 1392 ساعت 06:36 ب.ظ http://daqqolbab.blogfa.com

لیلی عالی بود، تونستم تجسم کنم....

از همدردی شما متشکرم

موسی زاده سه‌شنبه 12 آذر‌ماه سال 1392 ساعت 05:44 ق.ظ http://www.jirany.blogfa.com

با عرض سلام و ادب و احترام به محضر دوستان عزیزم یاد مجنون یاد فکه یاد آن شیران جنگ
یاد آن نام آوران فاتح میدان جنگ

یاد مفقود یاد فرزندان رو الله بخیر
یاد آ ن جان بر کفان مست مجنون و جفیر

تقدیم به دوستان گلم

سلام

نرگس سه‌شنبه 12 آذر‌ماه سال 1392 ساعت 04:46 ب.ظ http://nbeheshti.persianblog.ir/

لیلی جون
یه سوال برات فرستاده بودم
منتظر جوابشم
لطف میکنی عزیزم
ببخشید زیاد مزاحم میشوم

براتون ایمیل زدم
چه مزاحمتی خانومی

همتا بانو جمعه 14 آبان‌ماه سال 1400 ساعت 07:02 ق.ظ

خیلی هاب هم میگن صدات بلنده اما من اصلا توجه نمیکنم و برام نطرشون مهم نیست چون خودم این صدای پر هیجانو دوس دارم اما از وقتی یه فرد خاصی بهم گفته صدات بلنده اصلا حرف نمیزنم شاید بگم دوروزه با کسی حرف نزدم داداشم میگه شکست عشقی خوردی نکنه افسرده ای مامانم میگه روزه سکوت گرفتی این چن روز که حرف نزدم خونه اینقدر ساکته هیچ کس با هیچ کس حرف نمیزنه انگار عامل اتصال خونه من بودم حتی بین دوستام هم وقتی تو خیابون راه میریم کسی حرف نمیزنه انگاری به من وصل بودن اصلا ته تقاری کی بودم من

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد