زندگی پر از خاطره است...

زندگی پر از خاطره است...

خاطرات زندگی من در آلمان
زندگی پر از خاطره است...

زندگی پر از خاطره است...

خاطرات زندگی من در آلمان

تخت جمشید

اول از همه از کلیه دوستان و آشنایان عزیز که در نظرسنجی وبلاگی شرکت کرده و به من رای دادند تشکر می نمایم. با لطف شماست که من بیست و چهارم شدم.(حالا که خوب فکر می کنم می بینم 24 خیلی هم رتبه مهمی است).
خب به گزارش هواشناسی این هفته توجه بفرمائید: یک هفته است که هوا ابری و بارانی است و طبق گزارش ها هفته آینده هم بر همین منوال خواهد بود. البته من شکایتی ندارم چون سرما بهتر از گرماست امروز هم اطلاعیه زدند که موتورخونه برای شوفاژها را مجددا روشن کرده اند و قابل استفاده استخب من هیچی،لباس هایی که شستسم و دو روز است خشک نشده هیچی،لباس های تابستانی که با کلی ذوق و شوق از توی چمدون درآوردم و توی کمد چیدم و الان بلااستفاده مونده اند هیچی،من به جوانه های ریحان هایی که سر از خاک بیرون آوردند و هنوز روی آفتاب رو ندیدند چی بگم اون ریحون ها نمیگن که بابا ما مال آب و هوای گرم هستیم و نیاز به نور آفتاب و گرما داریم جای ما توی تراس سرد و یخ زده شما نیست؟

چند روز پیش،تلویزون برنامه ای داشت درباره حفاری ها در تخت جمشید. یک سری فیلم ها و عکس های قدیمی از حفاری ها و باستان شناسان داشتند و یک سری هم باستان شناس های امروزی بودند که در آنجا کار می کردند. اصل فیلم هم مستندی بود از زندگی یک باستان شناس آلمانی که قسمت هایی از آن را بازی کرده بودند. جالب این بود که گروه های حفار در اون منطقه رو یا آلمانی و یا آمریکایی و استرالیایی نشان می داد. یک سری الواح و کتیبه ها و اشیاء که از حفاری ها پیدا شده بود رو نشون داد که در موزه ی شیکاگو بود و یک سری هم در موزه تهران. یک قسمتی هم یک پروفسور اشیاء رو از توی گنجینه در موزه در آورده بود و توضیح می داد.برای من فیلمبرداری و چرخش دوربین و زاویه ها و نماهایی که با گردش خورشید در آسمان از مجموعه تخت جمشید یا به قول فیلم "پرسپولیس" گرفته بود جالب بود.

دیروز جایتان خالی از درخت گیلاس توی حیاط گیلاس چیدیم. به خاطر باران شدیدی که اوایل بهار آمد تقریبا شکوفه ای به درختان نماند که تبدیل به میوه شود. امسال محصولات مون!!خیلی کم بود. این درخت رو پارسال ماجرایش رو تعریف کردم حالا دوباره هم میگم. از این درخت گیلاس که توی حیاط است هیچ کس میوه نمی چیند. همسایه های طبقه پائینی ما گفتند که آلرژی دارند و کلا هم اعتقاد دارند این گیلاس ها غذای پرنده هاست و ما نخوریم بهترهبقیه هم یا وقت ندارند یا به کلاس شان نمی خورد از درخت میوه بچینند ،ما هم دیدیم این همه گیلاس به درخت بمونه و بپوسه حیفه برای همین دست به کار شدیم و تا آنجا که دستمان می رسید درخت بیچاره را سبک کردیم.

خبر خاص دیگری نیست جز این که دوشنبه این هفته یک برنامه از طرف دانشکده شرق شناسی برای معرفی رشته ها و احیانا کشورهای حاضر در گروه شان دارند که ایران هم جزءش هست. حالا ببینیم تا دوشنبه بچه ها چه برنامه ای می چینند.

عکس های زیر مربوط به کلیسای در خیابان ماست که من از سر کنجکاوی (کنجکاوی از این جهت که این همه آدم در روز غیر یکشنبه برای چی به کلیسا می روند!!-اصلا هم فضول نیستم)به داخلش سرک کشیدم. البته ماجرا مال چند ماه پیش است. این کلیسا یک مهد کودک دارد و برنامه ای که در سالن کلیسا برگزار شده بود مربوط به این مهد بود. در اینجا در مهدها هر از گاهی برنامه به اشتراک گذاشتن یا بخشیدن اسباب بازی و کتاب و CD های مختلف و وسایل بچه ها رو برگزار می کنند. به این ترتیب که در روز مشخص خانواده های بچه ها وسایل و اسباب بازی و تخت و میز و خلاصه وسیله ای که دیگه بچه شون نیاز نداره رو میارن و می فروشند. البته من با لباس و اسباب بازی دست دوم خیلی موافق نیستم ولی وسایلی مثل تخت و میز شاید استفاده مجددشان به صرفه تر از این باشه که در انباری ها خاک بخورد. در حالت کلی در اینجا استفاده از وسایل دست دوم عار نیست و معمول است که وسایلی که استفاده نمی کنند رو به مغازه های خاصی برای فروش یا اهدا می دهند. معمولا در دانشگاه اطلاعیه هایی برای فروش مبل و تخت و قفسه و کمد و کتاب های ترم گذشته و ...رو می تونی پیدا کنی.در تصاویر زیر بوفه ای که توسط مادران بچه ها تهیه شده و برای فروش گذاشته شده می بینید. منظورم از بوفه غذاهای خونگی و کیک و شیرینی های مختلف است که مادران خودشون تهیه کردند. اینجا از خیرات و نذری خبری نیست . هر کدام را پسندیدی باید پولش را بدهی و نوش جان کنی.

کیک های پخته شده توسط مادران



وسایل بلااستفاده کودکان


فضای داخلی کلیسا


هر کلیسا محرابش به سمت بیت المقدس است


شمایل های درون کلیسا- این شمایل ها تصاویرسازی شده از کتاب مقدس هستند


شمایل داخل کلیسا

نمای بیرونی کلیسا