زندگی پر از خاطره است...

زندگی پر از خاطره است...

خاطرات زندگی من در آلمان
زندگی پر از خاطره است...

زندگی پر از خاطره است...

خاطرات زندگی من در آلمان

روز شرق

بقیه ماجراهای برنامه فرهنگی روز شرق شناسی دانشگاه رو تعریف می کنم. بعد از سخنرانی ها نوبت به برنامه هایی بود که دانشجوهای هر کشور اگر مایل بودند با هماهنگی قبلی اجرا می کردند. یک پسری از هند کلیپی از آثار دیدنی هند و اسلایدی در معرفی کشورش ارائه داد که البته با توجه به لهجه انگلیسی هندی اش فهمش مشکل بود! ولی انصافا این قدر از کشورشون تعریف کرد که آدم فکر می کرد قطب اول دنیاست. از 72 ملت بودن هند و شمار زیاد گاوها در این کشور گفت تا رسید به مباحث اقتصادی و علمی. رشد اقتصادی فلان درصد و پیشرفته بودن در زمینه IT و علوم کامپیوتری و میزان تحصیل کرده ها تا آمار بورس و حتی بیشترین تولید کننده شیر دنیا!! البته جمعیت هند الان بیش از یک میلیارد است و به عنوان بزرگترین کشور انگلیسی زبان دنیا معرفی کرد. خلاصه که توسط انگلیسی با لهجه هندی  آشنا شدیم با کشور هند.


آشنایی با خط عربی
 برنامه بعدی به دو تا از کلاس های دانشگاه برمی گشت. یعنی کلاس رق*/ ص هندی و کلاس آواز. برنامه حرکات موزون رو یک عده با لباس های هندی و با آهنگ هندی انجام دادند. البته برای این کار لازم شد که چیدمان صندلی ها از حالت آمفی تئاتری به حالت گرد دور سالنی تبدیل بشه، که توسط حضار سریعا انجام شد.
 

ر*/ق ص هندی(البته من طوری عکس گرفتم که لباس شون پوشیده باشه!!)
بعد از این برنامه نوبت به دانشجویان کلاس آواز بود. که معلم این کلاس یک خانوم ایرانی از اساتید دانشگاه بود و بچه های کلاس ایشان شعر مرغ سحر و یک شعر از گوگوش رو اجرا کردند. البته قابل گفتن است که همه خوانندگان ایرانی نبودند! بعد یک انیمیشن از نقش های قالی ایرانی پخش شد که پیشنهاد یکی از دانشجویان بود. احتمالا شما هم این کلیپ رو دیدید(کلیپ لی لی حوضک) بعد هم قسمت شیرین پذیرایی رسید. حضار با اشتیاق به طرف میز ما آمدند و از دکوراسیون و چیدمانمان بازدید کردند و با چای داغ و نبات و شیرینی ها و خوردنی های خوشمزه مورد استقبال قرار گرفتند.


بازدید کنندگان غرفه ما
یک آقایی بود که به سه تار خیلی علاقه داشت و حالا اون وسط به درخواست ایشان دنبال کسی می گشتیم که بتواند کمی برای ایشان بنوازد. یک میز هم کنار چیدمان گذاشته بودیم که یکی از بچه ها با خط نستعلیق خطاطی می کرد و علاقمندان از او می خواستند که نامشان را به فارسی برایشان بنویسد.


میز تحریر (البته این نمونه های روی میز مشق های تمرینی خانوم خطاط ماست)
کارت پستال هایی که سفارت برای من ارسال کرده بود بعضا بسیار زیبا بودند. آقای همسر مسئول توزیع کتاب ها و کارت پستال ها بین حضار بود. کتاب ها چون تعدادش کم بود به افراد گزینش شده(توسط آقای همسر!) داده می شد. مثلا اساتید گروه و یا بچه هایی که علاقمندتر بودند. آخر سر یه عده از بچه ها آمده بودند پیش میز و در خواست کارت پستال داشتند که خب تمام شده بود. بچه های خودمان هم کلی از کارت پستال ها خوششان آمد.
سمیرا هم دو تا از اشعار حافظ رو به فارسی خوند و یکی از دانشجویان آلمانی ترجمه اش را به آلمانی . یکی آقایی آخر برنامه آمد به سمیرا گفت من معنی کلماتی که به فارسی می خواندی نفهمیدم ولی حس و لحن صدایت مفهوم برانگیز بود!

در آخر هم یک گروه از بچه های یهودی شعری را با زبان عبری و با آهنگ زنده اجرا کردند. من شنیده ام که زبان عبری به زبان عربی نزدیک است(اگر دقت کنید حروفشان مشترک است ع ر ب ی) خلاصه من از این آهنگ فقط عبارت "شلام علیکم" را متوجه شدم. شلام( shalam)در زبان عبری یعنی سلام.


گروه خواننده و نوازنده یهودی
در انتها بقیه بچه ها چون برای سمینار چند روز دیگه کلی کار داشتند زودتر رفتند و من و سمیرا و شقایق و آقای همسر وسایل رو جمع کردیم و میزها را مرتب کردیم.نکته جالب این بود که باید تمام میزها را مرتب به حالت قبل برمی گرداندیم و اگر وسیله ای از جای دیگر دانشگاه آورده بودیم بازمی گرداندیم. این برنامه توسط دو نفر اجرا می شد. یک آقایی که استاد کلاس فرهنگ شناسی آلمان دانشگاه است و یک خانوم که احتمالا کارمند دانشگاه بود. نه مسئولی به برنامه آمد و نه انتظاماتی و آبدارچی و نظافت چی و ... البته دانشگاه یک سری لیوان شیشه ای و بطری های آب و آب میوه به ما داد.که در آخر همه لیوان ها را جمع کردیم و در آبدارخانه(نمی دانم اسمش چیست همان جا که شیر آب و ظرف و ظروف ها هست) گذاشتیم که بعدا توسط ماشین ظرف شویی شسته شود.
صندلی هایی که توسط بچه ها برای دیدن برنامه حرکات موزون هندی به صورت گرد چیده شده بود توسط خودشان به جای قبلش بازگشت. برای من خیلی عجیب بود بدون اینکه کسی به آنها بگوید هر کس که بلند شد صندلی اش را به جای قبل بازگرداند، همه مرتب و در ردیف های منظم و به سرعت.


بچه ها در حال مرتب کردن صندلی ها

یک سری توضیحات هم درباره این برنامه بدهم . به رغم تلاش زیاد سمیرا در هماهنگ کردن بچه ها یک سری روز آخر جا زدند و گفتند نمی آیند!! پیشنهاد من نمایش کلیپی از آثار دیدنی و پیشرفت های کشورمان بود که متاسفانه بقیه نپذیرفتند با این که من اسلایدهایش را هم تهیه کرده بودم.متاسفانه بعضی ها فقط بلد بودند به برنامه دیگران ایراد بگیرند. و متاسفانه تر که عده ای از دانشجویان ایرانی به نصب پرچم ایران در تابلوی غرفه اعتراض داشتند.آنها با نظام و حکومت ایران موافق نیستند ولی نمی دانم نصب پرچم ایران با آرمی غیر از این آرم موجود(اصرار آنها به نصب پرچم شیر و خورشید بود) وقتی رسما کشورمان با این نشان شناخته شده است چه مفهومی دارد.بگذریم از این حرفها زیاد است.
من برنامه کشورهای دیگر رو هم شرکت کردم چون هم خودم علاقمند بودم با آنها آشنا شوم و هم برای کسب تجربه برای سال های دیگر.