زندگی پر از خاطره است...

زندگی پر از خاطره است...

خاطرات زندگی من در آلمان
زندگی پر از خاطره است...

زندگی پر از خاطره است...

خاطرات زندگی من در آلمان

روز کشورهای اسکاندیناوی

الان که ساعت 12 شب است و دارم مطلب را ویرایش می کنم صدای خنده و ویولون زدن و آواز خواندن مهمانان همسایه روبه رویی به گوش می رسد. از ظهر این همسایه های ما در تدارک مهمانی بودند و مهمانان هم گویا دوستان دختر خانواده هستند و تا الان با شمع های روشن توی حیاط نشسته و بگو و بخندشان توی محوطه می پیچد.آهنگی مشابه مرغ سحر دارند همخوانی می کنند.
فردا روز دفاع پسرعمه در کشوری دور از ما و خانواده اش هست.امیدوارم که همه چیز برایش به خوبی پیش برود. در ضمن دو روز قبل مراسم عقد دخترعمه جان (همان اطلسی جان که گاهی به اینجا سر می زند) بود و من کلی حسرت کشیدم که چرا در این مراسم به این مهمی حضور فعال نداشتم. امیدوارم که زندگی برایشان شیرین و خاطره انگیز باشد.
خب این پست مطالب گفته شده در هفته فرهنگ دانشگاه رو می نویسم.
روز دوم برنامه هفته فرهنگ مروبط به کشورهای اسکاندیناوی بود. کشورهای شمال اروپا نژادشون متفاوت است گویا.از اینجامی توانید بخوانید. برنامه دانشگاه رو دانشجویانی از نروژ و فنلاند و سوئد اجرا کردند. کشورشان را توسط اسلاید معرفی کردند. اولین کشور فنلاند Finland بود که دختری از فنلاند آن را معرفی کرد. پایتخت فنلاند Helsinki است و جمعیت آن حدود 5 میلیون و 500 هزار نفر است! مساحتش از آلمان کوچکتر است(این جمله با خنده حضار مواجه شد) مساحتش 338.422 است.همسایه های آن روسیه و سوئد است. از همسایه هاش معلوم میشه که همچین چسبیده به قطب شمال است و آب و هوای سرد و قطبی دارد. طبق توضیحاتش 70 روز از سال در زمستان اصلا خورشید در آسمان ظاهر نمیشود یعنی تاریکی کامل! و به همین مدت هم در تابستان خورشید کامل غروب نمی کند و شب های سفید دارند. به عنوان ورزش های مطرح کشورش فوتبال در زمین گلی و مسابقه حمل زن بر دوش همسرش!! را نام برد.می گفت که در فنلاند به علت سرمای طولانی و وحشتناک مردم به سونا علاقه زیادی دارند ، امروز حدود 1.8 میلیون سونای گرم و برفی در فنلاند وجود دارد. می گفت سونا یک امر رایج در کشور ماست و مثلا ما در خوابگاهمون سونا داشتیم و هفته ای یکی دوبار می رفتیم! هتل یخی و استخر میان برف ها و سفر با سورتمه هایی که توسط سگ ها کشیده می شود در دل جنگل های پوشیده از برف هم از جاذبه های توریستی این کشور است. چون فنلاند جزء سرزمین های شمالی دنیاست اعتقاد دارند که محل زندگی بابانوئل است! از غذاهای اصلی کشور فنلاند سوسیس سیاه و پوره سیب زمینی و برنج نام برد. فنلاند مخترع زیپ و بازی Lego است(اشاره ای به موبایل نوکیا و کشور سازنده اش نشد!!)


کلبه برفی در جنگل(می تونه یک هتل باشه!!)


نمای پایتخت فنلاند


شب های تابستانی در پایتخت فنلاند


فرشته برفی!! این بازی انگار مرسومه اونجا


نمایی از پایتخت
بعد دختری آلمانی که دو سال در فنلاند درس خوانده بود آمد و دیدگاهش را نسبت به این کشور گفت. گفت به نظر من فنلاند کشوری تاریک و سرد و پر از دپرسی است و بعد انیمیشنی نمایش داد که در آن فردی با چراغ قوه در روی کره زمین به دنبال کشور فنلاند می گردد!! و بعد مردم فنلاند را افسرده و دائم درون سونا نشان داد!! البته ایشان از طبیعت زیبا و شب های سفید به خوبی یاد نمود!

