زندگی پر از خاطره است...

زندگی پر از خاطره است...

خاطرات زندگی من در آلمان
زندگی پر از خاطره است...

زندگی پر از خاطره است...

خاطرات زندگی من در آلمان

ایران نامه3-عروسی بختیاری

مهمانان خارجی ما در تلاش برای یادگیری زبان فارسی با اشکالات بزرگی مواجه می شوند! برای آنها تلفظ خ و ق بسیار سخت است و به تازگی موفق شده اند قاشق و بشقاب و خوبی را تلفظ کنند! وقتی چند کلمه جدید به آنها یاد می دهیم می گویند اِ اِ این که شبیه فلان کلمه است. مثلا می گویند بچه و پشه و باشه شبیه هم است یا افعال خواندن، خوابیدن ، خاریدن  تلفظی مشابه هم دارند. برای آنها جالب است که بسیاری از افعال ما ترکیبی است از یک اسم + فعل کردن مثل درست کردن، نقاشی کردن، حساب کردن و ...
خب ادامه ماجراهای سفرمون رو از اونجا ادامه میدم که در استان خوزستان مهمان یک خانواده در روستایی در اطراف معبد باستانی چغازنبیل(از ویکی پدیا بخوانید) شدیم.


زیگورات چغازنبیل
آشنایی ما با این خانواده مهمان نواز مربوط به هفت سال پیش است که خانوادگی برای بازدید از زیگورات به این منطقه سفر کرده بودیم و در راه بازگشت از زیگورات برای شستن میوه هایمان در کنار معدود خانه های نزدیک زیگورات توقف کردیم. در آنجا این خانواده به ما تعارف کردند که به خانه شان برویم و میوه هایمان را بشوئیم. بعد هم به ما نان و روغن محلی دادند. بعد از این آشنایی ارتباطات به صورت تلفنی ادامه یافت تا این که امسال دوباره به همان منطقه سفر کردیم.
خانه این خانواده مهربان و مهمان نواز پر بود از مهمانانی از همه نقاط ایران. خانه شان یک سالن بزرگ داشت و چندین اتاق که به روش قدیم عروس ها در کنار مادر شوهر زندگی می کردند. غیر از جمعیت ده نفره ما گروهی از تهران و گروهی از شمال ایران مهمان این خانه بودند و میزبانان چه مهربان و با رویی گشاده از همه پذیرایی می کردند. موقع غذا سفره های بزرگ از این سر سالن تا آن سر سالن پهن می شد و غذاهایی با عطر و بوی محلی در سفره چیده می شد و میزبانان در کنار سفره ایستاده و مشغول پذیرایی بودند. تا خوردن مهمانان تمام نمی شد خودشان غذا نمی خوردند. این سفره و این گشاده دستی برای ما بسیار عجیب بود چه برسد به مهمانان غیرایرانی مان. خانم صاحب خانه که به عربی تکلم می کرد می آمد و کمی در کنار هر گروه مهمانان می نشست و به کمک دختر یا عروسش تعارف می کرد. خودشان گاو و گوسفند و مرغ و خروس داشتند. تخم مرغ و شیرو روغن محلی و بوی نان تازه که خانم صاحب خانه به سرعت آن را برای سفره صبحانه آماده می کرد ما را یاد درس کوکب خانم کلاس دوم ابتدایی انداخت. خدا به ایشان سلامتی دهد و سفره شان همیشه پر برکت باد.
در ادامه سفر به استان لرستان قدم نهادیم(البته چون سوار ماشین بودیم باید بگویم تایر ماشین نهادیم!) البته در گذر از اندیمشک به پل دختر در ترافیکی وحشتناک گرفتار شدیم و تا ژاسی از نیمه شب در حال گریز از بین کامیون ها و ماشین های غول پیکر و رانندگان کلافه بودیم. نیمه شب به اولین روستایی که رسیدیم از فرط خستگی توقف کردیم و از شانس خوبمان همه رانندگان خسته به آن روستا پناه آورده بودند. در آن روستا یک مدرسه شبانه روزی برای اسکان مسافران نوروزی موجود بود و خیل عظیم مسافران خسته. خوش بختانه سوئیت معلمان به ما رسید و شب را تا صبح غش نمودیم. در حیاط مدرسه پر بود از جمعیت و چادرهایشان و خنده ها و بازی کردن هایشان. برای مهمانان ما این حجم عظیم مسافرت با ماشین بسیار تعجب انگیز بود و همچنین اقامت در مدرسه. از این که برای تسهیل مسافرت نوروزی همه بسیج می شوند و مدرسه ها و اقامتگاه های دولتی در اختیار مردم قرار می گیرد و مردم می توانند با حداقل هزینه سفر کنند بسیار جالب بود. در راه می دیدند که هلال احمر چادرهای مسافرتی در اختیار مردم قرار می دهد و مردم در پارک ها می خوابند از تعجب شاخ در می آوردند.
فردا صبح وقتی قصد ادامه سفر نمودیم با صحنه عروسی عشایر بختیاری مواجه شدیم. زنان با لباس های محلی و رنگارنگ در دشت حاضر بودند و مردان با آهنگی غمگین به صورت دایره ای با حرکات دستمال می چرخیدند و می رقصیدند.



