زندگی پر از خاطره است...

زندگی پر از خاطره است...

خاطرات زندگی من در آلمان
زندگی پر از خاطره است...

زندگی پر از خاطره است...

خاطرات زندگی من در آلمان

ما آفتاب پرست نیستیم!!

خب روزهای ابری و بارونی شهر ما شروع شده و دیدن آفتاب شده یه هیجان. از آنجا که ما نمی خوایم بپذیریم که خورشید خانوم به این زودی ناز کردنش رو شروع کرده هر وقت که گوشه ای از جمالش را ملاحظه می کنیم به سان آفتاب پرست های خوش رنگ! استوایی فوری به تراس رفته و به او سلام می کنیم.با توجه به این که فصل پائیز هست تابش خورشید به صورت مایل هست. یعنی سر ظهر هم که خورشید باید وسط آسمون باشه در گوشه آسمون قرار داره(منظورم همون خورشید پشت ابر هست نه جمال بی همتای پرنور و بی واسطه اش!!) اکثرا هم دم غروب یا صبح زود که خورشید به افق نزدیک هست و کمی از لایه ضخیم ابر فاصله دارد اندکی از اشعه هایش به زمین می رسد. در این جور مواقع ما به سرعت خود را به تراس رسانده و سعی می کنیم کمی ویتامین D جذب کنیم!! نمی دونم خودشون چطور به این بی آفتابی عادت دارد ولی برای ما بچه های کویری کمبود آفتاب یعنی کمردرد و پادرد و.... وقتی به اشتیاق دیدن خورشید به تراس می رویم چون ایشون دارن کجکی(همون مایل منظورم هست!) به زمین نگاه می کنه اکثرا اشعه هاش به قسمت های بالای تراس می رسه و فقط صورتهایمان را متبرک می کند!! گاهی مجبوریم بریم روی صندلی تا قدمون بهش برسه و بتونیم در چشمان مهربانش زل بزنیم!! من حتی دست هایم را کنار صورتم می گیرم تا بلکه دو تا ذره بیشتر گرما بگیرم. گاهی برای خورشید خانوم دست تکان می دهم تا مرا ببیند و از میران علاقه ام به خودش با خبر شود و بیشتر به خانه مان سر بزند!! به ذهنم رسیده بعضی از نقاط تراس که نور خورشید به آنجا می رسد را آینه یا ذره بین کار بگذارم تا نور متمرکز شود و کمی گرما چاشنی اش شود!! نمی دانم همسایه ها از دیدن ما چه فکری می کنند ولی اگر یه مدت بعد توی خبرها شنیدید که زوجی در آلمان پیدا شده اند که به روش انسان های بدوی به آفتاب احترام می گذارند و برای آفتاب مراسم های ویژه!! برگزار می کنند یا اصلا کلا آفتاب پرست هستند ولی سرسختانه ادعا می کنند ایرانی هستند بدانید ما هستیم!! سعی می کنم توی گزارشهایی که شبکه های مختلف خبری دنیا از ما تهیه می کنند براتون دست تکون بدم!!
می تونید مصاحبه ی من رو از این سایت بخونید (البته این گزارش ربطی به موضوع آفتاب پرستی ما ندارد!! و کاملا جدی است)و اگر درباره حرف هایم نظری(مخصوصا انتقاد خوب!! نه از اونها که توی ذوق آدم میزنه-انتقاد سفارشی) دارید برایم بنویسید.

با توجه به آغاز فصل سرما تبلیغات رفته به سمت محصولات گرمایشی و برف روبی. برای من جالبه که توی این کاتالوگ ها ماشین های برف روبی به این بزرگی رو تبلیغ می کنند. آخه کسی باید باغ و ویلا و مزرعه داشته باشه که بخواد از همچین دستگاه هایی استفاده کنه!