اسلاید معرفی کشور فنلاند
کشور بعدی نروژ Norway بود که دو تا دختر نروژی اومدن و از دانشگاه اسلو تعریف کردند. تاسیس این دانشگاه در سال 188 بوده و امروز 26.869 دانشجو دارد. کلا هدفشون تبلیغ دانشگاه بود و از امکانات و برنامه های جانبی دانشگاه مثل گروه های ورزشی صحبت کردند. هزینه های زندگی و اجاره خانه و حمل و نقل رو توی شهر بررسی کردند و گفتند که زمستان ها هوا تا -30 درجه هم میره. از شهری به نام Tromso نام بردند که در بین کوه هاست و نزدیک اسلو هست و طبیعت زیبایی دارد و از دانشگاه گروه های کوهنوردی به آنجا می روند.

شب های نروژ


شهر در شب


شهر Tromso در روز
خلاصه من نفهمیدم که اینها هدفشان معرفی کشورشان بود یا تبلیغ دانشگاه شان؟
کشور بعدی Danmark دانمارک بود که اول همه اعلام کرد که کشور ما پادشاهی است و عکس خاندان سلطنتی شان را نشان داد و گفت البته پادشاه مان فرانسوی است و عروس خاندان سلطنت هم سوئدی است! و بعد رئیس جمهور شان و تاکید بر حکومت دموکراسی. جمعیت دانمارک 5.5 میلیون نفر هست که 90% آنها پروتستان هستند.ورزش های ملی شان هندبال و فوتبال است. و شخصیت بین المللی شان هانس کریستن آندرسنAnderson نویسنده معروف است. می گفت که در کشور ما همه افراد خانواده راس ساعت 6 دور هم غذا می خورند. از مهم ترین جشن ها هم فارغ التحصیلی و کریسمس است . فستیوال های موسیقی و مد زیادی هر ساله برگزار می شود.مردم دانمارک به نوشیدن(منظورش م ش ر و ب و غیر آن) معروف هستند. و همچنین گفت که بچه ها در مدرسه زبان انگلیسی را به مانند زبان مادری می آموزند.

lمردم علاقمند به نوشیدن!

پادشاه و ملکه دانمارک(ملکه نقش اصلی است)
دختره اول که عکس خانواده سلطنتی رو نشان داد همه صاف و اتوکشیده با لباس های رسمی و پرطمطراق بودند. بعد با خنده توضیح داد البته همیشه این لباس ها را نمی پوشند و مثل مردم عادی هستند!


خاندان سلطنتی دانمارک
کشور بعدی Letteland به پایختی Riga بود. از کشورهای شمالی کره زمین و همسایه قطب شمال. این کشور همسایه روسیه است. دختری که از این کشور توضیح می داد گفت که به تازگی قانونی تصویب شده که بچه ها باید در مدرسه زبان روسی بیاموزند ولی من امیدوارم که این قانون اجرا نشود! بعد عکسی از سکه های رایج کشورش را نشان داد که ماشالله عکس همه چیزی پشت این سکه ها درج شده بود از بابانوئل بگیر تا نان و مورچه و قارچ!
از ورزش های ملی شان هاکی روی یخ نام برد و دو تا از هنرمندان معروفشان به نام Mariss Jansons رهبر ارکستر نام برد.از رقص ملی با لباس محلی شان هم توضیح داد و تکه ای از یک فیلم که دعای همگانی مردمش به نام Gott bless latvia و برای پایداری کشورشان بود نمایش داد.

Lettland کشوری در اتحادیه اروپا


پایتخت

پایتخت
غرفه پذیرایی هم مال کشور فنلاند بود و همه جا را با رنگ پرچمشان که آبی و سفید است تزئین کرده بودند. غذاهایشان که بیشتر گوشتی بود و من تماشاچی بودم.


میز پذیرایی کشور فنلاند
برای من جالب بود که هیچ کدام از این معرفی کشورها اشاره ای به تاریخچه یا تمدن کشورشان نداشتند. انگار گذشته برایشان مهم نبود و بیشتر روی علایق و سلایق فعلی مردم شان و احیانا جاذبه های توریستی از طبیعی تاریخی تاکید داشتند.