عروسی بختیاری- منبع عکس ها سایت این سایت است

کلی با خانم های لباس رنگی عکس گرفتیم

برای ما و مهمانانمان جشن در دشت جالب بود. کمی در کنارشان ماندیم و سپس به راهمان ادامه دادیم. در راه برای بازدید از خانه سردار اسعد بختیاری یکی از سران مشروطه در شهر جونقان توقف کردیم.

خانه سردار اسعد بختیاری

سردار اسعد بختیاری
این خانه که امروزه موزه شده است گویا خانه پدری ایشان است. درباره سردار اسعد از ویکی پدیا بخوانید. دست بافته ها و وسایل مورد استفاده ایل بختیاری در موزه این خانه موجود بود. و همچنین یک راهنما با لباس بختیاری با داوطلبان عکس می گرفت. مهمانان خارجی ما بسیار مورد توجه موزه داران قرار گرفتند و برایشان یادگاری در دفتر یادبود موزه نوشتند.


قالی دست بافت بختیاری
ادامه دارد..

ایران نامه 2-استان زرخیز خوزستان

در ادامه سفرمان از آسیاب های آبی طبیعی شهر شوشتر بازدید کردیم. این آسیاب های قدیمی که به زمان ساسانیان باز می گردد نشان از نبوغ و خلاقیت ایرانیان دارد. هر چند به علت شلوغی و ازدحام جمعیت نتونستیم همه قسمت ها رو ببینیم.

آسیاب های آبی شوشتر

در ادامه سفر به شهر شوش رفتیم،یکی آثار دیدنی شوش، کاخ آپادانا و قلعه فرانسوی هاست. کاخ آپادانا یکی از کاخ های داریوش است که مثل تخت جمشید فقط سرستون ها و یک سری قطعات سنگی محدود از آن باقی مانده است. نقطه غم انگیز بازدید دیدن بی توجهی مردم به نگهداری این آثار است. من هم قبول دارم که این آثار در حالت بهینه نگهداری نمیشه ولی دلیل نمیشه که خودمون هم به اونها بی توجه باشیم. چه لزومی داره یک بچه بازیگوش 4 ساله رو برای بازدید به این منطقه بیاریم؟ وقتی که بچه شیطون دائم از دیوارها و ستون ها بالا می ره و درکی از فضای اطرافش نداره برای چی باید به جای شهربازی و پارک که مناسب سنش هست به همچین جاهایی بیاد؟
یا حتی آدم بزرگ هایی که برای عکس گرفتن از ستون ها بالا می روند و وقتی به آنها اعتراض کردم می گویند که اگر می خواستند دور اینها حصار می کشیدند؟ درک نمی کنند که شاید یه کم روی شعور و فهم بازدیدکنندگان حساب کرده اند


