زندگی پر از خاطره است...

زندگی پر از خاطره است...

خاطرات زندگی من در آلمان
زندگی پر از خاطره است...

زندگی پر از خاطره است...

خاطرات زندگی من در آلمان

کارناوال امسال

جایتان خالی امروز رفته بودیم کارناوال fasching .این مراسم یک جشن مذهبی است که مربوط به پایان روزه داری مسیحیان می شود. توضیحات بیشتر رو در پست سال قبل همین موقع نوشته ام که می توانید از اینجا بخوانید. این مراسم با پوشیدن لباس های گوناگون و غیرعادی توسط افراد عادی و همچنین رژه گروه های مختلف برگزار می شود. این جشن در شهرهای مختلف آلمان و همین طور جهان برگزار می شود. معروف ترین کارناوال مربوط به کشور برزیل هست که با ر ق ص های مخصوص و لباس های پر زرق و برق برگزار می شود. این دو روزه کارناوال شهرهای مختلف آلمان را نشان می داد. در شهرهای بزرگ تر مثل Köln کارناوال های خیلی باشکوه با لباس های متنوع برگزار می شود. در شهر کوچک ما هم این رژه برگزار شد.بچه ها و بزرگترها با پوشیدن لباس های مختلف با طرح هایی از حیوانات و گیاهان و نقاشی چهره هایشان در کناره های خیابان صف کشیده و منتظر ورود گروه های رژه بودند. حتی پیرزن ها هم با واکر و عصاهاشون اومده بودند. هر کس هرچه در توانش بود پوشیده بود. بعضی ها به یک تل گوش دار یا کلاه نقش دار اکتفا کرده بودند. بعضی ها هم مثلا یک شال قرمز گردنشان انداخته بودند.هوا هم بسیار سرد بود.
ما سرجای پارسال مون ایستاده بودیم. همه سر جای خودشون و خیلی منظم ایستاده بودند. هیچ کس سعی نمی کرد خودش رو به تو بچسبونه که مجبور بشی جمع و جورتر بایستی و جا رو براش باز کنی. اگر یک جای خالی پیدا کرده بودی و ایستاده بودی هر کس دیگر می آمد پشت سر تو می ایستاد و اصلا ناراحت نبود و سعی نمی کرد توی صف بزنه و جای کس دیگه رو بگیره. با این که این همه بچه توی جمعیت بود ولی من نمی دونم چرا این بچه ها گریه نمی کردند. نه دعوا با همدیگه و نه گریه و بهونه گیری.
در کل مراسم نه صدای ترقه و نه صدای سوت زدن و کلا هیچ صدایی که آرامش رو برهم بزنه به گوش نرسید. همه یا دست می زدند یا با گروه های رژه که عبور می کردند هم خوانی می کردند. این کارناوال خیابانی یک جشن شاد است ولی هیچ دعوا و استرس و آزاری در آن نیست.
چون عکس های این کارناول زیاد است به بیش از یک پست نیاز است.


جمعیت منتظر گروه های رژه

کلاه گل دار

مادری با دو فرزندش

بازی بچه ها

دو توله پلنگ!

مادر و فرزند

شوالیه



بزرگسالان

آقای زرافه و خانوم شیر

کلاه مرغی

کلاه مردم آمریکای مرکزی

روز سه پادشاه مقدس

امروز برای تغییر ساعت قرار تمدید ویزا رفتیم شهرداری. دم در شهرداری خانومی ایستاده بود و به مراجعین می گفت توی سالن  شهرداری برنامه هست 5 دقیقه صبر کنید. 2 دقیقه که گذشت در شهرداری باز شد و یه تعداد بچه با لباس های رنگ و وارنگ اومدن بیرون و یک عکاسی هم باهاشون اومد و از بچه ها در زاویه های مختلف عکس می گرفت. وقتی لباس های بچه ها رو دیدم یادم آمد که امروز روز سه پادشاه مقدس است. در مورد این موضوع پارسال هم نوشته ام. ماجرا این است که بعد از تولد حضرت عیسی(ع) سه مغ زرتشتی که از روی ستاره ها آمدن مسیح را پیش بینی کرده و به دنبال آن تا ناصریه فلسطین برای ملاقات این پیامبر آمده اند. این صحنه ملاقات سه موبد زرتشتی با مریم(س) در فیلممریم مقدس هم بود و طبق روایات برای نوزاد زر و مر(نوعی گیاه خوشبو) و کندر هدیه آوردند. حالا این روز Heilige drei Könige را بچه ها با پوشیدن لباس های شرقی گرامی می دارند. چون طبق روایاتشان یکی از این سه مرد سیاه پوست بوده معمولا یکی از بچه ها صورتش را سیاه می کند.

