زندگی پر از خاطره است...

زندگی پر از خاطره است...

خاطرات زندگی من در آلمان
زندگی پر از خاطره است...

زندگی پر از خاطره است...

خاطرات زندگی من در آلمان

کیک

شما هوس تون نمیشه این کیک ها رو می بینید؟

من هر دفعه از جلوی این مغازه رد میشم ویترینش رو تماشا می کنم. البته هر روز مدل کیک هاش عوض میشه

یا این یکی



نمی دونم حالا اینها همون اندازه که شکل شون قشنگه خودشون هم خوشمزه هست یا نه؟

قصد دارم یک بار برای سیستم آموزشی اینجا بنویسم. الان دارم تحقیق می کنم.

من یک سوال اساسی دارم، هرکی از اینجا رد میشه بیاد جواب بده یک بنده خدایی رو از ندونستن نجات بده!

ما ایرانی ها کشورهای دیگه رو بر اساس چه قاعده ای اسم گذاری کردیم؟؟؟؟

مثلا چرا به Deutschland میگیم آلمان در صورتی که انگلیسی زبان ها میگن Germany ؟ البته ترک ها و عرب ها هم میگن آلمان.(خودم فکر می کنم اسپانیایی ها میگن آلمان)

یا چرا به Pole میگیم لهستان(خدائیش این دیگه خیلی نامتجانسه) چون فکر کنم عرب ها میگن Polestan!

البته به Netherland (تلفظ آلمانی) هلند هم گفته میشه یعنی بعضی کشورهای دیگه هم میگن و ما تنها انسانهای روی این کره خاکی نیستیم که اینجوری صداشون می کنیم!

البته کشورهایی مثل Marraco یا Syria شبیه تلفط ما هست یعنی مراکش و سوریه و خودشون هم به همین نام خودشون رو می شناسن ولی به انگلیسی تلفظ نام کشورشون عوض میشه

و یا کشوری مثل بلغارستان یا اسلواکی یا بوسنی اسمشون همینه که ما تلفظ می کنیم و تا حدی بلژیک(Belgien) شبیه هست

حالا نمی دونم من اسم کشور مجارستان چیه البته به آلمانی می دونم Ungarn گفته میشه ولی آیا انگلیسی چیز دیگه ای هست یا نه نمی دونم.

و یا یونان که  به آلمانی Griechenland گفته میشه و به انگلیسی Greece تلفظ میشه، چراما بهش میگیم یونان؟

من خودم تا حالا اسم کشورهایی مثل Moldawien یا Montenergro رو نشنیدم. اینجا از هرکس می پرسم از کدوم کشور اومدی باید کلی فکر کنم که به زبان ما اسم کشورش میشه چی. بعضی وقته ها هم که نمی فهمم میگم حالا اسم پایتختتون چیه بعدش هم هی تو دلم دعا می کنم خدا کنه اسم این یکی رو دیگه  شنیده باشم تا مجبور نشم اسم همسایه های کشورش رو بپرسم

مهدکودک - kindergarten

جایتان خالی از این هوای بی حساب کتاب. یک روز اونقدر سرد میشه که مجبوری کاموایی بپوشیم و امروز که هوا گرم و شرجیه.

یکی از دوستانمان که اونها هم مثل ما دانشجو هستند از یک شهره دیگه اومده بودن اینجا. و چند روزی سرمون گرم بود. اونها یک دختر 4 ساله داشتند که مهدکودک میره اینجا. حرف زدن این کوچولو خیلی بامزه بود. توی یک جمله که می گفت دوسه تا کلمه آلمانی بود. و مامانش هم برای اینکه لغات رو یاد بگیره همون کلمه رو می گفت و این دخترکوچولو نمی دونست این کلمه به کدوم زبانه. فردا که بره ایران با دوستاش حرف بزنه احتمالا نصف حرف هاش رو نمی فهمن.

مامانش می گفت که اوایل که مهد می رفت هیچی نمی فهمید و دوست نداشت. و هر روز که میومده خونه کلی گله می کرده که من این جمله رو گفتم و بچه ها نفهمیدن!

و الان بعد 6 ماه به خوبی با دوستاش ارتباط برقرار می کنه و کلی هم فارسی یادشون داده!!

