-
و باز هم تقویم
دوشنبه 12 مهرماه سال 1400 12:57
-ارمیا از مناسبت های تقدیمی رسیده به جلد تقویم و آغاز سال جدید.می پرسه مامان سال تحویل همیشه همینه؟ میگم: نه.هر سال فرق می کنه. همین طور که به مقادیر ساعت و ثانیه خیره شده می پرسه.خب سال ۱۴۰۱ سال تحویلش کی هست؟ چطور حساب می کنن؟؟ -ایلیا می پرسه چرا فقط برای امام حسن عسگری نوشته شهادت و آغاز امامت... چرا برای بقیه...
-
اعداد ساعت
شنبه 10 مهرماه سال 1400 17:50
- ارمیا می پرسه:چرا عددهای ساعت انگلیسی است؟ میگم چون ساعت رو انگلیسی ها اختراع کردن و بعد وارد ایران شده.می پرسه خب چرا بعدش ساعت رو با اعداد فارسی درست نکردن؟نمی دونم، واقعا چرا؟؟؟ - ایلیا می پرسه ولادت حضرت رسول به روایت اهل سنت یعنی چه؟؟ توصیح کوتاهی میدم که مسلمان ها دو گروهند ولی با هم دوستند و همه مسلمانند و...
-
سوال
سهشنبه 9 شهریورماه سال 1400 14:38
-دیروز به ایلیا گفتم آفرین پسر خوش اخلاق.پرسید اخلاق یعنی چه؟ و لبخندی به پهنای صورت زد و گفت به این میگن خوش اخلاقی؟؟گفتم اخلاق یعنی رفتار.پاش رو تکون میده و میگه مثلا این یک رفتاره؟؟ - ارمیا همون طور که با ذره بین داره دنبال مورچه حرکت می کنه؟ می پرسه:ذره بین چطور کار می کنه؟ هر چی فکر کردم جز توضیحات نقطه کانونی...
-
تقویم خوانی
جمعه 5 شهریورماه سال 1400 12:05
در راستای تقویم خوانی: - ایلیا می پرسه مامان" به روایتی" یعنی چه؟ .میگم منظورت چیه؟ میگه اینجا نوشته شهادت امام سجاد به روایتی! - همه ی تولدهای فامیل نزدیک رو به روز و تاریخ بلدند و هر ماه ورق می زنند و مثلا تولد خاله یا مامانی رو یادآوری می کنند.با ورود به ماه شهریور ارمیا میگه تولد خاله ، فلان روز هست و...
-
تقویم
یکشنبه 31 مردادماه سال 1400 16:51
ما یک تقویم رومیزی در خانه داریم که اندازه فرهنگ لغت مراجعه داره. جز علاقمندی داداشی ها خواندن مناسبت های تقویم است و این قدر سرش دعوا شده که ما دست به دامان بقیه شدیم و هر چی تقویم رومیزی از سال های قبل داشتند به ما دادند. و البته این تقویم خوانی با کوهی از سوال همراه است - اول مدتی طول کشید تا کشف کردند تا برای...
-
آدم موندن
شنبه 16 مردادماه سال 1400 20:14
- ایلیا موهای فرفری درشتی داره و به موهاش علاقمند هست و کمتر راضی میشه کوتاه کنیم چون می ترسه فر موهاش تموم بشه.دیروز وقتی داشت نقاشی می کرد ازش پرسیدم اگر صبح بلند شی از خواب و ببینی موهات دیگه فر نیست چی کار می کنی؟ گفت مهم نیست و همون طور که داشت اسبی که کشیده بود رنگ می کرد گفت مهم اینه که آدم باشم ( یعنی فکر می...
-
مورچه
شنبه 9 مردادماه سال 1400 07:54
ارمیا علاقمند به مورچه هاست و براشون غذا می ذاره.هر روز یک نیمه سهم گردو دارند چون کشف کرده نسبت به بقیه ی خوراکی ها بیشتر جذبش می شوند.وقتی اعتراض می کنم که خونه پر از مورچه شده روش کارش رو عوض می کنه و مورچه ها رو که داخل ظرفی برای بردن گردو جمع شدند می بره تو حیاط می ریزه که تو خونه نباشند قبلا سعی کردیم لانه سازی...
