زندگی پر از خاطره است...

زندگی پر از خاطره است...

خاطرات زندگی من در آلمان
زندگی پر از خاطره است...

زندگی پر از خاطره است...

خاطرات زندگی من در آلمان

El médico یعنی پزشک

چندی است در سینماهای آلمان فیلم سینمایی El_médico به معنی پزشک به نمایش درآمده. این فیلم بر اساس رمان The  Physician از رمان نویس آمریکایی به نام Noah Gordon توسط یک کارگردان آلمانی و با بازیگران آلمانی ساخته شده. درباره این نویسنده که در قید حیات نیز می باشد می توانید از ویکی پدیا بخوانید. داستان کلی این فیلم درباره پسری انگلیسی است که والدینش در اثر بیماری فوت می کنند و او با مردی دوره گرد همراه می شود و در طی سفرهای مختلف به دور اروپا در فکر بیماری و علت مرگ مادرش می گردد. بعد از ملاقات با پزشکی اروپایی، او تصمیم می گیرد به ایران سفر کند و در محضر ابوعلی سینا پزشک پرآوازه ایرانی طب بیاموزد. ماجرای این فیلم در قرن یازدهم میلادی است و در این فیلم اروپا درگیر بیماری طاعون و قحطی نشان داده شده در صورتی که ایران کشوری امن و سالم است. در این فیلم ابوعلی سینا مبتکر اولین جراحی آب مروارید جهان و ایران دارای اولین بیمارستان مجهز دنیا معرفی می شود. همان طور که می دانید کتاب های پزشکی ابوعلی سینا تا مدت ها در مراکز علمی اروپایی تدریس می شده. طبق اطلاعات موجود ابوعلی سینا در بخارا متولد شده و در همدان بر اثر بیماری فوت کرده. اطلاعات بیشتر درباره این دانشمند ایرانی را از ویکی پدیا مطالعه کنید.


پوستر فیلم
خب ظاهرا این فیلم بسیار خوب و درخشان در معرفی تمدن درخشان و دانشمندان بزرگ کشور ماست ولی این هم نیست که فقط از ما ایرانی ها تعریف کند!
اول از همه بگم که از قدیم تاکنون شرق و غرب عالم با همدیگه متفاوت بودند و هستند و امروزه هر کدوم از طرفین سعی دارند که خودشون رو مهم تر و باعظمت تر و تاثیرگذارتر نشان دهند.
استاد آقای همسر به ایشان توصیه کرد که این فیلم را ببینید. ولی خب با توجه به قیمت بلیط سینما(بین 11 تا 14 یورو هست)ما ترجیح دادیم شنونده داستان فیلم و تحلیل آن از زبان شقایق و همسرش باشیم. خلاصه کتاب این فیلم را از ویکی پدیا بخوانید. Rob Cole شخصیت اصلی فیلم و پسربچه ای است که در انگلستان پدر و بعد از مدتی مادرش را از دست می دهد. موقع بیماری مادرش کشیش در مقابل معالجه او می گوید باید به تقدیر راضی بود و در نتیجه مادرش می میرد.

شخصیت اصلی فیلم
بعد از مرگ پدر و مادر، خانه و بچه ها به حراج گذاشته می شوند و Rob چون بزرگتر از بقیه بوده با مردی دوره گرد که نمایش اجرا می کرده همراه می شه و بعد از گشتن دور اروپا وقتی مرد دوره گرد بر اثر آب مروارید چشمش سفید می شود نزد پزشکی یهودی می رود و با دادن مبلغی گزاف از او می خواهد که مرد دوره گرد را معالجه کند و وقتی نتیجه کار را می بیند علاقمند می شود و می پرسد که از کجا آموخته و او می گوید برای یادگیری پزشکی باید به اصفهان(Espahan) نزد طبیب معروف اِبِن سینا برود و به او توصیه می کند که در ایران با مسیحیان دشمن هستند و بهتر است او خود را یهودی جا بزند! خلاصه این پسر برای خود ظاهر یهودی درست می کند(گیسوان بلند بافته از دو طرف) و خود را  خ ت ن ه کرده و راهی اصفهان می شود. چون داستان بدون تم عاشقانه نمی شود!! باید یک دختر خوشگل هم توی فیلم قرار بگیره. برای سفر به ایران با کاروانی از مصر همراه می شود و در این کاروان عاشق کنیزی اسپانیایی یهودی می شود که به تاجر پولدار یهودی اصفهانی فروخته شده بوده(در آن زمان اسپانیا در دست مسلمانان بوده) و خلاصه غصه نخورید صحنه های عاشقانه هم در فیلم بوده. قسمت ایران این فیلم در مراکش بازسازی شده و نماها مربوط به اون کشور هست. خلاصه این پسر ابوعلی سینا را می یابد و در محضر او شاگردی می کند.