برف روب الکترونیکی

برف روب بنزینی

تراکتور برف روب !! قیمت ناقابلش 2200 یورو هست
البته یک سری هم تبلیغ تایر زمستانی برای ماشین و باطری قوی و ضدیخ و ... هست که طبیعیه.قسمت بعدش که بسیار چشم نواز هست شومینه با سوخت چوب یا ذغال مدرن یا چیزی مشابه اون هست. تصاویر آتش در بخاری  واااااااای خدای من چه زیبا و نوستالژیک هست. بعد آدم هایی که جلوی بخاری روی مبل یا حتی زمین لم دادند و دارند مثلا کتاب می خونن چقدر گرم و خوشحال به نظر می رسن. تا اینجایی که من از این آلمان ها دیدم اهل گرم کردن خونه نیستن و ترجیح می دن بیشتر لباس بپوشن تا خونه رو گرم کنن اصلا کلا بدنشون به این سرما مقاوم هست.(در بین کشورهای اروپایی آلمان ها به صرفه جو بودن-اسم دیگه ای هم داره!!- معروف هستن) ولی فروشگاه ها و مراکز اداری و دانشگاه ها معمولا بسیار گرم و نفس گیر هست . البته افراد مرفه در هر جامعه ای از نظر مصرف انرژی و سطح زندگی متفاوت هستند. شومینه ها به علت سوخت طبیعی که دارند برای برخی ها که به این جور مسائل اهمیت می دهند مهم هست


شومینه زیبا

شومینه طرح تلویزیون!

آتش در شومینه
یک سری هم تبلیغات هیترهای برقی است. من نمی دونم با این هزینه بالای برق اصلا روشن کردن همچین وسیله ای مقرون به صرفه هست یا نه؟



هیتر گرمایی

هیتر گرمایی مخصوص تراس
یکی نیست به این خانوم بگه شما لباس بیشتر بپوش اینقدر انرژی اسراف نکن
قسمت بعدی تبلیغات هم مربوط به لانه پرندگان و غذای آنهاست. قبلا هم نوشته ام که در هوای سرد اکثرا به درختان و تراس ها و کلا توی باغ ها و حیاط ها برای پرندگان غذا می گذارند. غذاهایی مثل دانه ارزن و تخمه آفتابگردان و ..که در اکثر فروشگاه ها فروش می ره و مشتری زیادی هم داره. مثل ماها که برای پرنده ها نان خرد می کنیم.

پرندگان در خانه ای آماده

لانه پرنده و غذای آویزان از آن
در مناطق اطراف شهر گاهی غذای پرندگان نصیب بقیه جانوران می شود!

ماه اکتبر

دیشب اینترنت مون قطع شد. شوربختانه چون تلفن و اینترنت مون مال یک شرکت هست اون هم قطع شده بود. کلا افتاده بودیم در جزیره بی خبری! در این مدتی که قرارداد داشتیم این اتفاق نادر بود. البته گویا اخبار رسیده حاکی از آن است که اینترنت تمام شرکت های اینترنتی شهر به غیر از یکی دیشب قطع بودند. حالا همه به این شرکته ظنین هستن که کاسه ای زیر نیم کاسه شان است!! چون این شرکت از شرکت های دولتی خصوصی شده تلفن است که مادر همه شرکت ها محسوب میشه و قیمت های نسبتا گران تری هم دارد.
پنج شنبه شب هالوین بود. البته طرف های ما خبری نبود، ولی فکر کنم در بعضی قسمت های شهر اجتماعاتی بوده. شب هالوین طبق توضیح ویکی پدیا یک جشن باستانی مربوط به مردم ایرلند است که با مهاجرت به آمریکا و کانادا به آن سرزمین ها برده شده است. طبق آئین باستانی اول نوامبر سال نو می شده و در این سال ارواح به زمین می آمدند و این جشن برای یادآوری درگذشتگان بوده. به مرور و با ترکیب این آئین با مسیحیت ارواح خبیثه !! هم به این ارواح اضافه شدند و کم کم پوشیدن لباس های ترسناک برای مقابله با ارواح خبیثه به آن افزوده شده. امروزه این جشن آمریکایی در کشورهای اروپایی هم گسترش یافته. چند سالی است که این جشن در آلمان هم مورد توجه است. در این شب بچه ها لباس های ترسناک می پوشند و به در خانه ها رفته و آجیل و شکلات جمع می کنند. البته کدوحلوایی های توخالی که داخلشان شمع روشن شده از نمادهای این جشن است.بیشتر این کدو حلوایی ها را به شکل خبیث تزئین می کنند و جلوی خانه ها یا پشت پنجره ها قرار می دهند. البته امروزه شاید اعتقاد به ارواح خبیثه و این حرف ها خریدار نداره ولی خب پوشیدن لباس های جورواجور و رفتن به در خانه ها و تزئین خانه با کدو هیجان دارد. در محله ما از کدو و جمعیت خبری نبود ولی گروه های کودکان در قسمت های دیگر شهر مشغول فعالیت بودند! البته صدای زنگ در خانه آمد ولی هر چی منتظر ماندیم کسی به جلوی در آپارتمان نیامد، کلی شکلات روی دستمان باد کرده بود که می خواستیم رد کنیم برود.
در مورد شب هالوین و تاریخچه آن می توانید از ویکی پدیا بخوانید.