بچه ها هم لباس شرقی می پوشند و هم یک سری بخاردان و وسایل قدیمی دست می گیرند و به در خانه همسایه ها رفته و شعر می خوانند و پول طلب می کنند! و هر خانه ای که به آنها پول بدهد یک نوشته ای را بر در خانه اش برای تقدس و برکت می نویسند.

برای این نوشته دو معنی
تعریف کرده اند. یکی گفته اند این حروف اول اسامی سه فرستاده پادشاه است به نام های Caspar, Melchior, Balthasar و یکی هم گفته اند که مخفف این عبارت لاتین است  Christus mansionem benedicat یعنی مسیح به این خانه برکت دهد. اون 20 اول و 06 آخر هم تاریخ سال جاری است یعنی امسال می نویسند +13
البته این رسم در کشورهای مختلف مسیحی انجام می شود و بچه ها به آن علاقه دارند.


بچه ها مقابل شهرداری
به قول کیارش از آن پادشاهی برای اینها گدایی اش مانده(این را پارسال هم نوشته بودم) ما هم مشابه این مراسم را در شهرهای مختلف ایران به مناسبت های مذهبی مختلف داریم. در شهر ما این مراسم در نیمه رمضان برای تولد امام حسن(ع) انجام می شده. نمی دونم هنوز هم این رسم پابرجاست یا بچه های ما خجالت می کشند که این مراسم رو اجرا کنند.
اینجا بچه های کوچک با پدر یا مادرشان به در خانه ها می روند. و نوجوان ها به تنهایی این کار را انجام می دهند. در مدرسه هم تئاتر آن را بازی می کنند.

پسر پشت سر همه از نردبان بالارفته و دارد برسر در شهرداری می نویسد
چون الان مدرسه ها تعطیل است احتمالا این بچه ها می توانند از طرف کلیسا جمع شده باشند. خانواده ها به تربیت دینی بچه هاشون اهمیت می دهند.
اطلاعات بیشتر در این مورد در ویکی پدیا موجود است

خلاصه بعد از پایان مراسم عکس گرفتن من تونستم به داخل شهرداری نفوذ کنم.طبقه همکف که واحد ثبت ازدواج است یک زوج جوان را گل به دست در احاطه همراهانشان دیدم. چون خانم لباس عروس نداشت و پالتو پوشیده بود مورد مهمی برای عکس نبود
به طبقه دوم که رسیدم مثل همیشه خلوت بود. کلا شهرداری همیشه خلوت است. طبقه دوم بخش اتباع خارجی است. چون نوبت ها تلفنی گرفته می شود کسی توی راهرو ننشسته و منتظر نیست. من چون نوبت قبلی نداشتم اول در اتاق آقا خوش اخلاقه رو زدم و چون جواب نداد توی راهرو روی نیمکت ها نشستم. هر کدوم از کارمندها که رد می شدند به من سلام می کردند! یکی شون اومد و گفت با کسی کار داری و من گفتم با آقای اسمیت کار دارم و اون هم رفت در اتاق رو باز کرد و دید که توی اتاق مراجعه کننده دارد. این همکار بنده خدا فکر کرده بود که طرف نیست و می خواست من معطل نشوم. خلاصه اندکی صبر نمودم تا مراجعه کننده قبلی اومد بیرون و بعدش خود آقای اسمیت اومد توی راهرو و گفت خانم فلانی کاری داشتین!!! داشتم شاخ در می آوردم که فامیلی من رو بعد 4-5 ماه یادشه تازه من می خواستم توضیح بدهم که شوهرم زنگ زده و فامیلی اش چی بوده و این حرف ها ولی خودش پیش دستی کرد. گفتم می خوام ساعت قرار رو تغییر بدم که با خوش رویی قبول کرد و دو تا فرم هم بهم داد تا برای روز قرار پر کنیم.
این هم عکس های سبزیجات تازه که از توی فروشگاه گرفتم. وزن هر بسته 15 گرم هست.


