زندگی پر از خاطره است...

زندگی پر از خاطره است...

خاطرات زندگی من در آلمان
زندگی پر از خاطره است...

زندگی پر از خاطره است...

خاطرات زندگی من در آلمان

معمای کلمه ای

-ایلیا برای ما معما طرح می کنه از جمله" معماهای کلمه ای" اینه که کلماتی که حروفشون نقاط کاهشی یا افزایش  طبقه بالا یا پایین داشته باشه مثل نقاش که همه ی حروف نقطه دارش طبقه بالاست.

  و حالت آسون ترش مثل  کثیف که نقاط بالا یا پایین ترکیبی می تونه باشه. خلاصه تو حرف زدن مون گاهی به کلمه ای بر می خوریم و اعلام می کنیم.

- یک مدل دیگه معماهاش هم اینه که نقاط کلمه زوج یا فرد باشه البته اون وقتی که این سوال رو مطرح کرد لغت زوج و فرد رو بلد نبود و می گفت دو تا دو تا دسته بشن. بعد حالت های مختلفی تعریف کرد که نقاط پایین بابالا می تونه جفت بشه و یا سرکاف "ک" رو دو تا نقطه در نظر بگیریم و سرکاف گ سه تا نقطه.خلاصه تو حرف زدن مواظب کلماتی که می گیم هستیم.

-من توی اتاق بودم که ارمیا وارد شد و گفت من همه چیز رو می دونم بعدش چی میشه ؟کلا کارها برام تکراری شده! مثلا می دونم با  لگو هام ساختمون درست کنم کدوم شل و کدوم سفته. مثلا می دونم وارداتاق بشم تو اولین چیزی که بهم میگی چیه!حوصله ام سررفته!!

-ارمیا گفت که یکی از بچه های کلاس شون می خواد تابستون رو جهشی بخونه. بهش گفتم تو هم می خوای بخونی به داداش برسی؟ ارمیا اعتراض کرد که نخیرم به جای جهشی کاهشی بخونه.(من شخصا با جهشی خوندم مخالفم .  با وجود این که ایلیا کتاب های داداش بزرگش روبلده حتی ریاضی هاش رو بهش پیشنهاد نمی دم. این سوال رو پرسیدم ببینم خودش نظرش چیه)

مورچه های له شده

سال نوی همگی مبارک.امیدوارم سال جدید براتون لبریز از سلامتی و شادی باشه.طاعات و عبادات هم قبول.ان شالله از برکات این ماه بهره مند شده باشید.

-ارمیا می پرسه به نظرت ما از زمان تولدمون تا حالا چقدر زباله تولید کردیم(اگر فقط پوشک ها رو در نظر بگیریم چند تن میشه)

-ارمیا در حالی که به صف مورچه ها گوشه ی اتاق نگاه می کنه می پرسه به نظرت من تا به حال چقدر مورچه رو له کردم؟ اون هایی که مجروح شدن و بعد مردن رو هم حساب کن.

-ارمیا می پرسه چرا همه ی رستوران ها و پیتزایی ها و فست فودی ها "مخصوص" دارند؟

-ایلیا می پرسه چرا میگن دخترخانم ولی نمیگن پسر آقا و میگن آقاپسر. میگم چون وزنش اون جوری بهتر میشه.میگه نه چند بار بگو وزنش خوب میشه.

-برای ایلیا توصیح میدم که شب ها باید زود بخوابید چون هورمون رشد در ساعات خاصی ترشح میشه و برای این که قد بکشید باید زودتر بخوابید. ایلیا میگه پس دهخدا قدش کوتاه بوده؟ میگم چطور مگه؟ میگه تو زندگی نامه اش نوشته بود که شب ها با نور چراغ تا دیروقت مشغول کار بوده.البته ایلیا دقت نکرده بود که این تلاش وافر علامه مربوط به دوران کودکی و نوجوانی اش نیست.

دوباره آمدم

ممنون از دوستان بامحبتی که سراغ ما را گرفتند و احوال پرسی کردند. این یک ماه با آمدن داداش و خانواده به ایران همگی مشغول بودیم. بعد از مدرسه بدوبدو می رفتیم خانه ی مامان و تا شب دورهمی و بازی با دخترهای داداش. برای ما که دختر دور و برمان نبود تفاوت بازی و اخلاق دخترها و پسرها جالب بود و بعد ترکیب بازی های دخترانه و پسرانه از مدرسه بازی و کلاس آموزش های رزمی و آموزش خنده بازی. خوشبختانه برف هم آمد و دسته جمعی با رفتن به روستای اطراف برف بازی کردیم و آدم برفی هم ساختیم. دخترها برای اولین بار برف دیدند. هر چند متاسفانه هفته قبل رفتند و این برف چند روزه را ندیدند.


-ایلیا می پرسه چند نفر تو دنیا مثل من ۶دی به دنیا اومدن؟ چند نفر ۶دی۹۴به دنیا اومدن؟ چند نفر ۱ فروردین به دنیا اومدن.بهش میگم تاریخ تولد تو شناسنامه ی ۱ فروردین زیاده.

-روی تابلو نوشته کینگ سوخاری.ارمیا می پرسه کینگ یعنی چه؟ و ایلیا میگه چرا همیشه روی تابلوها چیزی پیدا میشه که ما بلد نباشیم

- ایلیا از مدرسه که می رسه میگه:مامان اینستا داری؟جواب میدم نه.میگه برو بخر چون همه دارن.