زندگی پر از خاطره است...

زندگی پر از خاطره است...

خاطرات زندگی من در آلمان
زندگی پر از خاطره است...

زندگی پر از خاطره است...

خاطرات زندگی من در آلمان

مغازه ها در کریسمس

خب تعطیلات دانشگاه هم داره شروع میشه و دانشجوهای اروپایی همه رفتن کشورهاشون. فقط بچه های آسیایی و بعضی آمریکایی ها و ما موندیم. شهر هم کماکان در تب و تاب خرید و کریسمس هست. تلویزیون هم همش تبلیغ و پیشنهاد برای کادو دادن داره.
تبلیغات تلویزیونی یک پست جدا می خواد. ولی جالبش اینه که برای میوه هم تبلیغ می کنه. شبکه استانی برای خرید میوه های محلی تبلیغ می کنه. توی فروشگاه هم میوه هایی که محصول خود استان هست مشخص شده و کلی هم علامت و نشانه که خریدار تشویق بشه. حتی تلویزیون تبلیغ سیب زمینی هم می کنه. کشاورزه محصول سیب زمینی رو درو می کنه و بعد قاچ می کنه و نشون میده که چقدر خوش رنگه
تبلیغ انواع اسباب بازی و lego برای بچه ها در تلویزیون و برگه های تبلیغاتی فروشگاه ها زیاده. البته من دیدم که کادوهای بزرگ و حسابی هم دست پدر ها و مادرها و البته مادربزرگ ها و پدربزرگ هاست برای بچه هاست.
برای غریبه تر ها و کسانی که عضو خانواده نیستند معمولا شکلات کاکائو کادو می دهند. مخصوصا طرح بابانوئلش رو. مثلا به همکار یا دوست و یا حتی به پستچی. شقایق یکی از این شکلات ها رو برای ما کادو آورده به همراه یک جفت فنجان قشنگ.


بابانوئل کاکائویی
تبلیغ قطره های تنفسی و پماد دردهای عضلانی هم هست. من فکر می کردم توی هوای مرطوب مشکل تنفسی کمتر هست ولی گویا مشتری های خودش رو داره قطره های تنفسی. داروی کمردرد و پادرد هم از بس افراد مسن زیاد هست حتما مشتری زیاد داره! و البته قرص ویتامین C برای سرما نخوردن در فصل سرما.


درخت کاج

مجسمه های تزئینی
عادت دارند کادوهاشون رو در جعبه های کادویی قرار می دهند.

جعبه های کادویی


ستاره های تزئینی


گلوله های رنگی برای آویزوون کردن به درخت
طبق رسم قدیمی به تعداد اعضای خانواده جوراب بالای شومینه آویزوون می کنند و بابانوئل کادوها را داخل جوراب می ذاره.حالا من نمی دونم بابانوئل باید چی بیاره که تو جوراب جا بشه!

جوراب کادوئئ و مجسمه های بابانوئل و ..


درخت کریسمس و جعبه های کادو


به درخت کریسمس تبلیغاتشون رو آوویزون کردن


بابانوئل سوار بر سورتمه می تازد!


چقدر هم چهره اش خسته است!


بابانوئل تزئینی پشت شیشه مغازه

مناظر برفی

کلی عکس برفی برای امروز آماده کرده بودم ولی از بدشانسی سایت آپلود عکسم مشکل داره  

دیروز برای گرفتن نوبت برای تمدید ویزامون رفتم شهرداری. وقتی رسیدم موقع ناهار و استراحت بود. از ساعت 12:30 تا 1 وقته ناهاره. البته ناهار که فکر کنم یک ساندیچی چیزی می خورن. چون کارمندهای شهرداری رو دیدم که تو پیتزا و ساندیچ فروشی های دور میدون میان غذا می خورن. من هم روی صندلی توی راهرو نشستم تا وقت استراحت تموم بشه. 5 دقیقه بعد کارمند مربوطه اومد و گفت چی کار داری گفتم برای ویزا می خواستم وقت بگیرم. یه نگاه به کارت شناسایی ام کرد و گفت تلفنی فقط وقت می دهیم و شماره تلفن رو بهم داد و گفت بفرمائید.(یعنی برو) من هم دیدم که ساندویچش دستشه دیگه نپرسیدم مدرک های مورد نیاز چیست و رفتم. خب من که نشسته بودم و کاریش نداشتم خودش صدام زد. حالا باید تلفنی وقت گرفت

دیروز 12/12 بود و طبق گفته استاد کلاس فرهنگ آقای همسر امروز ثبت ازدواج زیادی صورت گرفته و شهرداری شلوغ بوده. کاش زودتر می دونستم و می رفتم عروس می دیدم

در مسابقه talent چند روز قبل در مرحله نیمه نهایی سه دختر ایرانی شرکت داشتند. اولش توضیح دادند که متن شعر ما سیاسی نیست و بعد سه تایی یک آهنگی را خواندند.