Rob و ابوعلی سینا
در ادامه ماجرا پسر حاکم وقت بیمار می شود و این پسره با توجه به تجربه ای که کسب کرده بوده او را درمان می کند و در طی درمان ابوعلی سینا در محضر این پسر شاگردی می کند و باندها را تعویض می کند تا این پسر آپاندیس را عمل کند!! و بعد پسره مورد توجه پادشان قرار می گیرد.( اصل ماجرا بیماری نوح بن منصور و درمان وی توسط ابوعلی سینا در 18 سالگی است که مورد توجه پادشاه قرار گرفته و اجازه استفاده از کتابخانه سلطنتی را می گیرد که در این فیلم معالجه توسط پسر انگلیسی و در سنین میانسالی ابوعلی سینا رخ می دهد) کاخ پادشاه هم همه مرمر سفید تا سقف مثل حمام !! و یک متکایی در آخر سالن که جناب پادشاه بر آن تکیه زده و همچین از این پسره خوشش میاد(هم ج ن س بازی)
 در اصفهان در آن زمان طبق دیدگاه ادیان آسمانی(هر سه دین) کالبدشکافی حرام بوده و این پسر که در کار آموزش پزشکی در بیمارستان بوده خیلی علاقمند به این مبحث بوده. خلاصه یکی از بیماران دم مرگ که داشته به این پسره وصیت می کرده گفته جسد مرا خاک نکن(زرتشتیان در قدیم اجسادشان را دفن نمی کردند چون اعتقاد داشتند که خاک یکی از مظاهر چهارگانه طبیعت با جسم انسان آلوده می شود، آنها اجساد را بر بالای بلندی می گذاشتند تا پرنده ها آن را بخورند!!) خلاصه پسره با شنیدن این حرف چشمانش برق می زند و مدتی جسد این پیرمرد را در زیرزمین تشریح می کرده و اندامش را طراحی و خلاصه برای خودش یاد می گرفته(اینجا دانشش از استادش بیشتر می شود). تا این که لو می رود و در میدان شهر به جرم هتاکی به اجساد محاکمه می شود و چون یک فرد یهودی این کار را کرده قصد داشتند کل یهودیان شهر را بیرون کنند که پسره اعلام می کنه مسیحی است و نهایتا با وساطت جناب پادشاه بخشیده می شود. قسمت عاشقانه هم ادامه می یابد و دختر اسپانیایی که در خانه مرد اصفهانی است از این پسر باردار می شود و دوباره مردم حمله می کنند و قصد س ن گ سار دختر را دارند که امداد غیبی به کمک می آید. هم زمان در فیلم سلجوقیان بر ضد حکومت شورش کرده اند. سلجوقیان در این فیلم مردمانی خشن و خونریز با جای پنجه خرس بر روی چهره!! هستند که با شیوخ شهر دست به یکی کرده تا پادشاه را سرکوب کنند(حمله به شهر همون امداد غیبی نجات دختره است) و نهایتا ابوعلی سینا پزشک مشهور از ترس سلجوقیان که حکومت رو به دست گرفته بودند با نوشیدن جام زهر خودکشی می کنه !! و قبل از مرگ هم کتاب های تالیفی اش را به پسره می سپره تا تصحیح! و استفاده کنه و پسر انگلیسی با یک گنج(کتاب پزشکی) بعد از حدود یک سال با عنوان طبیب و حکیم به شهر خود بازمیگردد(آخر استعداد بوده که یک ساله حداقل مدرک پزشک عمومی را کسب کرده!)
از نظر تاریخی فوت ابوعلی سینا به علت نقرس در همدان اتفاق افتاده ولی خب بالاخره باید داستان به نفع قهرمان فیلم تموم شود حالا این وسط واقعیت هم یه کمی دستکاری شود چیزی نمیشود.
از نظر شقایق قسمت های جالب فیلم صدای فارسی حرف زدن بوده که در گوشه و کنار فیلم به گوش می رسیده. یعنی صدای پس زمینه فیلم فارسی بوده ولی خب چه فارسی ای! مثلا "بچه ها بارها رو اینجا خالی کنید" برای مائی که در این قرن زندگی می کنیم این حرف زدن با این لهجه ملموس است ولی خب 1000 سال پیش که این جوری نمی گفتن!!
خودمون هم می دونیم که بعضی  آدم ها و رفتارهای 1000 سال پیش نرمال نبوده و این رو فیلم هم در اروپا و هم در ایران نشان داده. یعنی عقاید خشک مذهبی و باورها و خرافات اجتماعی در همه جای جهان سایه افکنده بوده. این فیلم هم سعی کرده خوبی و بدی هر دو طرف رو نشون بده.یکی به نعل و یکی به میخ!!
سلجوقیان از دوره های مهم و تاثیرگذار تاریخ ایران است که آثار متعدد معماری و فرهنگی و هنری برجای گذاشته اند.
البته اول این پست هم توضیح دادم که این تحلیل شقایق و همسرش از فیلم است و ما فیلم را ندیدیم و کلا من اصلا تحلیل و نقد فیلم را بلد نیستم.
لینک تریلر فیلم
بی ربط به متن:بهار خانم مهربون ساکن آلمان که گاهی با کامنت هاتون حضور خودتون رو پررنگ می کنید لطفا آدرس E-Mail بگذارید. یک کیف پول پیدا شده که احتمالا متعلق به شماست!!!!(ایجاد انگیزه!)


