-
دریاچه هامبورگ
جمعه 16 تیرماه سال 1391 02:10
عکس های دریاچه کنار مرکز اسلامی ایستگاه اتوبوس دریایی! دریاچه محل زندگی قوها و اردک هاست قایق های بادبانی روی سطح رودخانه زیاد بودند این آقا دو تا قلاب ماهیگیری داشت و هر دو رو جاسازی کرده و منتظر ماهی بود! مرد پارو زن نیلوفرهای دریاچه گل نداشتند! اسکله قایق ها شهر غازها فقط ما بودیم که دنبال غازها کرده بودیم. همه شون...
-
هامبورگ1
پنجشنبه 15 تیرماه سال 1391 00:20
خب از اول سفر با جزئیات بیشتر تعریف می کنم. ما 5شنبه شب رسیدیم. از اینجا باMitfahr رفتیم که سر فرصت تعریف می کنم که چی هست. فقط اینو بگم که توی ماشین با یک پسر افغانی همسفر بودیم. خودش می گفت که توی کمپ مهاجران هست و برای مراسم ازدواج برادرش داره میره هامبورگ. انگلیسی با راننده حرف می زد و فارسی حرف زدنش خیلی بامزه...
-
ما اومدیم
دوشنبه 12 تیرماه سال 1391 01:10
ما اومدیم جایتان خالی ما رفته بودیم هامبورگ. مهمان مرکز اسلامی هامبورگ بودیم. یک گروه از دانشجوهای شهرهای مختلف آلمان بودند. دور هم بهمون خوش گذشت. هامبورگ شهر بزرگیه و پر از ایرانی. برای ما که مدت ها بود جمع ایرانی ندیده بودیم خیلی لذت بخش بود. همایشی به مناسبت سالگرد شهادت دکتر بهشتی در مرکز اسلامی برگزار کرده...
-
انجمن های مردمی
دوشنبه 5 تیرماه سال 1391 01:01
در این کشور بیش از نیم میلیون انجمن و گروه غیردولتی وجود دارد. این انجمن ها شامل گروه های ورزشی و مذهبی و ملل و ...میشه. از هر 2 بچه آلمانی یک نفر عوض این انجمن هاست و فکر کنم بیشترین انجمن هم تیم های ورزشی فوتبال و بسکتبال می باشد.(7 میلیون نفر) هر انجمن مبلغی رو به عنوان حق عضویت داره که هر فرد میده و می تونه یک سال...
-
نمای شهر
جمعه 2 تیرماه سال 1391 23:34
-
بالن
سهشنبه 30 خردادماه سال 1391 23:45
-
اسباب کشی
یکشنبه 28 خردادماه سال 1391 15:16
اول از همه مبعث حضرت محمد (ص)پیامبر عدالت و کرامت انسانی بر همه مبارک باشه. ما رو هم دعا کنید. این شعرهای مربوط به مبعث هم قشنگه. این هوایی که هر روز هفته قبل بارونی و بود دیروز برای چند ساعت آفتابی شد و همسایه ها به سرعت حوله و ملافه و تشک و .. رو آوردن و روی نرده ها پهن کردن. این همسایه های ما خوب می دونن که چند...
-
کاراوان
پنجشنبه 25 خردادماه سال 1391 00:10
چند روز قبل که برای کار پاسپورت من به کنسولگری ایران زنگ زدیم و صحبت کردیم با خودمون گفتیم چقدر سخن گفتن به زبان مادری راحت تره. منظورت رو می تونی به 100 روش و با کلی جمله بندی های مختلف بگی. طرفت هم حرف رو خوب میفهمه و توضیح دادن نداره. کسایی می تونن با من همدردی کنن که مجبور بوده باشن با آدم ها غیر از زبون مادری شون...
-
جام ملت های اروپا
دوشنبه 22 خردادماه سال 1391 01:11
جام ملت های اروپا از دیروز توی اوکراین شروع شده(می دونم که همه تون بیشتر از من می دونید) دیشب حدود ساعت 10 شب بود که من صدای غریو شادی از خانه همسایه ها شنیدم. اندکی تفکر نمودم و بعد یادم اومد که اِ اِ اِ امشب فوتبال ها و بعد از سوال از آقای همسر فهمیدم که بعله بازی آلمان و پرتغاله. کلا میزان علاقمندی من رو به فوتبال...