من این جاشمعی کدویی را در مغازه نزدیک خانه مان دیدم
1 نوامبر روز Allerheiligen به معنی روز "همه قدیسین" و در ایالت مذهبی بایرن تعطیل بود. چون ایالت ما مذهبی تر است بعضی تعطیلی ها مختص ماست! این روز هم که از اسمش پیداست یک مراسم مذهبی است. در انگلیسی به آن All Saints' Day یا  All Hallows گفته می شود. یک جوری همون اعتقاد به ارواح و حضور آنها در زمین و به یاد همه مقدسین شناخته و ناشناخته مسیحیت برگزار میشه.بعد از این مراسم مردم کم کم آماده می شوند برای جشن کریسمس و میلاد مسیح. از الان مغازه ها لوازم و تزئینات کریسمس رو دارن تبلیغ می کنن همون طور که از یک ماه پیش لباس ها و کدوهای هالوین رو برای فروش آورده بودند. در مورد این روز می تونید از ویکی پدیا بیشتر بخوانید. طبق قانون نانوشته ،روزهای قبل تعطیلات باید برای خرید نان و یک سری مواد خوردنی زود خود را به فروشگاه رساند وگرنه چیزی توی فروشگاه نمی مونه. خوب شد که دوستان تعطیل بودن 1 نوامبر رو به ما گفتند و گرنه بدون نان می ماندیم.
تغییر ساعت های زمستانی با کمی فاصله با ایران در آخرین یکشنبه ماه اکتبر انجام میشه. دقت کنید که آخرین یکشنیه ماه اکتبر یعنی مشخص نیست که چندم ماه میشه برای همین من توی تقویم علامت زده بودم تا قرارهامون رو اشتباه نکنیم. ولی طبق برنامه خودکار ،موبایل ها خودشون رو به روز کردند و ما می مانیم و ساعت دیواری مظلوم که همین طور به ما زل می زنه تا تنظیمش کنیم!