اولی ریحان-دومی جعفری و سومی ترخون و بقیه ناشناس!

قدر سبزی های تازه که مشت مشت می خورید بدونید که اینجا کیمیاست.
البته سبزی بیشتر به صورت گلدان فروش می رود. یعنی یک گلدان ریحان می خری و در خانه سبزی تازه می خوری.



این هم نام آلمانی و قیمت یک گلدان ریحان

این هم بابانوئل از جنس کاکائوی خالص تقدیم به خواهرجان که می دونم کاکائو دوست داره

خانه تکانی درکریسمس

کلاس زبان این هفته با سه نفر تشکیل شد. من و یک پسر ترک و یک پسر آمریکایی. بقیه همه تشریف بردن کشورهاشون و یا اگر مثل کره ای ها کشورشون دوره برای اسکی رفتن یک شهر دیگه! معلم هم دید که درس گفتن فایده نداره.اومد سر میز نشست و شیرینی هایی که برای کریسمس برای کلاس خریده بود گذاشت روی میز و گفت بخوریم و حرف بزنیم. پسر آمریکایی گفت که فردا عازم کشورش هست و سوغاتی هایی که برای خانواده اش خریده بود نشان داد. می گفت مادر من جنسی را قبول دارد که Made in USA و یا Made in Germany و مشابه این رویش نوشته باشد. منظورش این بود کشورهای متفرقه را قبول ندارد. معلم هم یک بسته شیرینی به او داد و گفت از طرف من به مادرت بده و بگو سوغاتی مخصوص منطقه ای است که در آن درس می خواندی.(شیرینی مخصوص منطقه ما بود) و بعد چون خود معلم مون در آمریکا درس خوانده از او پرسید مال چه شهری هستی و فاصله اش تا فلان شهر چقدر است. بعد از من و پسر ترک پرسید که شما کشور آمریکا را می شناسید و تا حالا رفته اید؟ پسر ترکه گفت نه. من که گفتم نه معلم گفت آها شما مشکل سیاسی با هم دارید. من هم در دلم می گفتم آخه ویزا گرفتن سخت است ولی گفتم نه به خاطر مسائل سیاسی نیست، آمریکا دور است و ما ایرانی ها سفر به اروپا را ترجیح می دهیم. آمریکا اون وره دنیاست. پسر آمریکایی هم گفت آره و من یک روز تمام توی راه هستم تا به خانه برسم. بعد معلم گفت دیدن هر کشوری از نزدیک خیلی دید آدم را عوض می کند و آدم نباید فقط از دریچه رسانه ها به دنیا نگاه کند.
سپس معلم به پسره گفت که سال دیگه آمریکایی ها از این شهر می روند. یکی از پایگاه های نظامی آمریکا در آلمان در شهر ماست. الان برای اعزام نیرو به عراق و افغانستان ازش استفاده می شه. یک شهرکی نزدیک شهر است که نظامیان آمریکایی و بعضا خانواده هاشون اونجا زندگی می کنند. طبق توضیح معلم این پایگاه بعد از جنگ جهانی دوم در این منطقه ساخته شده (بعد از جنگ جهانی و پیروزی متفقین و اشغال آلمان، کشورهای پیروز آلمان رو به قسمت های مختلف تقسیم کردند و هر کشوری چندین ایالت رو برداشته. شهر ما سهم آمریکایی ها بوده!) و بعد معلممون گفت خدا رو شکر آمریکایی ها ما را از دست هیتلر نجات دادند(مثل این که هیتلر از سیاره دیگه بوده و ارتشش هم فرا زمینی بوده) و کشور ما را ساختند(این را راست می گوید، چون آلمان بعد از جنگ خرابه شده بوده) و اضافه کرد الان 60 سال از جنگ می گذرد و ما نشان دادیم که مردم صلح طلبی هستیم(یعنی آدم شدیم دیگه)


یکی از مجسمه های شهر که روی آن بر ضد آمریکایی ها شعار نوشته شده!
 