روز شرق

بقیه ماجراهای برنامه فرهنگی روز شرق شناسی دانشگاه رو تعریف می کنم. بعد از سخنرانی ها نوبت به برنامه هایی بود که دانشجوهای هر کشور اگر مایل بودند با هماهنگی قبلی اجرا می کردند. یک پسری از هند کلیپی از آثار دیدنی هند و اسلایدی در معرفی کشورش ارائه داد که البته با توجه به لهجه انگلیسی هندی اش فهمش مشکل بود! ولی انصافا این قدر از کشورشون تعریف کرد که آدم فکر می کرد قطب اول دنیاست. از 72 ملت بودن هند و شمار زیاد گاوها در این کشور گفت تا رسید به مباحث اقتصادی و علمی. رشد اقتصادی فلان درصد و پیشرفته بودن در زمینه IT و علوم کامپیوتری و میزان تحصیل کرده ها تا آمار بورس و حتی بیشترین تولید کننده شیر دنیا!! البته جمعیت هند الان بیش از یک میلیارد است و به عنوان بزرگترین کشور انگلیسی زبان دنیا معرفی کرد. خلاصه که توسط انگلیسی با لهجه هندی  آشنا شدیم با کشور هند.


آشنایی با خط عربی
 برنامه بعدی به دو تا از کلاس های دانشگاه برمی گشت. یعنی کلاس رق*/ ص هندی و کلاس آواز. برنامه حرکات موزون رو یک عده با لباس های هندی و با آهنگ هندی انجام دادند. البته برای این کار لازم شد که چیدمان صندلی ها از حالت آمفی تئاتری به حالت گرد دور سالنی تبدیل بشه، که توسط حضار سریعا انجام شد.
 

ر*/ق ص هندی(البته من طوری عکس گرفتم که لباس شون پوشیده باشه!!)
بعد از این برنامه نوبت به دانشجویان کلاس آواز بود. که معلم این کلاس یک خانوم ایرانی از اساتید دانشگاه بود و بچه های کلاس ایشان شعر مرغ سحر و یک شعر از گوگوش رو اجرا کردند. البته قابل گفتن است که همه خوانندگان ایرانی نبودند! بعد یک انیمیشن از نقش های قالی ایرانی پخش شد که پیشنهاد یکی از دانشجویان بود. احتمالا شما هم این کلیپ رو دیدید(کلیپ لی لی حوضک) بعد هم قسمت شیرین پذیرایی رسید. حضار با اشتیاق به طرف میز ما آمدند و از دکوراسیون و چیدمانمان بازدید کردند و با چای داغ و نبات و شیرینی ها و خوردنی های خوشمزه مورد استقبال قرار گرفتند.


بازدید کنندگان غرفه ما
یک آقایی بود که به سه تار خیلی علاقه داشت و حالا اون وسط به درخواست ایشان دنبال کسی می گشتیم که بتواند کمی برای ایشان بنوازد. یک میز هم کنار چیدمان گذاشته بودیم که یکی از بچه ها با خط نستعلیق خطاطی می کرد و علاقمندان از او می خواستند که نامشان را به فارسی برایشان بنویسد.


میز تحریر (البته این نمونه های روی میز مشق های تمرینی خانوم خطاط ماست)
کارت پستال هایی که سفارت برای من ارسال کرده بود بعضا بسیار زیبا بودند. آقای همسر مسئول توزیع کتاب ها و کارت پستال ها بین حضار بود. کتاب ها چون تعدادش کم بود به افراد گزینش شده(توسط آقای همسر!) داده می شد. مثلا اساتید گروه و یا بچه هایی که علاقمندتر بودند. آخر سر یه عده از بچه ها آمده بودند پیش میز و در خواست کارت پستال داشتند که خب تمام شده بود. بچه های خودمان هم کلی از کارت پستال ها خوششان آمد.
سمیرا هم دو تا از اشعار حافظ رو به فارسی خوند و یکی از دانشجویان آلمانی ترجمه اش را به آلمانی . یکی آقایی آخر برنامه آمد به سمیرا گفت من معنی کلماتی که به فارسی می خواندی نفهمیدم ولی حس و لحن صدایت مفهوم برانگیز بود!

