زندگی پر از خاطره است...

زندگی پر از خاطره است...

خاطرات زندگی من در آلمان
زندگی پر از خاطره است...

زندگی پر از خاطره است...

خاطرات زندگی من در آلمان

هامبورگ1

خب از اول سفر با جزئیات بیشتر تعریف می کنم. ما 5شنبه شب رسیدیم. از اینجا باMitfahr رفتیم که سر فرصت تعریف می کنم که چی هست. فقط  اینو بگم که توی ماشین با یک پسر افغانی همسفر بودیم. خودش می گفت که توی کمپ مهاجران هست و برای مراسم ازدواج برادرش داره میره هامبورگ. انگلیسی با راننده حرف می زد و فارسی حرف زدنش خیلی بامزه بود.می گفت انگلیسی را در مکتب خوانده تازه برادرش که به گوشی ما زنگ می زد و با راننده هماهنگ می کرد که کجا برادرش رو پیاده اش کنه ما رو برای عروسی دعوت کرد!

عصر رسیدیم به مرکز شهر و از راهنمای توریست توی ایستگاه قطار هم نقشه گرفتیم و هم پرسیدیم که کجا سوار اتوبوس بشیم. اون راهنماهه تا گفتیم می خوایم بریم شرق دریاچه گفت می خواید برید مسجد؟

بعد که اومدیم توی خیابون و داشتیم دنبال ایستگاه اتوبوس شماره 6 می گشتیم. توی یک ایستگاه اتوبوس وایسادیم نمی دونستیم که باید اتوبوس رفت رو سوار بیم یا برگشت رو! از راننده اتوبوسی که توی ایستگاه توقف کرده بود و مسافر سوار می کرد به آلمانی پرسیدیم و طرف یک کم به آلمانی توضیح داد و وسطش یک دفعه گفت "نمی دونم کجاست!!". ما هم تعجب کردیم و اون هم که فهمید ما ایرانی هستیم رفت روی کانال فارسی

کلا میگن که ایرانی توی هامبورگ اگر زبان بلد نباشه گم نمیشه، چون هم وطن زیاد می بینه.



شب که رسیدیم مرکز اسلامی و وسایل مون رو جابه جا کردیم.(محل استقرارمون مرکز اسلامی بود) رفتیم به دعای کمیل که توی مرکز برگزار می شد. جاتون خالی خیلی صفا داشت بعد مدت ها شنیدن و خواندن دعای کمیل در یک مسجد و کنار بقیه. بعد از دعا و سخنرانی رفتیم برای شام. البته شام که اسمش نبود ولی نون و پنیر و سبزی و خیار و گوجه بود. طبقه همکف مسجد دو تا سالن غذاخوری داشت. بعد مدت ها نون بربری با سبزی خوردم. هامبورگ چون شهر بزرگیه و ایرانی زیاد داره هم نانوایی سنگک داره هم بربری و هم رستوران ایرانی. یک نفر هم خرما و حلوا خیرات کرده بود. بعد از شام هم رفتیم نماز(اذان ساعت 10:30 بود). آخی چه حس خوبی داشت توی مسجد نماز جماعت خوندن. بعد از نماز هم همه عجله داشتن که زود برن خونه . چون می گفتن که بعد از بازی آلمان و ایتالیا خیابون شلوغ میشه. بعد از شام یک گشتی کنار دریاچه زدیم. منطقه ییلاقی قشنگی بود با خانه های شیک و رو به دریاچه. پنجره های بزرگ مناسب این خونه هاست. چون هم آفتاب رو به خونه می بره و هم نیازی به پرده ندارند و دید قشنگی هم از دریاچه داشتن.

این گل یاس رو از ایران آوردن


بعد که برگشتیم به مرکز با پیرمرد ساکن اونجا صحبت کردیم. می گفت که 30 ساله خادم مسجده و از همسایه ها و روابط خوبشون با مرکز و برنامه هایی که برای عرب ها و پاکستانی ها و ترک ها داشتند می گفت. از این که امام جماعت ها و روسایی که اینجا برای تبلیغ میان و به زبان آلمانی آشنا نیستن ناراضی بود. می گفت ما اینجا مراجعه کننده و محقق زیاد داریم و برای شنونده جالب نیست که سوالش رو با واسطه و مترجم جواب بگیره.


نمای داخلی مسجد

صبح جمعه هم دوتایی رفتیم گردش در شهر. از قبل از شقایق اسم جاهای دیدنی شهر رو پرسیده بودیم و قدم زنون چند تایی ش رو دیدیم. اول رفتیم شهرداری قدیمی. همه شهرهای دنیا انگار شهرداری قدیمی شون جزء آثار دیدنی شهرهاشون هست!


جلوی شهرداری میز و صندلی و کافه بود.