-
امواج
شنبه 12 تیرماه سال 1400 13:39
_ ارمیا می پرسه اول و آخر دنیا کجاست؟منظورش از دنیا کره ی زمین هست. میگم مثلا کشور ژاپن و آرژانتین! برای چی می پرسی؟ _میگه اگه از ایران به ژاپن زنگ بزنیم از سمت کوتاه تر یا طولانی تر به اونجا وصل میشیم!!؟ حالا چطوری مفهوم امواج مغناطیسی و الکتریکی و اینها رو توضیح بدم؟ _ارمیا می پرسه مامان به نظرت دونه های خاک بیشتره...
-
سنگ ،کاغذ،قیچی
شنبه 5 تیرماه سال 1400 06:40
- روش جدید بازی سنگ،کاغذ،قیچی به روش برادران پشت سرشون قیچی و سنگ و کاغذ واقعی میذارن و بعد اسم هر کدومو که میگن خودش رو از پشت سرشون میارن. مثلا وقتی کاغذ و سنگ درمیاد ،کاغذ رو دور سنگ می پیچن تا کاغذ مچاله بشه. و یا قیچی رو میارن و کاغذ رو می برّند. بازی تا ریزریزشدن کامل کاغذ ادامه دارد - توی ماشین که نشسته ایم...
-
چه کسی در ماه زندگی می کند؟
دوشنبه 10 خردادماه سال 1400 21:10
-توجه داداشی ها رو به تغییرات اندازه ی ماه جلب می کنم که ببینید توی تابستان ماه چقدر بزرگ پیداست،ایلیا می پرسه وقتی ماه کوچیک میشه آدم های روی ماه هم کوچیک میشن؟؟ ارمیا میگه مامان قبلا گفته که توی ماه کسی زندگی نمی کنه. ایلیا می گه پس توش چیه؟میگم خاک و سنگ و کوه. میگه پس به چه درد می خوره؟؟ -ارمیا همان طور که به ساعت...
-
مامانِ رئیس جمهور
دوشنبه 10 خردادماه سال 1400 14:36
ارمیا می پرسید علامتی که کنار شبکه ی پویاست برای چیه؟من جواب دادم شمارش تا روز انتخابات هست و بعد براش توضیح دادم که مکانیسم چطوریه و بعد ایلیا پرسید حالا رییس جمهور به چه کار می کنه؟ چند تا مثال از قرارداد با بقیه ی کشورها و جاده سازی و اینها گفتم که ملموس باشه. آخرش گفت اینها که مهم نیست خودشون هم می تونن با هم...
-
سال 1500
دوشنبه 3 خردادماه سال 1400 16:40
-ایلیا می پرسه ما کی می ریم پیش خدا ،شب یا روز؟ گفتم هر وقت خدا صدامو ن کنه. پرسید خب چطوری میریم پیش خدا؟ با هواپیما؟گفتم از توی تونل نورانی رد میشیم!پرسید تونل چیه!؟ و گفت می تونیم برگردیم اسباب بازی هامون رو برداریم؟ (یعنی با ما هم کاری نداره و اسباب بازی هاش مهم اند ) -از ارمیا می پرسم تا حالا رنگ چشم آبی دیدی؟ می...
-
وجود داشتن
چهارشنبه 22 اردیبهشتماه سال 1400 21:09
-ایلیا می پرسه:مخالف "اکنون"چی میشه؟ - ایلیا همون طور که داره موز می خوره می پرسه میمون ها یک جور آدمند؟؟ - ایلیا قبل از خواب همون طور که روی تخت دراز کشیده می پرسه:آمریکا وجود داره؟جواب می دم بله,آمریکا یک کشور بزرگه که خیلی از ما دورتره. بعد می پرسه:ما هم وجود داریم؟؟؟!(احتمالا معنی کلمه ی وجود داشتن رو...
-
فردا چه خبره؟
پنجشنبه 16 اردیبهشتماه سال 1400 14:31
-ارمیا می پرسه: خدا زمان دایناسورها هم بوده؟ می گم خدا خودش اونا رو آفریده پس حتما بوده. می پرسه: خدا خبر داره فردا چه اتفاقی می افته؟میگم بله خدا همه چی رو می دونه؟ می پرسه خودمون می دونیم فردا چی میشه؟ می گم نظر خودت چیه؟یک کم فکر می کنه و می گه نه ،نمی دونیم. می پرسه خدا که می دونه به ما نمی گه؟ می گم نه،چون می...