در آخر هم یک گروه از بچه های یهودی شعری را با زبان عبری و با آهنگ زنده اجرا کردند. من شنیده ام که زبان عبری به زبان عربی نزدیک است(اگر دقت کنید حروفشان مشترک است ع ر ب ی) خلاصه من از این آهنگ فقط عبارت "شلام علیکم" را متوجه شدم. شلام( shalam)در زبان عبری یعنی سلام.


گروه خواننده و نوازنده یهودی
در انتها بقیه بچه ها چون برای سمینار چند روز دیگه کلی کار داشتند زودتر رفتند و من و سمیرا و شقایق و آقای همسر وسایل رو جمع کردیم و میزها را مرتب کردیم.نکته جالب این بود که باید تمام میزها را مرتب به حالت قبل برمی گرداندیم و اگر وسیله ای از جای دیگر دانشگاه آورده بودیم بازمی گرداندیم. این برنامه توسط دو نفر اجرا می شد. یک آقایی که استاد کلاس فرهنگ شناسی آلمان دانشگاه است و یک خانوم که احتمالا کارمند دانشگاه بود. نه مسئولی به برنامه آمد و نه انتظاماتی و آبدارچی و نظافت چی و ... البته دانشگاه یک سری لیوان شیشه ای و بطری های آب و آب میوه به ما داد.که در آخر همه لیوان ها را جمع کردیم و در آبدارخانه(نمی دانم اسمش چیست همان جا که شیر آب و ظرف و ظروف ها هست) گذاشتیم که بعدا توسط ماشین ظرف شویی شسته شود.
صندلی هایی که توسط بچه ها برای دیدن برنامه حرکات موزون هندی به صورت گرد چیده شده بود توسط خودشان به جای قبلش بازگشت. برای من خیلی عجیب بود بدون اینکه کسی به آنها بگوید هر کس که بلند شد صندلی اش را به جای قبل بازگرداند، همه مرتب و در ردیف های منظم و به سرعت.


بچه ها در حال مرتب کردن صندلی ها

یک سری توضیحات هم درباره این برنامه بدهم . به رغم تلاش زیاد سمیرا در هماهنگ کردن بچه ها یک سری روز آخر جا زدند و گفتند نمی آیند!! پیشنهاد من نمایش کلیپی از آثار دیدنی و پیشرفت های کشورمان بود که متاسفانه بقیه نپذیرفتند با این که من اسلایدهایش را هم تهیه کرده بودم.متاسفانه بعضی ها فقط بلد بودند به برنامه دیگران ایراد بگیرند. و متاسفانه تر که عده ای از دانشجویان ایرانی به نصب پرچم ایران در تابلوی غرفه اعتراض داشتند.آنها با نظام و حکومت ایران موافق نیستند ولی نمی دانم نصب پرچم ایران با آرمی غیر از این آرم موجود(اصرار آنها به نصب پرچم شیر و خورشید بود) وقتی رسما کشورمان با این نشان شناخته شده است چه مفهومی دارد.بگذریم از این حرفها زیاد است.
من برنامه کشورهای دیگر رو هم شرکت کردم چون هم خودم علاقمند بودم با آنها آشنا شوم و هم برای کسب تجربه برای سال های دیگر.

LänderAbende

خب دیروز نوبت شرق بود در برنامه فرهنگی کشورها در دانشگاه.اسم برنامه بودLänderAbende به معنی "عصر کشورها". البته عصر به معنای عصرونه و معنی دوران و زمان نمی دهند. در توضیح در بروشور این برنامه آمده است که در هفته فرهنگ برای آشنایی با کشورهای دیگه یک سری برنامه ها طراحی شده. البته این کشورهای دیگه منظور کشورهایی است که دانشجویی از آنها در دانشگاه موجود باشد.البته برنامه خیلی مفصل است و سخنرانی های تخصصی بسیاری در آن گنجانده اند.کشورها رو هم به چهار گروه: شرق،اسکاندیناوی(شمال اروپا)، روم(جنوب اروپا)، آمریکا تقسیم کردند.