-
ادامه مراسم
یکشنبه 21 خردادماه سال 1391 01:10
ادامه عکس های مراسم آخر مراسم هست و این آقا علمش رو کول کرده و داره میره اکثرا پرچم هایی با نقوش قدیمی داشتند این هم یک مجسمه مادر و فرزند دیگه این یک کمی خنده داره(به نوزاد در آغوش توجه کنید) نکته جالب بعدی سن مراسم بود.چون احتمال بارندگی بود سن رو مسقف درست کرده بودند. روی سن هم جایگاه سخنران بود و جلوی سن هم نیمکت...
-
مراسم fronleischnam
شنبه 20 خردادماه سال 1391 01:56
امروز 5شنبه اینجا تعطیله. به مناسبت fronleichnam. البته این جشن مربوط به کاتولیک ها یعنی طرفداران پاپ می باشد. حالا میام با جزئیات براتون تعریف می کنم. ببخشید که اینقدر دیر اومدم، دیروز این همسایه پائینی ها ما رو به حرف گرفتن و کلی ماجرا داشتیم که در پست های بعد می گم چون قول دادم که مراسم "خون مسیح" یا...
-
پنیر
چهارشنبه 17 خردادماه سال 1391 02:39
امروز که رفته بودیم فروشگاه من دنبال پنیر پیتزا می گشتم. چون فروشگاه جدید بود باید توی قفسه های پنیر دنبالش می گشتم(توی فروشگاه همیشگی که میریم من جاش رو حفظ هستم ودیگه لازم نیست دنبالش بگردم) دیدم عجب کار سختیه. 3 ردیف قفسه به طول 20 متر پر از انواع پنیر بود و من فقط یک ربع طول کشید تا 2 ردیفش رو جستجو کردم(فقط عکس...
-
13 رجب
دوشنبه 15 خردادماه سال 1391 00:35
13 رجب سالروز میلاد مولود کعبه امام حقیقت و هدایت امام علی (ع) بر همه رهروانش مبارک. روز پدر بر بابای مهربونم که همیشه حرف هاش راهنمای راهم هست مبارک همین طور روز مرد بر داداشی پرتلاشم مبارک باشه. از همین جا به همه مردهای فامیل از دائی و عمو و ... روز مرد رو تبریک میگم.بقیه تبریک های مربوطه رو حضوری می گم! امیدوارم...
-
سفرنامه برلین- قسمت آخر!
یکشنبه 14 خردادماه سال 1391 03:21
می بینم که چند روز تعطیلی هست و همه از گرمای شهر گریزان و به باغ و بوستان ها پناه برده اند. امیدوارم که یه کم از هوای خنک اینجا به اون طرف ها هم برسه. امروز هوا بسی سرد شد. دیشب تا صبح بارون اومد و صبح هم هوا خنک بود. گویا 12 درجه شده دوباره. به قول آقای همسر سهمیه زمستانمان تکمیل نشده و این از سهمیه فصل قبل است که...
-
سفرنامه برلین2
پنجشنبه 11 خردادماه سال 1391 23:33
خب ادامه سفرنامه جناب آقای برلین بین رو براتون می ذارم.باغ وحش و شهربازی برلین معروفه این در ورودیه. البته یکی از درهای ورودی. گویا این باغ وحش که به صورت پارک می باشد بسیار بزرگ هست. این در رو به سبک ورودی های چینی ساختن بقیه باغ وحش رو باید بلیط گرفت و رفت دید! نمیشه که هرکی رد میشه دزدکی نگاه کنه که پس بلیط برای چی...
-
سفرنامه برلین1
سهشنبه 9 خردادماه سال 1391 00:55
امروز دوشنبه اینجا به مناسبت pfingstmontag تعطیل بود و این همسایه های ما هم دلی از عزا درآوردن. از صبح همه توی تراس بودن و صدای حرف زدنشون میومد. هم ظهر و هم شب هم کباب و جوجه درست می کردن و بوش میومد، خوبه که سوسیس ها رو ما هوس نمی کردیم حمام آفتاب گرفته بودن و لباس هاشون رو پهن کرده بودن و بچه هاشون بازی می کردند و...