-
تقویمی با هزار سوال
پنجشنبه 9 اردیبهشتماه سال 1400 21:07
ایلیا همان طور که پاکت بستنی خریداری شده از مغازه در دستش است و به سمت خانه می رویم می پرسد:وقتی ما از خوردن بستنی کیف می کنیم بستنی هم کِیف می کنه؟ می پرسم از چی باید کیف کنه. جواب میده از این که خودش شیرین و خنکه!!! روی میز غذاخوری تقویم سال1400قرار داره و در هر وعده خوردن بر سر میز،کوهی از سوالات پیرامون فصل ها و...
-
سین های جدید پیشنهادی
یکشنبه 22 فروردینماه سال 1400 20:32
سفره هفت سین را در میان بغض و دلتنگی برادرها جمع کردم.روز قبلش ارمیا پرسید می تونیم سس رو هم تو سفره هفت سین بذاریم؟و ایلیا سمبوسه را پیشنهاد داد. و من گفتم بله میشه. فقط این موارد در زمان قدیم نبوده و امروزه وجود دارند و ما می تونیم بذاریم. ارمیا پیشنهاد سیم و سینی هم داد. دیشب بعد از نمازمن ، ایلیا آمد توی اتاق و...
-
سفره هفت سین
سهشنبه 10 فروردینماه سال 1400 08:40
از سفره هفت سین، سماق نصیب ماهی ها شده و سکه ها بوی سرکه می دن. دیروز ایلیا می پرسید سبزه های سفره هفت سین خوردنی اند؟ و من گفتم نه،برای تکمیل سفره و قشنگی هستند. جواب داد ولی من امروز یک کمش رو خوردم خوشمزه بود کلاس اولی مون که بار اول هست تعطیلات نوروز را از باب تعطیل بودن کلاس تجربه می کند از دیروز استارت پایان...
-
عدد خوب،عدد بد!
چهارشنبه 27 اسفندماه سال 1399 14:48
ارمیا به باباش گفت به نظرم عدد4 خوبه چون میشه به هردومون ـمنظورش خودش و داداشش ـ یک اندازه می رسه ولی عدد 5 خوب نیست چون یکی زیاد میاد. بابا هم براش مفهوم زوج و فرد رو توضیح داد. ایلیا از تلویزیون عبارت خدای متعال رو شنیده، می پرسه متعال فامیل و خدا اسم خداست؟ بابا میگه متعال یک صفت است به معنی بلندمرتبه و بزرگ. ایلیا...
-
کرونا کجا نیست؟
چهارشنبه 20 اسفندماه سال 1399 17:55
دیشب ایلیا نامی که برای برادر ارمیا در این وبلاگ انتخاب کردم موقع خواب وقتی از پایان زمستان و آمدن بهار حرف می زدم پرسید:بهار که بیاد باز هم کرونا هست؟ جواب دادم بله فعلا هست ولی همیشه نمی مونه و میره. ایلیا پرسید روی ماه هم کرونا هست؟تو سیاره های دیگه چطور؟ نمی شه بریم اونجا زندگی کنیم؟؟ وقتی براشون از عدم وجود جاذبه...
-
مادر ساعت!
جمعه 1 اسفندماه سال 1399 17:52
ساعت دیواری اتاق خوابیده.از داداش ارمیا می پرسم چرا خوابیده؟ میگه مامانش رو می خواد!! میگم مامانِ ساعت چه شکلیه؟میگه ساعتیه که تا ۱۳ داره و باباش تا ۲۰ داره!! داداشی از بابا می پرسه امسال چه سالیه؟ بابا میگه سال۹۹.داداش میگه پس سال دیگه میشه نود و ده؟ بعد می پرسه صد سال دیگه میشه کِی؟ و وقتی بابا بهش میگه ما صد سال...
-
انتخاب رئیس جمهور
دوشنبه 20 بهمنماه سال 1399 18:37
سر ناهار معمولا بحث های متفرقه ی ادامه دار مطرح میشه.داداش ارمیا که باید اسم جدید برایش در این وبلاگ بگذارم پیشنهاد می داد که کوچه مون رو ببندیم و مال خودمون بشه و هر کسی می خواد وارد بشه ما بهش اجازه بدیم.البته بحث از قبل از اختصاصی کردن کوچه شروع شده بود ولی نهایتا به اینجا رسیده بود. همسر پاسخ داد که بقیه هم می...