سر ستون های کاخ آپادانا

یکی دیگه از مناطق توریستی شهر باستانی شوش قلعه فرانسوی هاست. طبق توضیحی که روی لوح کنار در ورودی نوشته بود در زمان قاجار قراردادی برای کاوش مناطق باستانی ایران بین شاه و هیئت باستان شناس فرانسوی منعقد شده به این مضمون که هر چه زر و سیم(همان طلا و نقره) در مناطق حفاری یافت شد مال حکومت و هر چه سفال و مجسمه و آثار دیگه یافت شد مال خود گروه باستان شناسی!! نتیجه این قرارداد این شده که بسیاری از آثار کشف شده ایران الان در موزه های سایر کشورها به خصوص فرانسه جاخوش کرده و در موزه های ما کپی یا مولاژ آنها موجود است این قلعه که به سبک اروپایی ساخته شده متعلق به اولین گروه باستان شناس فرانسوی است که برای حفاری به این منطقه آمدند و با خشم مردم منطقه مواجه شدند.


قلعه فرانسوی ها

مردم منطقه از همکاری با آنها سرباز زده و گروه فرانسوی برای در امان ماندن از خشم مردم با استفاده از باقیمانده های کاخ آپادانا برای خود دژی محکم ساختند! یعنی الان آجرهای لعاب دار و سنگ های نقش دار و کتیبه های باستانی در دیواره های این کاخ قرار گرفته! بقیه مجسمه های یافت شده در کاخ را هم که خود فرانسویان زحمت حمل آن را به موزه های خود کشیده اند!


سنگ نوشته کاخ آپادانا که در قلعه فرانسوی ها موجود است.


برای مهمانان خارجی ما این ظلم و غارت اروپایی ها عجیب بود. یکی از آنها آثار گلوله را بر روی دیوار قلعه نشان می داد و می گفت ببینید که اینها در مقابل مردم منطقه از اسلحه هم استفاده کرده اند. اروپایی ها ظلم های بیشماری در مناطق مختلف آمریکای لاتین در حق مردم بومی و سرخ پوستان آنجا روا داشته اند. پرتقالی ها و فرانسوی ها و انگلیسی ها سال ها در قاره آمریکا به کشتار سرخ پوستان و رواج برده داری در آنجا مشغول بوده اند.

آرامگاه دانیال نبی در شهر شوش را هم زیارت کردیم. طبق توضیحی که در خورد آرامگاه نوشته بود دانیال نبی از پیامبران بنی اسرائیل بوده که توسط کوروش پادشاه ایران از بند بابلیان نجات یافته و در دربار کوروش دارای منزلت بوده است.


آرامگاه دانیال نبی

ایران نامه1-کشور چهارفصل ما

خب امروز فرصت کردم تا در آفتاب دل انگیز بهاری نشسته و خاطرات سفر را بنگارم. طبق گزارشات آقای همسر برف و بوران در شهر ادامه دارد و آفتاب نوازش بخش بهاری فعلا در ایران ما ماندگار شده و قصد نزول اجلال در آنجاها را ندارد.
از سفر یک هفته ای مان خاطرات خوب بسیاری در ذهن هایمان به جا مانده است. چون مهمانمان برف ندیده بودند سفر را طوری تنظیم شده بود تا از مناطق کوهستانی ایران گذر شود. بعد از عبور از گردنه های بسیار و نزدیک شدن قدم به قدم به کوه های پر از برف در ارتفاعات استان چهارمحال و بختیاری گام در برف نهادیم. البته من از توی ماشین نظاره گر برف بازی بقیه بودم چون واقعا برف برای من هیجان نداشت!