کلیسای نزدیک خانه مان


صندلی های حیاط کلیسا


راه برگ ریز

تک درخت زرد

تک درخت زرد با دامنی از برگ های قهوه ای

ما و میراث آیندگانمان

جایتان خالی هوایی که در هفته گذشته نسبتا گرم شده بود در این حد که ما درها و پنجره ها رو باز می کردیم امروز رسما خداحافظی کرد. یعنی اعلام کردن این هفته دیگه هوا سرد میشه. امروز هم صبح آفتابی بود و بعد ناگهان باد شدیدی وزیدن گرفت و گلدون های تو تراس را پرپر نمود و همین طور منقل هم برگشت و خاکسترها کف تراس ولوو شدند و من هم در و پنجره ها را بستم و از همان پشت شیشه سعی کردم اتفاقات خوب را ببینم مثل رقص برگهای زرد پائیزی در آن باد!! بعد هم باران گرفت و کلا کف تراس خاکستری نم کشیده شد! و مجددا در آخر کار شاهد آفتاب کم رمق پائیزی بودیم!!
دیشب جایتان خالی مهمان خانه شقایق بودیم به صرف آش رشته بالاخره خودمان باید هوای همدیگرو داشته باشیم وگرنه که فقط حسرت به دلمان می ماند. بعد از شام نشستیم پای صحبت های کیارش. کیارش در یک موزه خصوصی کار می کند. شرح این موزه و صاحب ثروتمندش و اشیای موزه اش رو در پست های قبلی نوشته ام. به طور خلاصه می گم که این پیرمرد ثروتمند از جوانی علاقمند به آثار عموما فلزی کشورهای آسیای میانه می شود و می رود توی خط جمع آوری این آثار و خودش هم سری به این کشورها زده. بعد دیده که آثار خیلی زیاد می شود اومده کارش رو محدود کرده. یعنی آثار فلزی این کشورها رو که قدمتش بیش از 700 سال باشه نگهداری می کنه! کشورهایی مثل افغانستان و تاجیکستان و ازبکستان و عراق و ایران و پاکستان و ... که البته با توجه به محدوده تاریخی که برایش در نظر گرفته میشه امپراطوری ایران قدیم نامیده میشه. الان ماهی چند بار از افغانستان برایش جنس می آورند و کیارش مسئول بررسی صحت این اشیاء است. شما تصور کنید تو افغانستان عده ای مشغول حفاری و یافتن آثار قدیمی و ارسال اون به اروپا هستند.البته این کارشون از نظر قانونی هم گویا منعی در افغانستان ندارد!! کیارش می گفت اینها که برای ما جنس میارن یک انبار پر از انواع آثار عتیقه دارند و بر حسب شناخت به موزه های مختلف و کلکسیونرهای اروپایی نشون می دن و قیمت می ذارن. طبق قانون نمی تونند به موزه های دولتی بفروشند. البته کیارش میگه قاطی این اجناس جنس های تقلبی هم زیاده. اجناسی که از روی مدل های اصلی کار میشه ولی عمدتا اگر از روی ظاهر قابل تشخیص نباشه با آزمایش و از روی مواد به کار رفته در آن می تونن تشخیص بدن مثلا مواد فلزی مدرن هم توش پیدا میشه یا نه. کیارش می گفت جدیدا یک کارگاهی در پاکستان پیدا شده که با مواد سنتی و با روش های ابتدایی از روی اشیاء اصل، مدل تقلبی تولید می کنند که در آزمایشگاه هم قابل تشخیص نیست!! فکر کنم از نظر قیمتی هم واقعا می صرفه قیمت هایی در حدود چندین میلیون یورو. البته اصل تمام این اشیاء در زمان حکومت ایران بر افغانستان تولید شده بوده و به نام آثار ایرانی در حوزه جغرافیای افغانستان شناخته می شه.
حالا این قضیه کنکاش و حفاری در افغانستان زمانی در ایران هم بسیار رایج بوده. طبق اسنادی که کیارش نشانمان داد در سال های 1300 هجری در ایران شغلی به نام حفار !! داشتیم که کارشان اجاره یک زمین در محدوده باستانی و حفاری در آن بوده و بعد هم هر شی ی که پیدا می کردند رو به دلال می فروختند و سهمی به مالک زمین و سهمی هم به دولت می دادند! خودتان می تونید حدس بزنید که دلال ها هم چه کسانی بودند! (از قدیم یهودیان در این کارها تخصص داشتند) طبق قانونی که سندش در کتاب اسناد ملی ایران چاپ شده (قانون مصوب  1302 هجری)فقط نسخ خطی که مهر سلطان داشتند باید به وزارت معارف تحویل داده می شدند. یعنی قبل از این قانون هرچی هرچی بوده و هر کی هرچی پیدا می کرده می تونسته بفروشه. توی این کتاب اسناد ملی ایران نامه ای هم از صنف عتیقه فروشان و حفاران هست که به دولت اعتراض کردند که ما به زور گاهی یک کاسه به درد نخور پیدا می کنیم و کلی باید به دولت سهم بدهیم. دولت که به ما اجازه حفاری در محدوده تخت جمشید را نمی دهد!!
خلاصه از فعالیت اون افراد در حدود 90 تا 100 سال پیش و شناختی که اروپائیان از اشیاء باستانی ما داشتند و ما خودمان خبری از ارزشش نداشتیم همه جای ایران شخم زده شده و هر چه ممکن بوده فروخته شده. قبل از اون تاریخ در زمان ناصرالدین شاه هم که کاوش گران اروپایی مخصوصا  محققان فرانسوی مجوز حفاری رسمی از طرف شاه داشتند. طبق تعهدنامه ای که با شاه داشتند اشیای زرین و سیمین مال شاه بوده و بقیه سهم کاوشگران! چون ناصرالدین شاه علاقه زیادی به سفر به فرنگ داشته و برای این خوش گذرانی به پول نیاز داشته و چه بهتر از فروش یک مشت ظرف و ظروف قدیمی و به دردنخور!! و این گونه بسیاری از آثار سفالی و فلزی و چوبی و شیشه ای ایران امروزه در موزه های مطرح دنیا مثل موزه لوور موجود است. البته منصفانه اگر نگاه کنیم اگر کاوش گران اون روز محدوده های باستانی ما را حفاری نمی کردند شاید خودمان تا مدت ها آن ها را نمی شناختیم و برای کاوش قدمی پیش نمی گذاشتیم. در خاطرات یکی از این محققان فرانسوی هست که ستون ها و مجسمه های بزرگ تخت جمشید را که سوار کشتی می کردند یک مجسمه سر شیر بوده که بسیار بزرگ بوده و در کشتی جا نمی شده . اون هم چون دیده نمی تونه با خودش ببره زده زمین و همه رو خرد کرده و گفته چیزی که من نتونم با خودم حمل کنم همان بهتر که کس دیگه هم نداشته باشه(اون محقق یک خانوم بوده!!!)