-
اسم گذاری
چهارشنبه 8 بهمنماه سال 1399 13:03
ارمیا می پرسه میشه کسی اسم بچه اش رو از خودش دربیاره یا باید از اسم هایی که قبلا وجود داشته انتخاب کنه؟!! مثلا اسم بچه اش رو بذاره آپاتو!! خوبه جنسیت اسم رو مشخص نکرد. داداش ارمیا می پرسه ساعت صفر هم داریم؟ من می گم نظر خودت چیه؟میره ساعت رو نگاه می کنه و می گه اگر عقربه بین 12و 1باشه میشه ساعت 0. دیگه بلد نبود بگه شب...
-
خانه کلاس اولی دار
پنجشنبه 25 دیماه سال 1399 21:22
حرف زدن روزمره مان در خانه با بخش و صداکشی همراه است.به یکی از داداش ها مثلا بگی بیا یا بخور؛شروع میشه بخش کلمه بیا و مرور حروفی که تا امروز خوندیم و این که این کلمه رو بلدیم بنویسیم یا همه حروفش رو نخوندیم.بعد پاسخ هم متقابلا در همین راستا ارزیابی میشه و اصل مطلب که همون بیا و بخور بوده گم میشه. هر شب جدول حروف الفبا...
-
سوال های بی پاسخ
شنبه 6 دیماه سال 1399 19:10
از دغدغه های ارمیا اینه که بره یه جا زندگی کنه که همیشه تابستون باشه که شب هاش کوتاه باشه و وقتی میگم باید بری کشورهای رو خط استوا مثل برزیل یا هند ،می پرسه به چه زبانی حرف می زنند؟ و وقتی می فهمه غیر فارسی هست دغدغه اش عوض میشه که چطور بره اونجا و به اونها فارسی یاد بده! -سوال داداش ارمیا هم اینه که چرا ۱۲ماه...
-
خونه مامانی
پنجشنبه 20 آذرماه سال 1399 16:29
-داداش ارمیا امروز به باباش می گفت، من دیگه می خوام عروسی کنم از این خونه برم!!!بابا پرسید حالا با کی می خوای عروسی کنی؟گفت معلومه دیگه باباجون(بابای من)چون میخوام برم خونه مامانی زندگی کنم آرزوی بزرگش اینه که شب بره پیش مامانی بخوابه. بعد از من پرسید:عروسی چیه که بقیه راجع بهش حرف میزنن؟؟؟ و من از صبح در فکرم این...
-
سوالات فصلی
دوشنبه 26 آبانماه سال 1399 11:56
ارمیا از من می پرسه:مامان تو چند تا تابستون رو دیدی؟! بهش میگم فصل ها از زمان دایناسورها تا حالا بودن و مدام تکرار میشن ،هر کس با توجه به سنش همون قدر فصل ها رو دیده.میگه آها فهمیدم من که شش سال ونیمه هست شش تا و نصفی تابستون دیدم! داداش ارمیا میگه من فهمیدم دو تا فصل پائیز داریم! یک فصل پاییز کرونایی و یکی غیر...
-
گربه های ترسو
دوشنبه 12 آبانماه سال 1399 11:20
ارمیا میپرسه:گربه ها از اول ترسو بودن یا بعدا ترسو شدن؟؟
-
تحقیق علوم
شنبه 3 آبانماه سال 1399 21:03
امروز توی کانال کلاس تحقیق های همکلاسی های ارمیا برای درس علوم رو با هم میدیدیم. راجع به تغذیه سالم بود.اکثر بچه ها روی میز مواد غذایی مفید و غیرمفید برای بدن رو چیده بودند و توضیح میدادند مثلا شیر و عسل مفید هست و پفک و چپس و سس غیرمفید. بعد از دیدن چند تا فیلم ارمیا پرسید بعد از این فیلم با خوراکی های غیرمفید چیکار...
-
عکس هایی از کشور لوکزامبورگ از سایت"از فرنگ"
یکشنبه 27 مهرماه سال 1399 11:29
-
سوالات این روزها
دوشنبه 21 مهرماه سال 1399 14:09
وقتی یک بچه کلاس اولی ، مدرسه رو با مجازی شروع کنه: -ارمیا می پرسه: الان من مدرسه میرم؟؟ -من:بله ،شما کلاس اولی هستی. -ارمیا:کلاس دومی ها هم الان مدرسه میرن؟ -من: بله.الان همه بچه ها میرن مدرسه. -ارمیا: پس اونها الان تو مدرسه ان؟ -من: نه،اونها هم تو خونه مدرسه میرن -ارمیا: خب اگه ما کلاس اول یاد می گیریم بخونیم و...