زندگی پر از خاطره است...

زندگی پر از خاطره است...

خاطرات زندگی من در آلمان
زندگی پر از خاطره است...

زندگی پر از خاطره است...

خاطرات زندگی من در آلمان

هفته فرهنگ

خب اول اتفاقات این هفته رو بگم بعد ادامه ماجراهای هامبورگ رو تعریف می کنم.

این هفته در شهر ما "هفته فرهنگ بین الملل" بود. هدفشون هم آشنایی مردم شهر با خارجی هایی که در شهر ساکن هستند بود.در همین زمینه، دوشنبه در دانشگاه هفته آسیا بود. هر کدوم از کشورهای آسیایی که در دانشگاه دانشجو داشتند یک میز داشتند و در اون صنایع دستی و غذاهای محلی کشورشون رو معرفی می کردند. هر کدوم هم 10 دقیقه فرصت داشتند که پشت تریبون بروند و پاورپوینت و یا متنی رو ارائه بدهند. مدیر اصلی میز ایران هم سمیرا بود. از قبل به همه سپرده بود و کلی هماهنگ کرده بود. من هم قرار بود حلوا بپزم! دوشنبه ظهر رفتم اینترنت رو زیر و رو کردم تا ببنم حلوا رو چه جوری باید پخت. بسیار زحمت کشیدم و حلوای خوشمزه ای پختم. کلی هم با بادوم و پسته رنده شده(خودم به سختی رنده کردم) و دارچین تزئینات خلاقانه انجام دادم. یک ساعت زودتر خودم رو رسوندم به دانشگاه ولی نمی دونستم کدوم دانشکده است که خوشبختانه کیارش منو دید و راه رو نشونم داد.(آخه یک دختر با مانتوی زرشکی وسط اون همه ملت خنک پوش از دور هم پیداست)  توی مسیر راه از خونه تا دانشگاه دیس بزرگ حلوا رو دست گرفتم و پیاده رفتم . ملت با کنجکاوی نگاه می کردند و حتی گاهی پیرزن ها سرک می کشیدند. پشت چراغ قرمز یک خانومه از من پرسید پودینگه؟؟ با چی درست کردی؟؟

دانشجوهای ایرانی همه دست به کار شده بودند و هر کس یک صنایع دستی با خودش آورده بود. شقایق هم که فکر می کرد من از سفر رسیدم و خسته ام به جای من حلوا درست کرده بود. یک پسر کرد هم تازه اومده دانشگاه و قرار بود که سه تار بزنه. کلا میز ما از همه شلوغ تر بود. کلی خوردنی خوشمزه داشتیم و کلی تزئینات.


بقیه هم از چین و کره جنوبی و تایلند ژاپن و قزاقستان و هند بودند. نماینده ما سمیرا بود که یک شعر رو براشون خوند با ترجمه. و هر کشوری هم اومد و یک پاورپوینت ارائه کرد. چینی ه اومد یک شعری رو با آهنگ و حرکات موزون به سبک چینی اجرا کرد. دختر کره ای هم درباره زبانشون که تصویری توضیح داد. مثلا درخت  و جنگل  林 یعنی جنگل دوتا درخت کنار هم میشه!

آخرش هم به نظر من همه چشم بادومی ها شبیه هم هستند.

پسری که از قزاقستان صحبت می کرد خیلی با شور و حرارت صحبت می کرد و گفت که 65% کشور ما مسلمان هستند و توضیح داد که ما 50% ژنمون به قوم مغول رفته که چشم بادومی هستیم! و چند مقایسه ای هم از جهت مساحت و مرز و .. بین کشور خودش و کشور آلمان انجام داد که با تشویق حضار مواجه شد.(وقتی گفت که کشور ما از نظر مساحت 7برابر کشور آلمانه همه براش کف زدند)

مهمانان و حضار هم از دانشجوها و کارمندای دانشگاه بودند



میز ما از همه شلوغ تر بود چون کلی شیرینی خوشمزه داشتیم و تازه با سماور هم چای درست می کردن و می دادن.



البته بقیه میزها هم غذا داشتند ولی من تست نکردم که ببینم خوشمزه هست یا نه.

بعد از پایان برنامه هم رفتیم توی حیاط دانشگاه و پسرها سه تار می زدند، بقیه هم هم سرائی می کردند و شعر می خوندند. شقایق پیشنهاد داد که بریم توی میدون شهر و برنامه اجرا کنیم و پول جمع کنیم!

برنامه های این هفته گویا در کل روزهای هفته و در جاهای مختلف شهر ادامه داشته. امروز شنبه که ما رفته بودیم مرکز شهر دیدیم که کلی خبره و چادر زدن و نیمکت گذاشتن و سن بزرگی برپاست و همه شادن.

انجمن ها و گروه هایی که با مهاجرین و خارجی ها کار می کردند دور تا دور میدون غرفه داشتند و کلی کتاب و بروشور می دادن. مثلا کلاس زبان یا هنری یا انجمن ادیان یا گروه بهداشتی و روانشناسی حامیان مهاجران و ..