حالا ما هر چه بنشینیم و به نالایقی پادشاهان اون زمان و بی اطلاعی مردم اون دوره فحش بدیم چیزی برنمی گرده و ما باید آثار هنری ارزشمند کشورمان را در موزه های سایر کشورها ببنیم. البته من نمی گویم اونهایی که حالا توی ایران هستند وضع خوبی دارند و به خوبی ازشون نگهداری میشه و یا موزه های ما مجهز هستند و نمی دونم اونهایی که در خارج از ایران هستند اگر در ایران مانده بودند چه سرانجامی داشتند ولی یک جور حس وطن پرستی در آدم هست که دلش نمی خواد مثلا در حراج لندن یک کوزه سفالین مربوط به 1000 سال پیش کشورش را ببیند تا با قیمت های گزاف به فروش می رسد و هیچ پول و نفعی هم برای کشور ندارد. شما می توانید به سایت های معتبر حراج اشیاء عتیقه دنیا نظری بیندازید و قیمت ها رو ببنید. مثلا یک برگ از یک کتاب مصور 700 سال پیش ایرانی به قیمت 18000 پوند به فروش میره. تازه این غیر از شاهکارهای هنری هست که میلیون ها یورو قیمت داره.
مسئله ای که به نظرم میرسه اینه که ما الان در این بازه تاریخی در این کشور هستیم. حالا هر حکومتی و هر رفتار صحیح و غلط اجتماعی که جریان داره ما هم هستیم. کاری نکنیم که مثلا 100 سال دیگه فرزندانمان و آیندگان رفتار امروز ما رو نکوهش کنند و اصلا تعجب کنند که آدم هایی با اون حد از اطلاعات و آگاهی همچین کارهایی می کردند( ناسلامتی ما از زمان ناصرالدین شاه مطلع تر هستیم و در مسیر جریان اطلاعاتی قرار داریم) هر رفتاری رو که فکر می کنیم غلط است به فرزندانمان بیاموزیم. مثلا کاری نکنیم که 100 سال دیگه به ما فحش بدن که چرا ما از طبیعت مون نگهداری نکردیم و  جنگل هایی پر از زباله و دریاهایی آلوده رو براشون به یادگار گذاشتیم. یا چرا این رفتار غلط اجتماعی و یا مخزن خرافات رو حفظ کردیم. یا چرا این قدر بر آثار باستانی باقی مانده مان یادگاری نوشتیم! یا چرا با علم به مضر بودن یک سری از مواد غذایی و روش های زندگی بر آن تاکید داشتیم و مثلا شاید 100 سال دیگه به عکس های امروزمان نگاه کنند و تعجب کنند چرا این طوری لباس می پوشیدیم یا چرا این طوری آرایش می کردیم یا چرا اینقدر لاغر یا چاق بودیم و... همان نگاهی که ما به عکس های زمان ناصرالدین شاه و به آن آدم های چاق و زندگی های بی هدف درباری داریم. البته حرف فراوان است و متخصصان فن در این زمینه بسیار و من فقط آن چه به ذهنم رسید گفتم. فکر می کنم هر کدوم مون در دایره آدم های اطرافمون از فرزندان و همسر و همکار و همسایه و ... و در بازه رفتارهای اجتماعی پیرامون مون مسئولیت داریم برای تلاش و برای بهبود.
این هم عکس های پائیزه امسال:



اینجا زمین ورزش دو در کنار کانال است


درخت های رنگارنگ پائیزی در کنار کانال




برگ های زرد در مسیر آب مشخص است


برگ های رنگارنگ پائیزی