بعد معلم مون خاطراتش را از سفر به فلسطین و ترکیه تعریف کرد. می گفت من در فلسطین حجاب می گذاشتم چون به قوانین آنها احترام می گذاشتم و در مسجد استانبول کفش هایم را در آوردم(دقت داشته باشید که اینها در کلیسا کفش هایشان را در نمی آورند). بعد معلم مان از رستوران های خاص شهر(مثلا رستوران چینی ها و یا ترک ها) نام برد که کدام را رفتید و غذای کدام خوشمزه تر است و گفت من شیرینی های ترکی که در استانبول خورده ام را خیلی دوست داشتم.
سپس پرسد که تعطیلات کریسمس را چگونه می گذرانید. من گفتم که برای ما کریسمس چندان مهم نیست و ما سال نوی خودمان را داریم و کلی هم آئین و تشریفات داره. بعد هم برای شب یلدا توضیح  دادم. گفت که چقدر شما مناسبت های باستانی دارید. و من گفتم تازه مناسبت ها و ایام مذهبی و ملی هم داریم! فکر کنم تو دلش گفت اینها یک سوم سال را تعطیل هستند
شب یلدا هم ایرانی های شهر فضایی را اجاره کرده بودند و مراسم داشتند ولی ما به علت مشغله زیاد آقای همسر نتونستیم بریم و در خونه مراسم شب یلدا را به جا آوردیم

مجسمه برای دکوراسیون جدید نمی خواین؟!

تبلیغات این روزهای تلویزیون شامل مواردی است که به عنوان کادوی کریسمس استفاده می شود. عطرهای گران قیمت و خوش ظاهر و احتمالا خوش بو(این رو دیگه از توی تبلیغات تلویزیونی نمی تونم بفهمم) و انواع لوازم آرایش. عطری هم که می خواد بگه خانوم های خوش پوش استفاده می کنند یک خانوم فرانسوی زبان تبلیغ و صحبت می کند!(یعنی خانم های فرانسوی نماد شیک پوشی هستند)
برای کادوی بچه ها هم بازی های کامپیوتری و عروسک های مارک دار را نشان می دهد. انواع شکلات کاکائوی و بطری های مش//روب هم پیشنهاد های کادوی کریسمس هستند.
قسمتی که جالب است تبلیغ ملافه و روتختی و رومیزی است. یعنی خونه تکانی سال نو به معنی شستن پتو و روتختی و ... نیست به معنای خرید وسایل نو است(قابل توجه بانوان زحمت کش ایرانی) البته شستن در این هوای سرد هم کار عاقلانه ای نیست، همان خرید بهتر است


انواع بالش و روبالشی
و البته تبلیغ میز و صندلی و تختخواب و انواع کمد دیواری و قفسه و در یک کلام تغییر دکوراسیون و در همین راستا نامه ای هم از شهرداری آمده که کسانی که دکوراسیون خود را تغییر می دهند و وسایل قبلی را می خواهند دور بریزند فرمی پر کنند و آدرس بدهند تا ماموران شهرداری آنها را تحویل بگیرند.(گوشه خیابان که نمی تونن بذارند و انبارهایشان هم جا ندارد پس بهترین راه حل همین است.)


دکوراسیون جدید برای خانه





همه شهر پر شده از کاج های مصنوعی و طبیعی توی ویترین مغازه ها و بانک ها. توی محوطه کنار دانشگاه هم یک بساط فروش کاج طبیعی دارند. البته من شنیده ام به ازای هر درختی که قطع می کنند باید یک درخت بکارند.
طبق اخبار منتشر شده در سایت آلمانی دوی/چه/وله  ۲۹ میلیون و ۲۰۰ هزار کاج کریسمس برای برگزاری  عید در این کشور به فروش رفته است. این میزان به گزارش اتحادیه صنایع چوب آلمان، نسبت به سال گذشته ۱۰۰ هزار درخت افزایش نشان می‌دهد. براساس این گزارش، روند استفاده از درخت دوم بر روی بالکن و داخل حیاط و همچنین افزایش تعداد افرادی که تنها زندگی می‌کنند باعث افزایش فروش درخت کریسمس شده است.


کاج فروشی کنار کتابخانه دانشگاه

البته تور هم برای پیچیدن درخت و تحویل آن به مشتری دارد.

بعضی ها هم درخت کاج مصنوعی را ترجیح می دهند تا بتوانند سال های بعد هم استفاده کنند.
تصویر پائین دو مدل کاج مصنوعی برفی و سبز هست که در داخل جعبه هایی آماده فروش هستند.


کاج مصنوعی


این هم درخت کاج مصنوعی با تزئینات


درخت کاج چوبی!


تزئینات یک مغازه  لوازم آرایشی و عطر