چند تا چادر بزرگ هم بود که غذاهای کشورهای مختلف رو داشت. مثلا یک غرفه غذای ایتالیایی و یک چادر بزرگ غذای عربی و بزرگترین چادر هم غذاهای ترکی می فروختند و کلی هم مشتری داشتند. ما هم دلمه و ساندویچ نمی دونم چی چی ترک ها رو خریدیم. یک برگه بزرگ هم بالای چادرشون نصب کرده بودند که راجع به ذبح حلال توضیح داده بود. غرفه مراکشی ها یک دختری نشسته بود که با حنا روی دست هرکس که می خواست طرح می کشید. و غذاهاشون رو هم توی برمه پخته بودند. 

ترک ها هم که از طرف مسجد بودند کلی غذاهای متنوع و خوشمزه داشتند.


اون چادر زرد رنگ هم خونه بادی مخصوص بازی بچه هاست.


توی یکی از غرفه ها خانوم "ش" رو دیدیم همون که ایرانیه و استاد زبان فارسی دانشگاه هست. کمی با هم صحبت کردیم. هفته آینده انتخابات برای انتخاب نماینده خارجی ها در شهر برگزار میشه و خانوم ش هم کاندید هست. نامه شرکت در انتخابات برای من هم اومده ،حالا که فهمیدم ایشون هم کاندیداست باید حتما برم رای بدم. عکس خارجی های موفق شهر که سمت دانشگاهی یا انجمنی دارند رو هم نصب کرده بودند. در مورد گروه های بهداشتی حمایتی مهاجرین هم یادم باشه که بعدا براتون بگم.


یک سن بزرگ هم بود که آهنگ پخش می کردند و بچه ها (احتمالا از مدرسه ها) با لباس های یک جور برنامه حرکات موزون ورزشی اجرا می کردند.

هر گروه هم 15 دقیقه برنامه اجرا می کرد و نوبت گروه بعدی می شد. فکر می کنم یک برنامه درسی شون هست که هماهنگ با هم نمایش اجرا می کنند.


آقای شهردار هم اومد و سخنرانی کوتاهی کرد. به علت گرمای هوا کت هم نپوشیده بود. بعد هم عادی کنار سن ایستاد تا بقیه سخنران ها هم صحبت کنند. نه شنونده ها افراد خاصی بودند و نه منظم نشسته بودند. ملت یا داشتند می خوردند یا با بچه هاشون حرف می زدند. همین جمع درهمی که در تصویر بالا می بینید شنوندگان سخنرانی کوتاه شهردار بودند.

یک غرفه هم جالب بود. دو تا خانوم غیرمحجبه که یکی شون چشم بادومی هم بود، وسایل اختصاصی مسلمانان رو چیده بودند و برای انجمن ادیان تبلیغ می کردند.



من هم فرمشون رو پر کردم تا جلساتشون رو برم! البته بهش گفتم من زبان بلد نیستم گفت اشکال نداره، بیا کم کم یاد می گیری. گفت که برای ماه رمضون برنامه افطاری دارند!!

برنامه گویا تا ساعت 8 ادامه داشت. من در بروشورهای سال قبلشون دیدم که زنجیره انسانی تشکیل داده بودند و دسته جمعی دوچرخه سواری کرده بودند و اسم خدا و سلام رو به زبان های مختلف نوشته بودند. و کلی هم عکس از جلسات آموزش و بازی کودکان و فعالیت های گروه های مرتبط با مهاجرین داشتند.

این هم سایت رئیس بخش مهاجران و خارجی های شهر(آقای رئیس تونسی هست)عکس  و عکس های مرتبط با برنامه های این بخش رو می تونید ببینید.


انجمن های مردمی

در این کشور بیش از نیم میلیون انجمن و گروه غیردولتی وجود دارد. این انجمن ها شامل گروه های ورزشی و مذهبی و ملل و ...میشه. از هر 2 بچه آلمانی یک نفر عوض این انجمن هاست و فکر کنم بیشترین انجمن هم تیم های ورزشی فوتبال و بسکتبال می باشد.(7 میلیون نفر) هر انجمن مبلغی رو به عنوان حق عضویت داره که هر فرد میده و می تونه یک سال از خدمات گروهش بهره مند بشه. تا اینجا میشه مثل سالن های ورزشی خودمون. ولی این انجمن ها انواع دیگه هم داره مثل انجمن های فرهنگی موسیقی و تئاتر و .. هدف هم مشارکت بچه ها و بزرگسالان در مسائل اجتماعی و شهری است. حتی انجمن های ملل مختلف هم دارند. مثلا بچه های مصری-آلمانی دور هم یک انجمن تشکیل می دهند و فرهنگ و آداب و رسوم خودشون رو ارائه می دهند وبقیه رو هم دعوت می کنند که باهاشون آشنا بشوند. حالا دیگه گروه های محافظت از محیط زیست و حامیان حیوانات و مدافعان کودکان کار در کشورهای دیگه و اینها بماند. برای مردم این کشور محیط زیست بسیار مهم است. یعنی کسانی که عضو این گروه ها هستند سالیانه مبالغی رو برای حفاظت از طبیعت و حیوانات ارائه می دهند.