 

خب سایت درست شد و من عکس ها رو می ذارم

این عکس ها رو شخصا با انگشتان یخ زده خودم گرفتم


برف روی مجسمه کودک و ماهی در کنار رودخانه

رودخانه هنوز جربان داره

دوچرخه های پارک شده زیر برف



صندلی های سنگی کنار حوض کوچک زیر برف

بابانوئل در حال مطالعه سوار بر سورتمه


آلاچیق برپاشده برای کریسمس

کلاس آوا

اون لحاف ابره بود که همش بالای سرمون کشیده بودن، چند روزه همش میاد تو چشممون! یعنی همچین همه شهر رفته زیر پتوی ابر که چشم چشم رو نمی بینه. خلاصه برای خودش مه ای هست.

دیروز رفتم کلی عکس از منظره های پائیزی گرفتم.درخت هایی که برگ های زرد و سرخ شون زمین ها رو پر کرده و یا درخت هایی که دیگه همه لباس برگ شون رو در آوردند و خواب هستند!

دیروز یک درختی در مسیر راه بود که ازش تکه های یخ می ریخت! مه ای که شب ها توی هواست روی برگ های درخت نشسته و یخ زده و حالا که روز شده وهوا کمی گرم تر شده تکه های یخ روی زمین می ریزند

آقای همسر کلاسی می روند به نام phonetic که به فارسی فکر می کنم میشه آوایی. در این کلاس روی استرس ها و سیلاب های مختلف و حالت های گوناگون بیان جمله و کلمه کار می کنند.دوبار با همدیگه رفتیم این کلاس رو!

مثلا استاد یک جمله را با علائم نگارشی مختلف مثل ! و ؟ یا !؟! یا ؟!؟ و ... و .  می نویسد و از بچه های کلاس می خواهد با توجه به علائم نگارشی آن را بیان کنند.

یا روی کاغذهای کوچک صفات و کلمات احساسی مختلف مثل شادی و عصبانیت و هیجان و عشق و بی تفاوتی و ... رو نوشته و به هر کدوم از افراد کلاس یکی می دهد و یک جمله را انتخاب می کند و می گوید هر کس با توجه به برگه ای که در دستش هست این جمله را اجرا کند تا بقیه کلاس بگویند آن کلمه ای که روی کاغذ دارد چیست. مثلا حس شادی و غم را در بیان یک جمله باید با حس های چهره و تن صدا بیان کرد.

کلا حالت های مختلف بیان یک جمله و آهنگ و لحن صدا،برای بیان کردن جمله مد نظر استاد هست.

نیم ساعت اول کلاس هم دونفر دونفر با هم بیست سوالی بازی می کنند! نه بیست سوالی دقیقا ها. هر کدوم از افراد 5 تا کلمه که روی کاغذهای جداگانه نوشته دارند و باید با توضیح دادن طرف مقابل را راهنمایی کنند تا به جواب صحیح برسد. قسمت سخت ماجرا این است که برای این قسمت باید یک عدد چوب پنبه در دهان گذاشته شود تا حرف ها نامفهوم به گوش طرف مقابل برسد. حالا تصور بفرمائید این چوب پنبه ها از سر بطری های م ش/روب به دست آمده. حالا چه جوری باید برای این معلم توضیح داد که ما نمی خواهیم این چوب پنبه ها رو توی دهان بذاریم؟؟!!




نهایتا وقتی معلم دید که ما نمی پذیریم به گذاشتن خودکار در دهان راضی شد. البته این چوب پنبه ها ظاهر خوبی دارند و تمیز هستند. ولی خب ...


چوب پنبه
در این کشور چون خارجی خیلی زیاد هست برای آموزش زبان برنامه ها و کتاب های زیادی طراحی شده. از آموزش زبان با شعر و آهنگ به کودکان در مهد تا بزرگسالان و پناهندگان و دانشجویان.
الان هم توی کلاس انواع حروف صدادار رو در لغات آلمانی بررسی می کنند. مثلا آی کوتاه در چه کلماتی هست و باید چه جوری بیان بشه . چون هر کشوری یک لهجه خاصی داره و یک سری حروف رو ندارند و یا با لحن دیگه ای تلفظ می کنند. مثلا آ که انگلیسی زبان تلفظ می کند با آ آلمانی و یا فارسی فرق دارد. ما خودمان هم در زبان فارسی دو نوع آ داریم. آ در کلمه "بازار" با آ در کلمه "بام" فرق می کند. اول آی کشیده و دومی آ کوتاه است. خلاصه در این کلاس تک تک حروف صدادار را در کلمات مختلف بررسی می کنند.
چند تا عکس از پائیز:

کنار کانال


زمین بازی خالی


کانال مه گرفته