توی بروشور نوشته بود که برنامه  از ساعت 5 با آشنایی کوتاه با نوشتار فارسی و سپس ساعت 6 با آشنایی با زبان چینی شروع می شود. قبلا هم گفته ام که دانشگاه شهر ما دانشکده شرق شناسی داره، بنابراین یک سری زبان ها و رشته ها در آن تدریس می شه و اساتید مربوطه در دانشکده فعال هستند.بعد از آشنایی با نوشتار فارسی و چینی یک سخنرانی بود با نام "شرق چیست و چه کشورهایی در مشرق هستند؟" و بعد هم یک سخنران راجع به کشورهای عربی و تحولات آن صحبت می کرد.

اولین روز برنامه عمومی با گروه شرق آغاز می شد. از هفته های قبل سمیرا با همه بچه ها هماهنگ کرده بود. بیچاره قسمت مدیریت و هماهنگی کار رو به عهده گرفته بود. قرار بود هر کدوم از بچه ها که می توانند شیرینی ایرانی از باقلوا و حلوا و رنگینک و... بپزند و یا اگر شیرینی خاصی قبلا از ایران آورده اند بیاورند. شقایق که قرار بود رنگینک بپزه به من زنگ زد که رنگینکش اصلا شبیه رنگینک نشدهو قرار شد باقلوا بپزه. خلاصه یک ساعت زودتر از شروع سخنرانی ها به همراه شقایق و سمیرا در سالن حضور داشتیم. فکر می کردیم که بچه های ترکیه یا عرب هم غرفه داشته باشند ولی از آنها خبری نبود. به کمک هم میزها و پایه ها را جابه جا کردیم. من چند روز قبل با بخش فرهنگی سرکنسول گری تماس گرفته بودم و موضوع رو توضیح داده بودم . آنها هم تعدای پوستر و کارت پستال از مناظر مختلف ایران و کتاب معرفی ایران و پرچم ایران را برایم پست کرده بودند. آقای مسئول فرهنگی که من باهاش صحبت کردم خیلی مهربان بود و گفت که خوشحال میشه که به نمایشگاه ما کمک کنه. برعکس بعضی از دانشجوهای ایرانی اینجا من دید خوبی نسبت به سفارت دارم و تو این جور مواقع ازشون کمک می گیرم. خلاصه میز را با کمک صنایع دستی هایی مثل خاتم و سفال و قاب مینیاتور و... که هر کس از خانه اش آورده بود تزئین کردیم. هر چند نسبت به پارسال میزمان خلی خلوت تر بود چون چند تا از بچه ها نبودند دستمان کمی خالی بود. سماور رو هم از دانشکده آوردند و روی میز چیدیم و بساط چای را مهیا کردیم. یکی از بچه ها گز و دیگری نوغای تبریز آورده بود. خانوم "ش" هم که استاد ایران شناسی دانشگاه است یک سری خوراکی های ترکی و عربی!! از مغازه ترک ها خریده بود.خوشبختانه ترک ها نبودند و ما توانستیم غذاهای آنها را که بی شباهت به غذاهای خودمان نیست به نام خودمان جا بزنیم!!

فکر می کنم بچه های ترکیه یا عرب اینقدر اتحاد نداشتند که بتونند یک غرفه جور کنند و وسایل و معرفی خودشون رو قرار بدهند.

غرفه ایران

صنایع دستی و کارت پستال های ایران






میز خوراکی ها
برنامه ها با سخنرانی "شرق کجاست" آغاز شد. سخنران یک معرفی کلی از کشورهای شرق دنیا و زبان و دینشان داشت. البته در این معرفی شمال آفریقا رو هم جزء شرق حساب کرد. برای دین هم توضیح داد که اسلام سنی در همه کشورهای عربی و اکثر کشورهای شمال آفریقاست و اسلام شیعه هم در ایران و کمی در عراق و یمن و بحرین و لبنان است. از اندونزی به عنوان پرجمعیت ترین کشور مسلمان نام برد.و سپس به عنوان کشوری که دین های زیادی در آن زندگی می کنند لبنان رو مثال زد که گروه های اسلامی مثل شیعه و علویان و اسماعیلیان و فاطمیان و دروّسیان و ارتدوکس و کاتولیک و یهودی دارد.جالبه که مثلا می گفت شیعه 12 امام دارد و  اسماعیلیان 7 امام دارند!! برای بعد علمی شرق هم فقط ابوریحان بیرونی در نجوم و ابوعلی سینا در طب رو مثال زد. خلاصه برای ملت تفهیم کرد که ایران با عرب ها فرق دارد
این پست ادامه دارد...