صحنه ای از فیلم

ابوعلی سینا

عوامل فیلم

دانشجوی جدید شهر ما

دو هفته قبل مینا یکی از دختران دانشجو به ما زنگ زد که پسری تازه از ایران آمده و نیاز به راهنمایی دارد. مینا چون با خانم الکساندار کارمند اداره دانشجویان خارجی دوست هست کارهای مقدماتی راهنمایی فرد تازه وارد را انجام داده بود و بعد فکر کرده بود چون پسر هست اگر با آقای همسر ارتباط بگیرد راحت تر خواهد بود. بعد از تماس و هماهنگی آقای همسر در دانشگاه قرار گذاشتند و این آقا پسر رو ملاقات کردند. این آقا پسر که فارغ التحصیل یک دانشگاه متوسط ایران با رزومه قوی و رشته ای از دسته علوم انسانی و سن کمتر از 30 سال است با نام سعید معرفی می کنم. سعید خیلی خوش شانس بوده که تونسته کمتر از دو هفته خانه ای پیدا کند. چون معمولا همه در بدو ورود گاهی تا چد ماه به دنبال خانه می گردند و در این مدت یا در هتل یا در اتاق دوستان و یا سوئیت مهمانان خوابگاه اقامت دارند. البته خانه در جایی خارج از شهر است و صاحب خانه که یک اتاقش را اجاره داده زنش به تازگی مرده و افسرده مند است! (عجب مرد باوفایی ) یعنی صاحب خانه یکی از اتاق هایش را اجاره داده و آشپزخانه و حمام و سرویس ها مشترک هست (سعید گفت که مبلغ اجاره ماهی 220 یورو است). سعید واقعا شانس آورده که این مرد صاحب خانه فعلا اندوهگین است و کاری به کارش ندارد و به تعداد سیفون های توالت!! و ظرف های نشسته آشپزخانه گیر نمی دهد!
چون کارت دانشجویی سعید هنوز آماده نشده و کرایه اتوبوس رفت و برگشت 3یورو و 40 سنت هست ترجیح داده مسیر حدود 16 کیلومتری(رفت و برگشت) تا دانشگاه را پیاده طی کند. مشکل جدیدی که سعید به آن برخورده کمبود اعتبار مالی برای تمدید ویزاست. ویزای دانشجویی که از ایران و در سفارت صادر میشه اعتبارش سه ماهه هست و برای تبدیل آن به ویزای مدت دار (بستگی داره که 6 ماهه تمدید کنند یا یک ساله) علاوه بر هزینه تمدید ویزا که در ایالت های مختلف آلمان فرق می کنه (از 50 یورو شروع می شود)  باید برای یک سال اقامت در آلمان 8000 یورو حساب بانکی داشت.(البته راه های مختلفی برای قرض گرفتن به مدت کوتاه و یا ضمانتنامه بانکی هست که من اطلاع ندارم) سعید می گفت که سفارت آلمان در تهران به من نگفتند که باید این مقدار موجودی داشته باشم و من نصف این مبلغ را که قرض هم گرفته ام با خودم آورده ام و الان ویزایم را 6 ماهه تمدید می کنند. کسانی که با هزینه شخصی و بدون بورس تحصیلی می آیند باید برای یک سال مبلغ فوق را در حسابی بلوکه کنند و هر ماه اجازه دارند مبلغ معینی (فکر کنم حدود 670 یورو) از آن را برداشت کنند. خیلی ناراحت کننده است برای سعید که پول اولیه رو هم قرض گرفته بود و فکر می کرد می تواند به سرعت کار پیدا کند و پولش را