-
تبلیغات این هفته
شنبه 6 خردادماه سال 1391 19:36
امروز تصمیم گرفتم برگه های تبلیغاتی این ماه رو بنویسم. آخه از بس هرمحصول جالبی که میدیدم برگه تبلیغاتش رو نگه می داشتم تا سرفرصت بنویسم میزم پر شده از برگه های تبلیغاتی رنگارنگ اول از همه این باطری های خورشیدی که برای خودم خیلی جالب بود رو معرفی می کنم در توضیحات نوشته که در باغ یا مسافرت یا منزل می تونید استفاده...
-
کیک
جمعه 5 خردادماه سال 1391 18:52
شما هوس تون نمیشه این کیک ها رو می بینید؟ من هر دفعه از جلوی این مغازه رد میشم ویترینش رو تماشا می کنم. البته هر روز مدل کیک هاش عوض میشه یا این یکی نمی دونم حالا اینها همون اندازه که شکل شون قشنگه خودشون هم خوشمزه هست یا نه؟ قصد دارم یک بار برای سیستم آموزشی اینجا بنویسم. الان دارم تحقیق می کنم. من یک سوال اساسی...
-
مهدکودک - kindergarten
چهارشنبه 3 خردادماه سال 1391 16:28
جایتان خالی از این هوای بی حساب کتاب. یک روز اونقدر سرد میشه که مجبوری کاموایی بپوشیم و امروز که هوا گرم و شرجیه. یکی از دوستانمان که اونها هم مثل ما دانشجو هستند از یک شهره دیگه اومده بودن اینجا. و چند روزی سرمون گرم بود. اونها یک دختر 4 ساله داشتند که مهدکودک میره اینجا. حرف زدن این کوچولو خیلی بامزه بود. توی یک...
-
دوره ماهیگیری
چهارشنبه 27 اردیبهشتماه سال 1391 00:27
اول این جمله قشنگ رو بخونید "بنده ای خدا را گفت : اگر سرنوشت مرا تو نوشته ای پس چرا دعا کنم؟ خدا فرمود : شاید نوشته باشم هرچه دعا کند." ******************************************************** همه چیز تو این مملکت گواهینامه می خواد. یعنی اگر توی کشور خودش کسی مدرک (غیرمدرک دانشگاهی که باید تائید بشه) داشته...
-
آخرین فرصت خرید کادوی روز مادر
دوشنبه 25 اردیبهشتماه سال 1391 00:52
شنبه که رفتیم خرید هفتگی دیدیم به به مغازه ها شلوغه و ملت دارن کادوی روز مادر می خرن. بالاخره هرچی باشه آخرین روزه و اگر امروز نتونه کسی بخره فردا همه جا تعطیله و باید بره از دشت و صحرا گل بچینه اینها که از بالا آویزون کردن پوستر روز مادره و اعلام 3% تخفیف نمودن. فکر کردن که چقدر کار مهمی انجام می دهند. بیشتر از همه...
-
روز مادر
شنبه 23 اردیبهشتماه سال 1391 03:05
امروز میلاد حضرت زهراست. روز زن و روز مادر مبارک باشه. این هم یه گلدون پر از گل برای همه بانوان( شامل زن ،مادر و هم مادربزرگ و خاله و خواهر و .... )میشه این گل هم اختصاصا برای مامان مهربونم که دلم براش یه ذره شده خیلی جالبه که امسال 13 می(یعنی یکشنبه) اینجا هم روز مادره! یک هفته است که تمام مغازه ها پوسترهای تبلیغ روز...
-
گربه گمشده مجددا رویت شد
جمعه 22 اردیبهشتماه سال 1391 01:54
یه اتفاق جالب. اون گربه هه بود که آگهی گمشدنش رو نوشته بودم امروز صبح دیدمش! براش دست تکون دادم و اون هم اومد پیشم!! نازش کردم و بهش گفتم گربه هه چرا از خونه فرار کردی؟ اون هم هی نگاهم کرد و میو میو کرد. فکر کنم فارسی رو نمی فهمید. خلاصه پیش پام نشست و مورد نوازش واقع شد. من هم کاری از دستم برنمیومد. حتی به 150 یوروی...