مربی مهد بهشون گفته بچه ها قبل از 5 سالگی توانایی یادگیری 5 تا زبان رو دارند. و می تونند هم زمان 3 تا زبان رو یاد بگیرند. شقایق می گفت که یک دوست لهستانی داره که شوهرش پاکستانیه و توی این کشور با هم آشنا شدن و ازدواج کردن و اسم پسرشون هم "رمضان" گذاشتن(به خاطر رضایت خانواده پسره) و الان پسرشون 3 تا زبان پاکستانی و لهستانی و آلمانی رو حرف می زنه. یعنی به هر زبونی که باهاش حرف بزنی با همون زبون جوابت رو میده!

من از مامان این کوچولو(همون دوستمون) از مهدکودک و روش های یادگیری شون پرسیدم. می گفت که مربی های مهد 3 سال دوره آموزشی مربی گری باید بگذرونند.

ساختمان مهد هم منحصرا برای اینکار ساخته شده و شامل اتاق بازی و اتاق خواب و اتاق غذاخوری و اتاق قصه واتاق نقاشی و ... است. بچه ها خودشون تصمیم می گیرند که امروز چیکار کنند. این طوری نیست که مثلا ساعت 10 باید برن اتاق قصه یا برن زمین بازی. توی هر اتاق یک یا دومربی هست و هر بچه که میره توی اتاق می تونه بازی کنه یا اگه خسته باشه میره توی اتاق خواب و می خوابه و مربی نظارت می کنه. یعنی آموزش اجباری ندارند. وسایل بازی هم تاب و سرسره چوبی و اسباب بازی هست. یک مربی کاردستی هم دارند که به بچه ها گفته هر وسیله ای که می خواین توی خونه دور بندازن و به درد نمی خوره(مثل لوله دستمال کاغذی و یا قوطی )بیارین و با این وسایل  کاردستی های خوشگل درست می کنند.

کلا به دوره مهد کودک هم دوره استعدادیابی می گن. یعنی می فهمن که این بچه استعداد هنر یا کاردستی یا خواب!! داره.

چون توی هر مهد بچه خارجی هم هست(از بس خارجی توی این مملکت زیاده) دوساعت در هفته کلاس آموزش زبان دارند. البته این کلاس هم طوری نیست که خارجی ها رو جدا کنند همه شرکت می کنند و با شعر و قصه و نمایش این زبان مشکل رو به بچه ها یاد می دهند.

ساعت تغذیه هم دارند که میوه و صبحانه می خورند و خانواده ها می تونن بگن که به بچه ما مثلا گوشت یا مواد غذایی خاصی رو ندید(این رو موقع ثبت نام مشخص می کنند)

البته کلاس شنا یا موسیقی یا حرکات موزون و ژیمناستیک و اینها جداست.

هر کودکی که اینجا به دنیا میاد و پدر یا مادر آلمانی داره تابعیت یا شناسنامه آلمانی دریافت می کنه و این کودک تا 18 سالگی از دولت ماهیانه حقوق دریافت می کنه و ضمنا حقوق بچه دوم از بچه اول بیشتره!! مثلا بچه اول 300 یورو و بچه دوم 400 یورو و همین طور تصاعدی بالا میره. حالا شما حساب کنید که صاحب خونه شقایق که 5 تا بچه داره چقدر برای همه بچه هاش میگیره؟؟

نکته جالبش اینه که به بچه های خارجی هم ماهیانه یک مبلغ ناچیزی می دهند!

خانوم این دوستمون می گفت که کلاس های مختلفی که برای یچه اسم بنویسی خیلی هزینه اش کمه. مثلا کلاس شنا سالی 40 یورو میشه.

ایشون می گفت که برای عید نوروز سفره هفت سین بردم مهد و اسم ها رو به آلمانی نوشتم و  دخترش هم یک شعر به فارسی خونده.مسئول مهد هم کلی با بچه ها از این سفره عکس گرفتن

کلا هم یک نشریه دیواری دارند که فعالیت های مهد رو به صورت نوشته و عکس هر هفته روی دیوار اعلام می کنند.

ضمنا KinderGarten یک واژه آلمانی است که به زبان انگلیسی راه پیدا کرده.

البته مدارس ابتدایی تطبیقی هم وجود داره و بچه های خارجی که زبان مسلط نیستند به این مدارس می روند تا کم کم زبان یادبگیرند.