زندگی پر از خاطره است...

زندگی پر از خاطره است...

خاطرات زندگی من در آلمان
زندگی پر از خاطره است...

زندگی پر از خاطره است...

خاطرات زندگی من در آلمان

کدوهای پائیزی

پائیز داره از راه میرسه.از انواع کدوهای نارنجی و زرد که در مغازه ها پر شده میشه اینو فهمید. حیف که من سوپ کدو بلد نیستم درست کنم ولی شنیدم که خوشمزه و پر خاصیت است. کدو را می پزند و سپس در مخلوط کن آن را کاملا یک دست می کنند و خامه به آن افزوده و میل می کنند. البته شب هالویین هم در پائیز است و مجسمه های مترسک و جادوگر جارو سوار کم و بیش دیده می شود.








کلیسای میشائیل

دیشب سمیرا و خانواده اش به خانه ما آمدند. تا پاسی از شب با مهمانان جدید و قدیم مشغول صحبت بودیم. از بس که این زوج خوش صحبت هستند و پر از اطلاعات عمومی و اطلاعات از کشور آلمان.از جنگ در سوریه و اوضاع اقتصادی و محصولات غذایی طبیعی و فراماسونری و سیستم آموزش و پرورش در آلمان و مراحل فوق لیسانس گرفتن در آلمان و فارسی صحبت کردن پسرشان و ... صحبت کردیم. کلا دقت کردین چقدر موضوعات مرتبط با هم مورد بحث قرار گرفتند.
سمیرا حین صحبت کردنش گفت که درختچه های زغالخته در مسیر تپه ای به کلیسای بزرگ شهر یافته است. ما هم امروز که به قصد دیدن کلیسای میشائیل در بالای تپه رفته بودیم آن درختچه ها را کشف نمودیم و دلی از عزا در آوردیم. طبق توضیح کنار در ورودی کلیسا ساختمان اصلی آن به سال 1117 برمی گشت. فکر کنم چند سال دیگر 1000 سالگی اش را جشن بگیرند.البته در اصلی کلیسا بسته بود و ما در محوطه کلیسا عکس گرفتیم و از حیاط بزرگ کلیسا ،شهر شیروانی های قرمز را تماشا کردیم. خیلی خوبه که در اینجا به قانون مصوب شهری مبنی بر رعایت ضوابط ساخت و ساز احترام می گذارند و هر کس خانه اش را مطابق میل خودش نمی سازد بلکه به نمای شهری و ظاهر محله اش توجه می کند. یک نفر نمای رومی و همسایه اش نمای سنتی کار نمی کند. همه باید شیروانی های قرمز استفاده کنند تا نمای شهر و یکپارچگی آن حفظ شود و چون شهر ما ثبت سازمان جهانی یونیسکو است بافت تاریخی آن باید حفظ شود و خانه ها در محوطه اصلی شهر باید به فرم سنتی ساخته شوند.


شهر شیروانی های قرمز
 در حیاط کلیسا در قسمتی از باغچه گیاهان مختلفی کاشته بودند و در توضیحات این گیاهان نوشته بود که اینها گیاهانی هستند که نامشان در انجیل آمده است. البته بیشترشان را ما نمی شناختیم، فقط انجیر و کدو و زیتون و و خرما و تره را از روی شکلشان تشخیص دادیم.

باغچه گیاهان نام برده شده در انجیل
در راه بازگشت از کلیسای بالای تپه در مسیر جنگلی اش درختان پر بار سیب و گلابی و آلوی زرد و قرمز و ... (متاسفانه موز و آناناس و پرتقال و ... اینها نبود دیگه)کشف نمودیم که کل میوه هایشان روی زمین ریخته بود و ما فقط توانستیم آلوها را جمع کنیم. دیگه توضیح نمی دم که جماعتی که رد می شدند تعدادی انسان متشخص را در حال آویزان شدن به درخت یا جمع آوری دانه های طلایی از کف زمین زیر درخت با تعجب تماشا می کردند. من نمی دونم چرا در این کشور چیدن میوه از درخت بی کلاسی است. همیشه میوه های کنار جاده یا کانال روی زمین می ریزد و می پوسد. الان در خانه چندین ظرف پر از آلو و سیب و گلابی داریم و قصد داریم فردا برویم در بازار میوه شهر و دکه ای اجاره کنیم!!!!


درختچه زغالخته


مسیر پر از درخت های سیب و گلابی بود.


درخت های آلو

درخت آلوی زرد


جاده خلوت منتهی به کلیسا

کلیسای میشائیل(میشائیل نام یک قدیس است-میشائیل همان میکائیل است)


حیاط پشتی کلیسا

مسابقه در آب انداختن!

هفته قبل یک مراسم سنتی در شهرمان برگزار شد. این مراسم که به مدت پنج روز در محله قدیمی و تاریخی شهر برگزار شد با جمعیت زیاد استقبال کننده از سرتاسر آلمان مواجه شده. این مراسم که ریشه اش مربوط به سنت الیزابت(نام یک خانم قدیس  که همسر پادشاه مجارستان بوده است) و در جشن های Kermesse (یک جشن مذهبی) است هر ساله فقط در شهر ما برگزار می شود. از هفته های قبل مراسم شهر رو آذین بندی می کنند و دکه های فروش خوراکی و نوشیدنی در محله تاریخی شهر برپا می شود. در مدت برگزاری هم اون منطقه شهر اصلا جای سوزن انداختن نیست. برنامه از عصر شروع می شود و تا پاسی از شب ادامه دارد و شب هنگام جمعیت در چادرها و نیمکت های چیده شده به نوشیدن مشغول می شوند. اصل برنامه هم مسابقه ای آبی است. به این صورت که شرکت کنندگان در قایق های مجزا دو به دو مقابل هم قرار می گیرند و با یک وسیله چوبی سعی می کنند طرف مقابل رو از روی قایق توی آب بیندازند!!!


شرکت کننده ها دو به دو با هم مسابقه می دهند و برنده هر بازی با برنده بازی دیگر و تا آخر که یک نفر برنده اصلی می شود. البته این طوری هم نیست که تا یک چوب به کسی زدند بیفتد، معمولا جاخالی می دهند و یا می پرند توی قایق خودشان و خلاصه مقاومت در اشکال مختلف ادامه دارد! و جمعیت دوستان و آشنایان و طرفداران هر فرد هم با شعار دادن و تکان دادن پرچم حمایت معنوی خود را ابراز می کنند. البته پلیس و اورژانس و همه این تشکیلات هم در رودخانه حضور دارند.


جمعیت تماشاچی

آذین بندی شهر

آذین بندی شهر
جمعیتی که برای دیدن این برنامه می آیند بسیار زیاد است. شاید به نظر آنها این مسابقه هیجان اگیز است ولی من بعد از یک ساعت نشستن و تماشای برنامه خسته شدم. شب آخر و در مراسم اختتامیه آسمان شهر را نورافشانی کردند که من از پنجره اتاق تماشا کردم.


نورافشانی شهر


چادرهای برپاشده برای این مراسم در حاشیه رودخانه
فقط شما به سودی که فروشندگان سوسیس و نوشیدنی ها و خوردنی ها از این مراسم دارند فکر کنید. چون هر آدمی که برای این برنامه به شهر می آید نیاز به هتل و رستوران دارد و وقتی برای تماشای برنامه می ایستد نیاز به خوردنی و نوشیدنی فراوان دارد.


برنامه های جانبی این جشن
عکس های این پست همه از اینترنت است.