میز و صندلی های جلوی شهرداری

ساختمان شهرداری

ما اومدیم

ما اومدیم

جایتان خالی ما رفته بودیم هامبورگ. مهمان مرکز اسلامی هامبورگ بودیم. یک گروه از دانشجوهای شهرهای مختلف آلمان بودند. دور هم بهمون خوش گذشت. هامبورگ شهر بزرگیه و پر از ایرانی. برای ما که مدت ها بود جمع ایرانی ندیده بودیم خیلی لذت بخش بود. همایشی به مناسبت سالگرد شهادت دکتر بهشتی در مرکز اسلامی برگزار کرده بودند. این سایت مرکز هست که می تونید اطلاعات و تاریخچه و عکس ها رو ببینید. شهید بهشتی قبل از انقلاب به مدت 5 سال مدیریت این مرکز رو به عهده داشته. شهید بهشتی مسلط به زبان انگلیسی بوده و در مدتی که در آلمان بوده زبان آلمانی رو به خوبی یاد گرفته و در تلویزیون آلمان با کاردینال های مسیحی مباحثه داشته. سفیر ایران در آلمان یکی از سخنران های این همایش بوده. مرد روشن و مسلطی بود و برای مسائل سیا  سی و جنبش های عربی هم برای ما صحبت کرد. رئیس فعلی مرکز هم از سخنرانان همایش بود.

در این مرکز برای همه مسلمانان از شیعه و سنی و پاکستانی و عرب و ایرانی برنامه دارند. دو تا مجله به زبان آلمانی یکی برای بزرگسالان و یکی برای بچه ها دارند. ساختمان مسجد و تاسیس اون به زمان آیت اله بروجردی برمیگرده و پول بنای اولیه و خرید زمین برای مسجد رو ایشون می فرسته. و سفارش میکنه که در منطقه مرغوب زمین خریداری بشه. الان موقعیت مسجد در شهر هامبورگ خیلی عالیه و جزء مناطق بالاشهر محسوب میشه. ساختمون مرکز کنار دریاچه شهر هامبورگ قرار داره که خیلی قشنگه.


در همه مراسم های مذهبی برنامه دارند و جمعیت زیادی در محرم و نیمه شعبان و ... در مسجد حضور دارند. الان بنای مسجد جزء 15 ساختمان توریستی شهر هامبورگ هست و روزانه توریست های زیادی برای بازدید می آیند. هم چنین علاقمندان و دانشجویان و دانش آموزان آلمانی هم برای کسب اطلاع به این مرکز می آیند.



این عکس رو از آلبوم تصاویر مرکز برداشتم. شهید بهشتی به خاطر روحیه و آزاد منشی که داشتند با همه اقشار و گرایش ها فارغ از ظاهر و تفکرشون ارتباط داشتند. در خاطراتی که از ایشون تعریف کردند یک آلمانی مستی که توی پارک کنار دریاچه میومده و قصد آزار شهید بهشتی رو داشته توسط ایشون مسلمون میشه. جالبش اینه که الان جلوی مرکز یک کلوپ قایق رانی هست که گویا برنامه های مفرح وشادی رو همیشه برگزار می کنند!


ساختمان مسجد هنوز کامل نشده

سفرنامه برلین- قسمت آخر!

می بینم که چند روز تعطیلی هست و همه از گرمای شهر گریزان و به باغ و بوستان ها پناه برده اند. امیدوارم که یه کم از هوای خنک اینجا به اون طرف ها هم برسه.

امروز هوا بسی سرد شد. دیشب تا صبح بارون اومد و صبح هم هوا خنک بود. گویا 12 درجه شده دوباره. به قول آقای همسر سهمیه زمستانمان تکمیل نشده و این از سهمیه فصل قبل است که گاهی ارسال می شود.

مدرسه ها دوهفته ای تعطیل هست و خوشبختانه دوبچه پرسروصدای مجتمع به مسافرت رفته اند و من از صمیم قلب آرزو می کنم که بهشون خوش بگذره و تا آخر تعطیلی ها در ایتالیا بمانند

این چند عکس از فضای شهری برلین





به سقف شیشه ای راه پله توجه بفرمائید البته به اجازه جناب مجسمه نگهبان 


یک کافه در فضای پیاده رو


این هم اتوبوس های توریستی که در اکثر شهرهای اروپا هست. وقتی آب و هوا خوبه سقف اتوبوس رو جمع می کنند تا مسافرها فضا رو کامل درک کنند!


این اتوبوس ها فکر کنم مربوط به سفر بین شهری توریست ها باشه

راهنما هم اول اتوبوس ایستاده و احتمالا داره توضیح میده


برلین هم مثل اکثر شهرهای آلمان رودخانه دارد و البته یکی و دوتا هم نیست


این هم یک مدل صندوق پست(تزئینی هم نیست و عمر مفید داره هنوز)


این هم یک عکس هنری از آقای همسر که در تصویر هم یک نمونه چراغ روشنائی خیابان دیده می شود و هم یکی از نمادهای شهر برلین



این خیابون هم جالبه

این قسمت که در وسط تصویره پیاده رو هست. سمت راست و چپ پیاده رو هم مسیر رفت و برگشت دوچرخه است. بعد از پیاده رو هم(سمت راست) مسیر رفت خیابون می باشد و بعد از شمشادها و دوباره همین طرح برای مسیر برگشت خیابون وجود داره. یعنی ببینید چقدر این خیابون عریضه.

این هم پیاده رو از نزدیک


ایشون هم از قافله باغ وحش جاموندن و اصرار داشتن که تصویرشون رو همه ببینن(این عکس رو از سایت باغ وحش برلین برداشتم)



از اینجا می تونید تاریخچه دیوار برلین رو بخونید.(منبع ویکی پدیا)