-
کتابخانه قدیمی
چهارشنبه 20 اردیبهشتماه سال 1391 00:47
قبلا هم از این کتابخانه قدیمی عکس گذاشتم. این سری هم یک سری عکس هاش رو می ذارم کتاب مخصوص بچه ها. من روم نشد که باز کنم ببینم چیه؟ شونه و آیینه و وسایل مثل این توش بود. زیرش هم کتاب سیندرلا و شنل قرمزی هست. یه سری کتاب هم بود که جوجه پارچه ای روش چسبیده بود. به نظر شما این صندلی حس کتاب خوندن به آدم نمیده. مخصوصا که...
-
بارون
دوشنبه 18 اردیبهشتماه سال 1391 21:17
یک شنبه جایتان خالی کل روز بارونی بود. صبح که بیدار شدیم بارون گلاب پاشی از شب قبل آغاز شده بود و به مرور به بارون آب پاشی تبدیل شد.مرحله بعد دیگه با سطل آب می ریختن و یه دفعه انگار آب استخر رو خالی می کردن بارون شدت گرفت. توی خونه وقتی درها بسته باشه شدت بارون معلوم نیست. چون هم در و پنجره ها دوجداره است و هم کانال...
-
شاه بلوط
شنبه 16 اردیبهشتماه سال 1391 19:49
امروز برای خرید هفتگی از مسجد رفتیم. مسجد تقریبا خارج شهرهست .امام جماعت مسجد یه آدم نسبتا جوان و خوش برخورد است. لباس آستین کوتاه می پوشد و کروات هم می زند(لباس فرمی ندارد و معمولی لباس می پوشد) وقتی رسیدیم با خوش اخلاقی تحویل مون گرفت و احوال پرسی کرد و گفت کمکی نیاز ندارید؟ این مسجدی که گوشت حلال داره مال ترک هاست...
-
برنامه تلویزیونی
جمعه 15 اردیبهشتماه سال 1391 02:49
این دفعه می خوام چند تا مطلب که سمیرا و شقایق از برنامه های تلویزیونی اینجا گفتند رو تعریف کنم یک برنامه ای داره که کنترل فرودگاه رو نشون میده و تاکید می کنه که مامورهای بازرسی به چه چیزهایی حساس هستند. این طوری هم هست که وقتی چمدان ها روی ریل حرکت می کنند تا به دست مسافرها برسند با دستگاه بررسی می شوند و بعد منتظر می...
-
همسایه روبه رویی
چهارشنبه 13 اردیبهشتماه سال 1391 22:28
همین الان صحنه ی جالبی دیدم. مثل همیشه که از پنجره اتاق سرکی به مزرعه سبزیجات می کشم یک دفعه منظره جالبی دیدم: از پنجره خانه روبه رویی مردی رو دیدم که تو اتاقش نماز می خونه حالا به من نگین که چرا خونه مردم رو نگاه کردی. خب باد زد پرده جلوی پنجره کنار رفت و داخل اتاق هویدا شد. ولی از دیدن این صحنه خوشحال شدم. یادم اومد...
-
آش می پزیم
سهشنبه 12 اردیبهشتماه سال 1391 00:48
جایتان خالی شنبه شب مهمان داشتیم. به مناسبت تولد آقای همسر دوستان به خانه ما آمدند. از قبل تصمیم داشتیم که آش بپزیم. هیچ کدوممون قبلا این کار رو انجام نداده بودیم. من که همیشه خورنده آش بودم باز حداقل سرآشپزمون قبلا ناظر مراسم آش پزون بود. البته من شب قبل از مامان جون ترتیب ریخته شدن مواد آش رو پرسیدم. صبح تصمیم...
-
انرژی
شنبه 9 اردیبهشتماه سال 1391 02:49
امروز صبح که رفتم بیرون دیدم توی خیابون پشت در همه خونه ها از این سبدها گذاشتن هی نگاه کردم بهشون تا بفهمم چیه. آخرش فهمیدم که نوشته اگر کفش کهنه یا بلااستفاده دارین بذارین توی این سبدها ما محل استفاده اش رو داریم. آخرش هم نوشته بود که قراره ببرن توی کشور "روسیه سفید" یا همان بلاروس استفاده کنند. فردا که...