یک انجمن دیگه که تقریبا توی همه شهرهای این کشور هست Nachbarschaftshaus یا "خانه همسایگی" است. فکر می کنم که ساختمان این انجمن رو شهرداری میده ولی فعالیت های اون رو خود اعضا تعیین می کنند. از سال 1955 این انجمن تاسیس شده و مکانی برای اجتماع همه افراد محله است.اونجا مردم با هم آشنا می شوند، ورزش می کنند،گپ می زنند و مشکلاتشون رو مطرح می کنند و با فرهنگ های مختلف آشنا می شوند. 



کلا مکانی برای ملاقات و دور هم جمع شدن و تعاملات اجتماعی هست. اگر کسی مشکلی داشت مطرح می کنه و یقیه راهنمایی ش می کنند. فکر می کنم این طوری نیست که یک نفر مسئول مشاوره تحصیلی یا خانوادگی و ... اینها باشه. اگر کسی اطلاعاتی داشت راهنمایی می کنه. و مهم ترین نکته اش هم این است که تمام خدمات رایگان است.



یعنی همسایه ها هرکس در هر زمینه ای مهارت داره با کمال میل در اختیار دیگران می ذاره. مثلا اگر مادری فرزندش در ریاضیات مشکل داره میاد و با بقیه مطرح می کنه و اگر کسی بلد باشه با هم قرار می ذارن و به بچه آموزش میده. یا کسی هنری بلد باشه و یا مهارت در آشپزی داشته باشه به بقیه یاد میده. و مهمتر هم بچه ها هستند که با هم بازی می کنند و آموزش غیررسمی می بینند.شعارشون هم این هست که اینجا محیطی برای همه کوکان چه سالم و چه ناتوان ذهنی و یا حرکتی است.



 من فکر می کنم که برای افراد مسنی که تنها هستند هم فضای مناسبی است و یا تازه واردینی که با زبان خیلی آشنا نیستند.

هزینه عضویت و این جور چیزها رو هم نداره. و البته انجمن های دیگری مثل "انجمن ادیان" و یا " مادران و کودکان" و یا "کافه والدین" و .. این جور اسامی هم هست. یک شهر ممکنه بعضی از این انجمن ها رو داشته باشه و شهرهای بزرگتر هم ممکنه به ازای هر محله یک انجمن داشته باشند.


به کار کردن تو این انجمن ها هم می گویند ehrenamtlich  به معنی داوطلبانه و بدون مزد. هدف مشارکت در اجتماع و بالابردن فرهنگ جامعه و حضور در کنار مردم دیگر هست نه درآمدزائی. بعضی از شرکت های بزرگ برای استخدام نیرو توی رزومه اشون یک قسمت کار ehrenamtlich دارند و متقاضی کاری که فعالیت های بیشتری در این زمینه داشته باشد رو مناسب تر می دونند چون اعتقاد دارند که وجدان بهتری برای کار دارد.

البته فعالیت های دیگری هم داشته دارند که من اطلاع ندارم.

این هم آدرس سایت انجمن همسایگی برلین.



مثلا شهر ما یک موسسه به نام AWO داره که موسسش یک خانوم ترک هست و برنامه های متعددی داره و اصلی ترین هدفش برگزاری کلاس زبان برای خارجی هاست. و در کنار اون مهدکودک برای مادران و یا پدرانی که در کلاس شرکت می کنند. و کلاس های دیگه مثل آشپزی و ... هم داره. و فضاهای کلاس ها رو برای برنامه های فرهنگی در اختیار بقیه می زاره. مثلا ما ایرانی ها جشن شب یلدامون رو توی یکی از کلاس هاشون برگزار کردیم.

خیلی ها مایل هستند که دوره آزمایشی خود به عنوان معلم زبان آلمانی رو در این موسسه کار کنند(بدون مزد) و برای مربی مهد هم در صف انتظار هستند که نوبتشون بشه و بیان بچه ها رو نگه داری کنند. البته یک مربی اصلی داره و بقیه به صورت پاره وقت میان. هدفشون هم اینکه چون شاغل نیستند می خواهند که چند ساعتی از هفته رو در بیرون خونه فعالیت کنند.

یا یک انجمن NGO چندملیتی به نام MiMi که کارش آشنائی مهاجران و خارجی ها با امکانات بهداشتی بیمه ها و مراکز درمانی است. اعضای این گروه به زبان های اکثریت مهاجرین یعنی ترکی و روسی و عربی و پرتقالی مسلط هستند(خودشون از مهاجران قدیمی با 20 سال زندگی در این کشور هستند)و برای تازه واردین به زبان خودشون توضیح می دهند و وقت می ذارند و رایگان اونها رو راهنمایی می کنند. چون این کشور مهاجر خیلی زیاد داره و اکثر هم چون مهارت زبانی ندارند در بدو ورود با مشکل مواجه می شوند.


نمای شهر

این مطلب توسط نویسنده‌اش رمزگذاری شده است و برای مشاهده‌ی آن احتیاج به وارد کردن رمز عبور دارید.