دست نخورده نگه دارد. پیدا کردن کار دانشجویی زمان بر است و معمولا هم کارهای سنگین و بدنی است. دانشجویان در سال تعداد ساعات مشخصی حق کار دارند (این ساعت برای دانشجویان دکترا و فوق لیسانس فرق می کند) ولی معمولا درآمدشان از 450 یورو در ماه بیشتر نمی شود چون دانشجو هستند و حساب و کتاب مالیات نمی خواهند داشته باشند. کارهایی که بچه ها در اینجا (شهر ما) انجام می دهند معمولا ظرف شستن و گارسونی است. البته کارهای دیگر مثل فروشندگی و کار در انبار و یا مزرعه هم موجود هست.برای کسی که توی ایران کار اداری و غیربدنی انجام داده 8 ساعت در یک آشپزخانه گرم و دم کرده ظرف شستن کار سختی است. معمولا بعد از مدتی کمردرد و دست درد به سراغ آدم می آید. حتی یکی از بچه ها پارسال کمرش را عمل کرد و بیمه اش هم چون ارزان قیمت انتخاب کرده بود قسمتی از هزینه را پرداخت کرد و 2000 یورو خرج روی دستش موند. البته خود آلمان ها سخت کوش و کاری هستند و برایشان 8 ساعت کار کردن و روی پا ایستادن اصلا سخت نیست ولی خب ما ایرانی ها معمولا ... خودتون می دونید دیگه چه جوری هستیم غذای سلف در دانشگاه ما 5 یورو هست، یک برش پیتزا(کل یک پیتزا نه ها یک برش مثلثی اش) 3 یورو و یا یک کافه و کیک کوچک 3.5یورو  (در سطح شهر)هست. دیگه خودتون حساب و کتاب کنید خرج خورد و خوراک چقدر میشه (البته من فکر می کنم شهرهای دیگه ،غذای دانشجویی ارزون تر هست- در برلین من کافی شاپ هاو رستوران های ارزان تر از این عددها هم دیده ام) و به این مقدار هزینه ماهیانه اینترنت و موبایل و بیمه رو هم اضافه کنید و شهریه دانشگاه که در ایالت های مختلف فرق می کنه(یکی از دوستان ما در مقطع دکترا در دانشگاه برلین ترمی حدود 600 یورو شهریه می دهند، این هزینه فقط پول شارژ کارت دانشجویی برای استفاده از وسایل حمل  و نقل عمومی در سطح شهر است و اصولا اسمش شهریه نیست! شهریه دانشگاه ما برای مقطع دکترا ترمی کمتر از 100یورو هست چون اولا شهر ما بسیار کوچک است و فقط اتوبوس دارد و از مترو خبری نیست و در ضمن از سال گذشته در ایالت بایرن شهریه ها حذف شده)
چند روز پیش دوباره سعید با آقای همسر تماس گرفت که سوال دارم و وقتی آقای همسر به سر قرار رفت می گفت سعید خیلی گرفته و ناراحت بود وی می گفت دلم تنگ شده و می خواهم برای عید به ایران بروم. برای کسی مثل سعید که در ایران مدت زیادی از خانواده دور نبوده تحمل یک ماه دوری در کشور غریب خیلی سخت و طاقت فرساست. او می گفت هیچ کدام از زیبایی های این کشور در نظرم جذاب نیست دنیا برایم تیره و تار است. خلاصه کمی در سایت های هواپیمایی دنبال بلیط گشته اند و چون برای کمتر از یک ماه دیگر بلیط می خواست خب قیمت ها مسلماً بالا بود. می گفت صاحب خانه ام یک هفته است