کوه های پر برف
البته بقیه همراهان هم از دویدن و سرسره بازی در برف هیجان زده شده بودند. مهمانان خارجی ما از خانه با خود چکمه بلند و کاپشن و شال و دستکش آورده بودند تا بتوانند به خوبی از خجالت برف ها در بیایند. چون در شهر آنها سرمای شدید راه ندارد مشتاق استفاده از لباس های گرمشان در شرایط واقعی و مناسب بودند دیدن چهره های خندان آنها هنگام سرسره بازی و گلوله برفی پرتاب کردن و بازی و دویدن بقیه با دستان یخ زده نشان از ارزش و اهمیت برف داشت!
وقتی یکی شان در حین دویدن ناگهان تا زانو در برف فرو رفت می خندید و دستش را برای کمک گرفتن دراز کرده بود ولی بقیه به جای کمک به او متعجب خنده هایش شده بودند و تماشایش می کردند. بعد از برف بازی هم چای داغ و خرما خیلی می چسبد.


رد پا در برف


کوه برفی از نمای سبز دشت
بعد از عبور از گردنه های کوهستانی وارد جلگه زرخیر خوزشتان شدیم و ناهار را در دشت های سرسبز و در کنار رودخانه پر آبی خوردیم. البته با گوشت تازه گوسفندی که از روستای همجوار تهیه شده بود. برای مهمانان ما که گوشت مصرفی شان گوشت گاو است کباب گوسفندی مزه دیگری داشت و البته برای ما هم کباب شکار(تازه بودن و خوردن در فضای باز) طعمی به یادماندنی داشت.

رودخانه ای در دشت
رسیدن از سرمای کوهستان به گرمای دشت و سپس خنکای نسیم بهاری در عرض دو روز برای مهمانانمان چهارفصل بودن ایران را اثبات کرد. یک روز از سرما کاپشن و چکمه پوشیدیم و روز بعد از گرما عرق می ریختیم.واقعا کشور ما از نظر تنوع آب و هوایی بی نظیر است فقط حیف که قدر این طبیعت زیبایمان را نمی دانیم و با خودخواهی هر روز بیشتر و بیشتر آن را آلوده می کنیم. دیدن دشت هایی پر از نایلون و انباشته های زباله ها در هر جایی که پای انسان به ان رسیده و نخاله های ساختمانی در کناره جاده ها واقعا غم انگیز است. چرا بعضی از ما اینقدر خودخواه هستیم و فقط فکر آسایش خودمان هستیم؟
دیدن گله های گاو و گوسفند در دشت ها و حضور سگ گله در کناره های جاده منظره های بسیار زیبایی است. برای مهمانان ما که فقط گله های گاو دیده بودند وجود این همه گوسفند بسیار عجیب بود.

گله گوسفندان حنا به سر!
چون کباب گوسفندی خیلی بهشان مزه داده بود به گوسفندان می گفتند کباب! و به بره های بازیگوشی گه دنبال مادرانشان در گله می دویدند هم لقب کباب کوچولو داده بودند. در کناره جاده یک پسر بچه بود که با یک بره کوچولوی پرجنب و جوش بازی می کرد دیدن اشتیاق بره برای دنبال کردن صاحب کوچکش و جست و خیز او همه همراهان را به داشتن بره خانگی تشویق کرد!

برای مهمانان ما که در منطقه اطرافشان همیشه یا جنگل دیده اند و یا کوه های صخره ای بلند دیدن کوه های لایه لایه و سنگ ریزه و تابلوی هشدار احتمال سقوط سنگ بسیار جالب بود و تمام طول راه از کوه های بلند و رنگارنگ عکس می گرفتند. تا حالا دقت کردین ما چقدر کوه های رنگی و مختلف داریم؟ کوه های لایه لایه افقی و مورب و کوه هایی سرخ یا سفید یا قهوه ای یا سبز،کوه های تپه ایی و شنی ، کوه های سوراخ سوراخ و یا غار دار، کوه های نوک تیز یا پهن، رشته کوه های دیوار مانند مستحکم و ...(از اسم گذاری بنده خوشتان امد؟- شما هم برای کوه های منطقه تان اسم پیشنهاد بدید.)









ادامه دارد...