زندگی پر از خاطره است...

زندگی پر از خاطره است...

خاطرات زندگی من در آلمان
زندگی پر از خاطره است...

زندگی پر از خاطره است...

خاطرات زندگی من در آلمان

گروه نجات الفبا

- ایلیا املای خود نوشته اش را به من نشان می دهد و من می گویم تشکر ّ دارد. می پرسه مگه تشدید مثل گروه نجاتی ها( منظورش مصوت هاست) نیست که می تونیم نذاریم.

- یک متن انگلیسی را ورق می زند و می پرسد گروه نجاتی هاشون کجاست؟ پایین یا بالای حروف می ذارن؟میگم اونها کنار حروف می ذارن. میگه اون وقت از کجا می فهمن گروه نجاتی هست؟

-صبح برای رفتن به مدرسه بیدار شده و خواب آلود می پرسه  چرا وقتی میگیم ۲۱ نمی نویسیم ۲۰۱.یعنی ۲۰ را بنویسیم و بعد ۱ را اضافه کنیم. میگم اون عدد میشه دویست و یک. می گه اونو بنویسن ۲۰۰۱.میگم اون میشه دوهزار و یک. می گه همه شون رو یک ۰ بهش اضافه کنند.

- تمرین ریاضی که معلم داده نوشته: "الگوی عددی ۲-۴-۶ را تا آنجا که می توانید ادامه دهید "و ایلیا زنجیره را می نویسد تا ۱۰۰ و بعد می پرسد: بازم بنویسم؟  از معلم می پرسم انتهای بازه کجاست؟ جواب میده تا ۲۰ توی کلاس خوندیم! بهش میگم باید تا ۲۰ می نوشتی. میگه نه ، تو سوال گفته تا اونجا که می تونید.

باکتری

-ایلیا می پرسه از کجا شکل دایناسورها رو فهمیدن؟ میگم از روی فسیل هاشون که پیدا کردن رنگ چشم و پوست و ظاهرشان رو فهمیدن.از DNAشون تشخیص دادن.

 میگه برای ما هم میشه؟ میگم آره. ۲۰۰ سال دیگه از روی استخوان هات می تونن چهره ات رو بسازن بگن ببینید آدم های قدیمی این شکلی بودن. میگه نه نمی خوام مشهور بشم.


-ارمیا می پرسه از ۰ تا ۱۰۰ به نظرت چقدر احتمال هست تو جاهای دیگه دنیا موجود باشه؟ ( منظورش وجود موجودات فضایی در کهکشان هاست) .

میگم به نظرم ۹۵.میگه به نظر منم همینقدر.

- می پرسه به نظرت مثلا سه چشم هستن یا کله سبز؟

-میگم نه. میگه شبیه ما باشن بهتره


- بابا براشون میگه که بعد از مسواک زدن مسواکتون رو خوب بشورید تا جرم ها و باکتری ها بین ریشه های مسواک باقی نمونه.بعد از شستن مسواک سعی می کنند بین ریشه ها رو ببینن و با چشم شون باکتری ها رو کشف کنند. ارمیا می پرسه مورچه ها می تونن باکتری ها رو ببینند؟ ایلیا می پرسه برای مورچه ها باکتری ها مثل مورچه ان؟ 

و شب موقع خواب ایلیا می گه برامون قصه بگو. می پرسم قصه راجع به چی ؟ میگه باکتری!

رضایت نامه مدرسه

برای برنامه ی مدرسه هر کدوم از داداشی ها برگه رضایت نامه آورده بودند که باید امضا یا اثر انگشت والدین رو می گرفتند و مبلغ ۱۵ هزار تومان وجه نقد.

 وقتی بابا برگه هایشان را  امضا کرد ایلیا گفت باید اثر انگشت هم بزنی. بابا گفت یک کدام از امضا یا انگشت قبول است، ولی ایلیا کاغذ را بالا گرفت و نوشته را نشان داد و گفت یا ننوشته پس هر دو رو می خواد.توضیحات بابا مقبول واقع نشد و ایلیا استامپ را آورد که اثر انگشت بگیرد.ارمیا که با تجربه تر در امور مدرسه است گفت معلم ها همینجوری هم قبول می کنند. ولی ایلیا که اصولا همه نوشته ها را بادقت می خواند و اجرا می کند نپذیرفت. ارمیا پیشنهاد انگشت شصت پای خودش را داد و ایلیا ایده ی دو تا انگشت اشاره خودش کنار هم. مشغول ایده پردازی بودند که انگشتم را داخل استامپ زدم و بعد پای برگه ی رضایتنامه و بحث تمام شد.می ماند وجه درخواستی

 خودپردازهای نزدیک خانه هیچ کدام پول نداشتند و من  هم فقط سه اسکناس ۱۰تومانی. دو تایش را دادم به ارمیا و یکی به ایلیا و توی برگه ایلیا نوشتم بقیه اش پیش برادرش هست.

نتیجه کار: ارمیا وقتی از مدرسه آمد گفت معلم دو تا اسکناس سبز را گرفت و یک اسکناس زرد داد و ساعت بعد آمد و اسکناس زرد را گرفت و گفت میدم به داداشت