که رفته و گفته تا چندین هفته دیگر نمی آیم و او در خانه تنها بود و چون با کس دیگری هم ارتباط نداشت خیلی احساس تنهایی می کرد. به طور حتم برای کسی که در این وضعیت قرار گرفته نصیحت و اندرز راه گشا نیست. این که بهش بگی غم غربت و دلتنگی مال همه هست مخصوصا سه ماه اول و معمولا وقتی جذابیت و زیبایی ها و تفاوت ها تکراری می شود دلتنگی و غربت جای آن را می گیرد. تازه سعید مجددا روی دور شانس بوده که هوای زمستان امسال آفتابی بود. یعنی عملا ما فقط یک هفته برف داشتیم و بقیه روزها باران ملایم و یا آفتاب دل انگیز بهاری داشتیم. اگر پارسال می اومد که 3 ماه سال فقط ابر بود و ابر و زمین های یخ زده و برفی احتمالا یک هفته هم نمی تونست دوام بیاره.
خوشبختانه سعید پذیرش به زبان انگلیسی گرفته و دیگر درگیر کلاس زبان آلمانی و مدرک DSH (معادل تافل آلمانی) نمی شود و گرنه که باید پول کلاس زبان و امتحان زبان و بین یک تا دو سال معطلی برای کسب این مدرک و بعد پذیرش در دانشگاه را هم جزء سختی های ادامه راه حساب کنیم. و البته پیدا کردن کار هم بستگی به مهارت زبان آلمانی دارد، این که بتونی با کارفرما صحبت کنی و منظورش رو بفهمی و البته سلیقه کارفرما
البته همه این اعداد و قیمت ها مربوط به شهر ما و ایالت ماست. من از بقیه دانشگاه ها و ایالت ها و رشته ها خبر ندارم. چون من عادت به سوال و جواب کردن از بقیه  ندارم و از دوستان شهرهای دیگرم نمی پرسم که مثلا بورس شما چقدر است و یا بورس از استاد دارید یا دانشگاه و یا از کدوم موسسه و شرکت و یا DAAD و ... و یا مثلا خوابگاه و یا خانه شما کرایه اش چند است و یا مثلا شهریه دانشگاه شما چقدر است و از این جور سوالات.
احتمالا برای برخی دانشگاه های بزرگتر و شاید رشته های آزمایشگاهی و فنی، امکان کار دانشجویی در دانشگاه فراهم باشد. مهم ترین مسئله در پیدا کردن کار مهارت های فردی و زبان قوی هست. الان مینا اینجا کلاس زبان انگلیسی داره یعنی توی کلاس تدریس می کنه و این کار خوب رو به لطف تسلطش بر زبان و راهنمایی استاد راهنماش داره ولی بقیه بچه ها همون کارهایی که اسم بردم انجام می دهند.
 البته تمام این نوشته ها به این معنی نیست که هر کس در اینجا دانشجوست زندگی و کار سخت و طاقت فرسایی داره چون توانایی و مهارت آدم ها در مواجه با شرایط جدید و مشکلات متفاوت است و در ضمن بحث بورس و تحصیل با هزینه شخصی مطرح می شود و نوع کاری که پیدا می کند. من فقط شرایط برخی از دانشجوهای شهر خودمون رو نوشتم.

این مجسمه ها و شمع های ماه پائیز است. مجسمه های حیوانات پائیزی مثل خارپشت و خرگوش و جغد و ... برای شروع فصل در باغ کاربرد داره. الان که کم کم دارن تزئینات عید Ostern و عید بهاره را می آوردند.(عکس ها از قبل هست)